پاسخ شنید: «قبلا اینجا غذا نخورده‌ای»؟

-«نه.»

-«خب، خواهی دید. اینجا می‌توانی بهترین همبرگر عمرت را تنها با ۱۵ سنت بخری. تازه نیازی هم نیست نگران خدمتکارانی باشی که انعام می‌خواهند.»

-«چند روز در هفته را به اینجا می‌آیی؟»

-«هر روز.»

غریبه، ری کراک بود؛ یک فروشنده سمج دستگاه‌های نوشابه‌ساز. او پس از ناهار، خود را به مالکان رستوران، یعنی مک و دیک مک‌دونالد معرفی کرد تا آنها را به یک صحبت کاری دعوت کند. زمانی که برادران مک‌دونالد درباره شیوه کار خود تعریف کردند، کراک محو سادگی و کارآیی فرآیندهای آنها شد. منوی رستوران آنها تنها ۹ قلم کالا داشت که نوشیدنی‌ها هم جزوشان بودند. غذای قابل سفارش، فقط همبرگر و چیزبرگر بود و در کنار آن می‌شد سیب‌زمینی سرخ‌شده سفارش داد. تمام همبرگرها یک شکل بودند؛ ۵۰ گرم گوشت که به یک شکل پخته شده بودند. در حالی که کافی‌شاپ‌ها همبرگر را ۳۰ سنت می‌فروختند، قیمت آن در رستوران مک‌دونالد تنها ۱۵ سنت بود و چیزبرگر هم ۴ سنت گران‌تر بود. اما بزرگ‌ترین جذابیت رستوران، سیب‌زمینی سرخ کرده آن بود؛ ۱۰ سنت برای یک پاکت ۵۰ گرمی. منوی رستوران با نوشیدنی‌ها تکمیل می‌شد: هر فنجان قهوه ۵ سنت، نوشابه ۱۰ سنت و میلک‌شیک ۲۰ سنت. کراک موفقیت بزرگی می‌دید که هنوز ناشناخته بود.

برادران مک‌دونالد، کبابی خود را به تازگی تبدیل به یک رستوران زیرکانه کرده بودند که بیشتر شبیه یک خط مونتاژ غذا به نظر می‌رسید. خودشان آن را «صف سرویس سریع» نامیده بودند. در آن زمان، رستوران‌های رایج کشور، کافی‌شاپ‌های خانوادگی بودند که در منوی آنها، صدها قلم خوراکی به چشم می‌خورد. اما منوی ۹قلمی برادران هیچ‌وقت عوض نشد. غذا همیشه به همان شیوه خودکار پخته و سرو می‌شد و به همین دلیل، مشتریان همیشه می‌توانستند غذاهایشان را به سرعت دریافت کنند؛ زمانی که هنوز داغ بودند. آنها موقع سفارش، هزینه را پرداخت می‌کردند و میز را هم خودشان بعد از صرف غذا تمیز می‌کردند. تمام غذاها خوب بودند؛ به ویژه سیب‌زمینی‌ها. اما کراک معتقد بود که بزرگ‌ترین جذابیت رستوران مک‌دونالد، قیمت است. یک وعده غذا در مک‌دونالد، فقط نصف هزینه غذا خوردن در یک ر‌ستوران‌ تمام می‌شد. مک و دیک مک‌دونالد چگونه موفق به انجام چنین کاری شده بودند؟

