گاهی اوقات مشکل پیش آمده صرفا یک شکاف مهارتی فردی است. فردی که به او کمک می‌‌‌کنید، می‌‌‌خواهد مهارت‌‌‌هایش را ارتقا دهد تا مدیریت پروژه‌‌‌ای را بر عهده بگیرد، یک تیم را هدایت کند، یا ارائه‌‌‌ای داشته باشد.  

در حالی که مساله رامونا رفتار نامناسب اوست، به نظر می‌رسد بن هم می‌‌‌خواهد به رهبر بهتری تبدیل شود. شاید دارا می‌توانست با دادن یک کتاب مناسب در مورد رهبری سازمان به بن، سر و ته قضیه را هم بیاورد.  اما مشکل فقط اینها نیست. یکسری مشکلات مداوم هستند که بیشتر شبیه شکاف مهارت یا دانش به نظر می‌‌‌رسند.  وقتی کسی می‌‌‌خواهد یک شکاف دانش یا مهارت را پر کند، به یک دوره آموزشی می‌رود، مراحل ذکر شده در یک کتاب خودآموز را دنبال می‌کند یا فیلم‌‌‌های آموزشی یوتیوب را می‌‌‌بیند.

خیلی از چالش‌‌‌هایی که با آن مواجه می‌‌‌شویم، دقیقا از این نوع مشکل هستند: بهتر شدن در انجام یک وظیفه فنی یا کسب دانش و تجربه‌‌‌ای جدید. در این موارد، پر کردن شکاف بین جایی که هستید و جایی که می‌‌‌خواهید باشید، کار

ساده‌‌‌ای است.

یکی از سرنخ‌‌‌هایی که می‌‌‌گوید یک شخص با چالش توسعه‌‌‌ای مواجه است، این است که راه‌حل‌‌‌های فنی، کارآیی خود را از دست می‌دهند و شخص را ناامید می‌کنند. آنها می‌‌‌دانند که این راه‌حل‌‌‌های فنی در تئوری کارآیی دارند و حتی برای دیگران هم مفید هستند. بنابراین فقط سرشان را به دیوار می‌‌‌کوبند و امید دارند که دفعه بعد وضعیت متفاوت باشد.  هدف در اینجا این است که فرصت موجود را بشناسید، نه اینکه فرصت جدید ایجاد کنید.

به طرف گفت‌‌‌وگویتان کمک کنید بفهمد برای اجرای موثر راه‌حل فنی کارآمد، باید «چه کسی» باشد. بعد از آن، مشکل جدیدی که رنگ و لعاب تازه به خود گرفته، تبدیل می‌شود به: «چطور می‌توانم شکاف بین کسی که اکنون هستم و کسی که باید باشم را پر کنم؟»

چالش‌‌‌های توسعه‌‌‌ای اغلب ترسناکند. یکی از پاسخ‌‌‌های رایجی که در این مواقع می‌دهند این است: «خب، این من نیستم.» مطرح کردنش به این شیوه، مسوولیت را از فرد دور می‌کند. اگر نتوانند تغییر کنند، کاری از پیش نمی‌‌‌برند.

رشد آنها محدود است به یک تعریف ثابت از خودشان.  کارول وک روان‌شناس، در کتابش به نام «ذهنیت»، ذهنیت ثابت و ذهنیت رشد را مقایسه می‌کند.تحقیقات او نشان می‌دهد نه تنها ذهنیت رشد (این عقیده که یک فرد می‌تواند توانایی‌‌‌هایش را تغییر و توسعه دهد) توانمندسازتر از ذهنیت ثابت است (این عقیده که توانایی‌‌‌ها یا استعدادهای فرد ثابتند و تغییری نمی‌‌‌کنند)، بلکه می‌توان از ذهنیت ثابت به ذهنیت رشد تغییر موضع داد. به عنوان یک شریک حامی، می‌توانید به طرف مقابلتان کمک کنید این کار را انجام دهد و تعریفی که از خودش دارد را بازطراحی کند.  

در برابر اصرار به بحث کردن با طرف مقابل در مورد تعریفی که از خودش دارد، مقاومت کنید. وظیفه شما فقط این است که آن را تقویت کنید.

