چطور وجههام را در محیط کار ترمیم کنم؟
وقتی اینجا استخدام شدم، روزهای سختی را میگذراندم. در شرف طلاق بودم، دو نفر از نزدیکانم به تازگی فوت کرده بودند و هیچ حامی نداشتم. همچنین با مشکلات روحی دست و پنجه نرم میکردم که درمان نشده بود. به همین خاطر، کنار آمدن با همه چیز برایم سخت بود. حرفهای بودن هم همینطور. حس میکردم دارم کنترلم را از دست میدهم.
بسیاری از مشکلات روحیام در محیط کار بروز کرد. بلند حرف میزدم و رفتار ناخوشایندی داشتم. دائما در شرکت راه میرفتم و با هر کسی که سر راهم بود حرف میزدم. مدیرم دائما میگفت که بنشینم. با کسانی که اهل غیبت بودند، پشتسر بقیه بدگویی میکردم و حرفهایشان را بین همه پخش میکردم. مسائل شخصیام را به همه میگفتم، درحالیکه احتمالا معذب میشدند؛ همه زیادی مراعاتم را میکردند و چیزی نمیگفتند. با مدیران و زیردستانم بد حرف میزدم. رفتارم بیشتر شبیه یک نوجوان سرکش بود تا یک آدم حرفهای بالغ. مدیریت شرکت نیز بارها با من درباره این رفتارها جدی صحبت کردند.
بالاخره تصمیم به درمان گرفتم و حالا خیلی بهترم. بابت اعمالم بسیار شرمندهام. خوشبختانه، خیلی از همکاران آن دورانم الان دیگر در شرکت نیستند اما بسیاری از مدیرانم هنوز هستند. من تغییر کردهام اما میدانم که آنها به خوبی رفتارهایم را به خاطر دارند و حس میکنم به همین خاطر، فرصتهای یادگیری و ارتقای شغلی را از من دریغ میکنند. کسانی که نسبت به من، سابقه کار کمتری در این شرکت دارند یا تجربهشان کمتر است، میتوانند با مدیران همکاری کنند یا در پروژههایی شرکت کنند که امکان پیشرفت شغلی به آنها میدهد درحالیکه من از این فرصتها محرومم.
مدیران حق دارند در مورد من احتیاط کنند. من سرزنششان نمیکنم. میدانم که کارمند خیلی بدی بودهام و اگر جای آنها بودم، احتمالا حس آنها را داشتم. اما من واقعا تغییر کردهام و حالا کارمند خوبی هستم. دوست دارم همه من را آنطور که الان هستم ببینند، نه آن آدمی که شدیدا نیاز به کمک داشت.
آیا اصلا میشود همه چیز به حالت عادی برگردد؟ یا باید به دنبال یک شغل دیگر در شرکتی باشم که کسی از پیشینهام خبر نداشته باشد؟ مدیرم اخیرا استعفا داد و میترسم مدیر جدید از رفتارهای قدیمم باخبر شود.
پاسخ: دوست عزیز، بابت اتفاقهایی که برایت افتاد متاسفم. ظاهرا دوران خیلی سختی را پشت سر گذاشتهای و خوشحالم که الان بهتری.
حقیقت این است که وقتی تصویر منفی نسبت به تو در ذهن دیگران نقش بسته، به سختی میتوانی کاری کنی که تو را جور دیگری ببینند. وقتی عادت دارند در مورد تو جور خاصی فکر کنند، معمولا هر رفتاری از تو سر بزند براساس همان ذهنیت تفسیرش میکنند. ممکن است تمام روز سر میزت درحال کار کردن باشی، سپس برای خوردن قهوه از جایت بلند شوی و موقع رد شدن از کنار همکارت، گپ کوتاهی هم با او بزنی. ممکن است یک نفر تو را ببیند و با خودش بگوید: «او همیشه بهجای کار کردن، با دیگران حرف میزند».
البته شاید آدمها میدانند تو تغییر کردهای اما احتیاط میکنند چون وقتی به این فکر میکنند که یک پروژه مهم را به تو بدهند، بلافاصله با خودشان میگویند «اگر آن رفتارها دوباره از او سر بزند، ریسکش خیلی بالاست.»
فاکتور خیلی مهم این است که از زمان تغییراتت چقدر زمان گذشته؟ اگر کمتر از یکسال است، طبیعی است که احتیاط کنند. خیلی بیشتر از اینها طول میکشد تا مطمئن شوند که تغییراتت موقتی نیست. شاید در ذهنشان به این فکر میکنند که نکند استرس باعث شود دوباره آن رفتارها در تو زنده شود. وقتی برای تغییر کردن، سخت تلاش میکنی، حس کردن آن تغییرات برای خودت آسان است اما برای دیگران آنقدرها مشهود نیست. زمان میبرد تا اطرافیانت باور کنند که تغییراتت دائمی است.
اما اگر چند سال گذشته، شرایط فرق دارد: این مدت زمان کافی است تا دیگران تغییراتت را لمس کنند. اگر طبق آن با تو رفتار نمیکنند، این یک نشانه است که شاید هیچوقت نتوانی نگرش آنها را نسبت به خودت تغییر دهی.
کنجکاوم بدانم که آیا با مدیرت، قبل از آنکه برود، صحبت کردی یا نه. آیا او متوجه تغییراتت شده بود؟ آیا به او گفتی که گذشتهات ممکن است روی وجههات تاثیر بگذارد؟ نمیدانم آیا بهطور شفاف، علاقهات به ارتقای شغلی یا مسوولیتهای بیشتر را بیان کردهای یا نه. اما اگر مطرحش کردی، او احتمالا باید رک و پوست کنده به تو میگفت که آیا با توجه به گذشتهات، اصلا چنین امکانی وجود دارد یا نه. اگر او اخیرا شرکت را ترک نکرده بود، میگفتم که بهترین شانس تو اوست که درباره آیندهات در این شرکت با او صحبت کنی. اگر با او صمیمی بودی، شاید بتوانی با او تماس بگیری و ببینی آیا حاضر است راهنماییات کند یا نه.
اما امکانش هم هست که مدیر جدید، فرصتی باشد که همه چیز را از نو شروع کنی. حق با توست. شاید همه ماجرا را از دیگران شنیده باشد اما ممکن است تو را براساس الانت و عملکرد فعلیات بسنجد. و اگر تو را فردی قابل، بالغ و حرفهای ببیند، شاید اینها به شنیدههایش از دیگران بچربد. بعد از آنکه مدتی با هم کار کردید و همدیگر را شناختید، میتوانی صادقانه با او درباره نگرانیهایت صحبت کنی. شاید حرفهایت باعث شود تمایلش برای دادن فرصتهای جدید به تو بیشتر شود. شاید هم بگوید که موانع زیادی برای تحقق آن وجود دارد.
اما در نهایت، حقیقت این است که فرار از گذشته و پیشینهات در این شرکت، سخت است و شاید تنها راه برای شروع دوباره این باشد که اینجا را ترک کنی. این اصلا فاجعه نیست. تو هفت سال در این شرکت بودهای و معقول است که بخواهی به چیز جدیدی روی بیاوری و وقتی شغل جدیدت را پیدا کردی و با تو براساس کسی که هستی رفتار شد (نه براساس گذشتهات)، واقعا نفس راحت خواهی کشید و حتی احساس آزادی خواهی کرد.