آنها هم مانند بسیاری از شرکت‌های موفق تاریخ نظیر فورد و ایکیا، از طریق ساده‌سازی به چنین دستاوردی رسیده بودند. آنها با کاهش تعداد اقلام منو، تدارک مواد اولیه را بسیار ساده‌تر کردند. فرآیندهای داخلی رستوران، پخت و سرو غذا هم بسیار ساده‌تر از رقبا بود. آنها از تعداد خدمتکاران هم کاسته بودند. ساده‌سازی و خودکارسازی فعالیت‌ها به همراه متقاعدسازی مشتریان برای انجام بخشی از کار، باعث شده بود تا هزینه کارکنان خط مونتاژ غذای آنها تنها کسری از هزینه مشابه ر‌ستوران‌ها باشد. سطح گردش مالی هم بسیار حیرت‌آور بود. رستوران کوچکی که ری کراک آن را دیده بود، فروش سالانه‌اش از ۴۰۰ هزار دلار (معادل ۴ میلیون دلار امروز) فراتر می‌رفت. این رقم حتی از میزان فروش رستوران‌های متوسط مک‌دونالد امروز هم بیشتر است؛ رستوران‌هایی که بسیار بزرگ‌تر از اولین شعبه این رستوران در دهه ۵۰ میلادی است.

با خرید گوشت و مواد اولیه در مقادیر زیاد، یک چرخه مطلوب شکل می‌گیرد که به‌طور دائم بهبود می‌یابد: هزینه هر همبرگر کاهش می‌یابد، در نتیجه تقاضا افزایش می‌یابد و به دنبال آن می‌توان خرید را در حجم بیشتری انجام داد و بیش از پیش از هزینه‌های ثابت کاست. نتیجه این چرخه مطلوب، کاهش مستمر هزینه و افزایش حاشیه سود است. حتی زمانی هم که مک‌دونالد تنها چند شعبه داشت، از قدرت خرید بالایی برخوردار بود و این مزیت امکان کاهش هزینه‌های بالاسری را فراهم می‌ساخت. رستوران‌ها نیاز داشتند تا کمتر از ۴۰ قلم مواد اولیه خرید کنند. با این ۴۰ قلم مواد اولیه، ۹ محصول فروشی شرکت تهیه می‌شد. این در حالی بود که رستوران‌های رقیب باید برای منوی بلندبالای خود، صدها قلم مواد اولیه خرید می‌کردند. به این صورت، حتی اگر میزان فروش مک‌دونالد بیش از رقبا نبود، منابع مالی بیشتری برای خرید نان، سس کچاپ، سس خردل و سایر مواد اولیه محدود این شرکت باقی می‌ماند. کراک، زمانی که از رستوران‌های مک‌دونالد بازدید کرد، در حقیقت یک ماشین پول‌سازی دید. او برادران مک‌دونالد را به شام دعوت کرد و از آنها پرسید که چرا ده‌ها شعبه دیگر از همین رستوران را در نقاط مختلف آمریکا افتتاح نمی‌کنند؟

برادران مک‌دونالد، متحیر از این سوال، به سکوت رفتند و در نهایت، مک به تپه‌ای که پشت رستوران قرار داشت، اشاره کرد. خانه بزرگ سفید‌رنگی روی تپه قرار داشت که از ایوان آن می‌شد غروب خورشید را تماشا کرد. آنها عاشق سکوت و آرامش بودند و نمی‌خواستند خود را گرفتار دردسرهای افزایش شعب کنند. آنها از آنچه داشتند، راضی بودند. اما کراک، درک نمی‌کرد. او احساس می‌کرد که برادران مک‌دونالد روی معدنی از طلا نشسته‌اند و اگر او جای آنها بود... برادران مک‌دونالد، پیش از آشنا شدن با کراک کارهای زیادی کرده بودند. آنها محصول ساده‌ای اختراع کردند و پتانسیل آن را نشان دادند. سپس رستوران را بازطراحی و با ساده‌سازی فرآیندها، نشان دادند که می‌توان از رستوران‌های فست‌فود هم درآمدهای هنگفتی به دست آورد. در ادامه این روند، کراک تبدیل به مهم‌ترین عامل موفقیت‌های مک‌دونالد شد. ابتدا شعبه‌های جدیدی برای مک‌دونالد ایجاد شد، اما روشن نبودن استانداردها مانع از کیفیت یکدست و موفقیت شد. در نهایت، رفع کردن این نقص، باعث شد تا مک‌دونالد تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین الگوهای کسب‌وکار موفق در قرن بیستم شود.

nikoueimahdi@gmail.com