گفت‌‌‌وگوی اشتباه:

- کارل: نمی‌توانم این موضوع را با آنیکا مطرح کنم. آدم حاضرجوابی نیستم.

- لیز: حتما هستی

حتی با او موافقت هم نکنید.

گفت‌‌‌وگوی اشتباه:

- کارل: نمی‌توانم این موضوع را با آنیکا مطرح کنم. آدم حاضرجوابی نیستم.

- لیز: همین‌طور است!

در عوض، تصدیق کنید که طرف مقابلتان برای رسیدن به اهدافش، نیاز به رشد دارد. اگر همچنان به تعریفی که از خودش دارد چسبیده بود، می‌توانید با مهربانی با چند مثال نقض، روشنش کنید.

گفت‌‌‌وگوی درست:

- کارل: نمی‌توانم این موضوع را با آنیکا مطرح کنم. آدم حاضرجوابی نیستم.

- لیز: به نظر می‌رسد حاضرجواب بودن برای تو مفهومی جدید و ناآشناست.

- کارل: بله، تا جایی که یادم می‌‌‌آید، هیچ‌گاه این‌‌‌طوری نبودم.

- لیز: کمی فکر کن و ببین لحظه‌‌‌ای را در زندگی‌‌‌ات به یاد می‌‌‌آوری که بلند و جسورانه صحبت کرده باشی، حتی اگر برایت ترسناک بوده است؟

حتی اگر تعریفی که فرد از خودش دارد کاملا و قطعا درست باشد (از نظر خودش)، او را متمرکز بر آینده نگه دارید که امکان تغییرش وجود دارد.

گفت‌‌‌وگوی درست:

- کارل: نه، من در کل زندگی‌‌‌ام از درگیری

 به دور بوده‌‌‌ام.

- لیز: دوست نداری رویکرد جدیدی را امتحان کنی؟

در صحبت‌‌‌های طرف مقابلتان، به دنبال سرنخ‌‌‌هایی باشید که به یک هویت بلندپروازانه اشاره می‌کند. «هووی» دوستی به نام «ایان» دارد که تا وقتی رژیم غذایی‌‌‌اش را عوض نکرده بود و دویدن را شروع نکرده بود، به‌‌‌شدت چاق بود. او در کمتر از یک سال، ۶۸ کیلو وزن کم کرد، اما قبل از اینکه به وزن هدفش برسد، کاهش وزنش متوقف شد. خودش می‌‌‌گوید، هدفش این بود که ۹ کیلو دیگر کم کند.

گفت‌‌‌وگوی درست:

- هووی: چه چیزی باعث می‌شود که فکر کنی ۹کیلو عدد درستی است؟

- ایان: چند ماه دیگر می‌‌‌خواهم برای اولین بار در مسابقه دو ماراتن شرکت کنم و می‌‌‌خواهم وزن بدنم کاملا مناسب آن باشد.

- هووی: پس چیزی که الان می‌‌‌خواهی این است که یک ورزشکار شوی؟

- ایان: بله، درست است! در مسابقه قبلی متوجه شدم برای اینکه بهتر بدوم، نیاز دارم این میزان وزن را کم کنم.

تغییر چارچوب از «چاق نبودن» به «ورزشکار بودن»، به رویکرد جدیدی نسبت به کاهش وزن منجر شد که بسیار موثرتر و پایدارتر از کاری بود که ایان قبلا انجام می‌‌‌داد. او اعتراف می‌کند که با وجود موفقیت قابل‌توجهش در کاهش وزن، هنوز خودش را فرد چاقی می‌‌‌دید و هر روز با خودش می‌‌‌جنگید که به عادت‌‌‌های قبلی‌‌‌اش برنگردد.

اگر ایان صرفا مشکل موجود را  (کم کردن ۹کیلو) حل می‌‌‌کرد، هنوز در حال جدال با وعده‌‌‌های غذایی‌‌‌اش بود. هووی کمک کرد که او یک فرصت جدید را شناسایی کند: زندگی کردن

به عنوان یک ورزشکار.

منبع: کتاب می‌توانی دیگران را تغییر دهی