چرا شرکت‌های ایرانی نوآوری نمی‌کنند؟

نوآوری حاصل پیاده‌سازی ایده‌هایی خلاق است که ریشه در رویاپردازی دارند. این رویاهای فردی است که جرقه‌های اولیه نوآوری‌ را می‌زنند. همان جرقه‌هایی که در ادامه در بسترسازمان جاری می‌شوند و به بازار می‌رسند. این رویاها که فراتر از وضعیت موجود و از جنس آینده هستند، همان تصویری از آینده است که شرکت‌ها را به پیش می‌راند. شرکتی که در آن مجالی برای رویاپردازی نباشد، نمی‌تواند بستر نوآوری باشد. درست همچون ماشینی است که موتور محرک نداشته باشد.

اما شرکت‌های نوآور برای برای تعریف و تحقق رویاهای بزرگ، به مدیران و کارکنان رویاپرداز نیاز دارند. نوآورترین شرکت‌های جهان را کسانی مدیریت می‌کنند که در دنیای کسب‌وکار، رویایی بزرگ ترسیم کرده و کمر به ساختن آن رویا بسته‌اند. این مدیران الهام‌بخش تصویر زیبایی از رویای خود ارائه می‌کنند که ذهن و دل کارکنان را تسخیر می‌کند. کارکنان چنین شرکت‌هایی، برای مشارکت در تحقق آن رویای بزرگ اشتیاق دارند و اهمیت این مشارکت را بیشتر از حقوق و مزایای دریافتی می‌دانند. همین اشتیاق موجب می‌شود که آنها تخصص و خلاقیت خود را با جان‌ودل در راه اهداف شرکت به خدمت بگیرند. شرکت‌هایی که رویای بزرگ دارند، علاوه‌بر کارکنان‌شان، می‌توانند شرکای تجاری و حتی مشتریان و کاربران خود را با فرآیند نوآوری خود همراه ‌کنند. همه این همراهان احساس می‌کنند که با این همراهی می‌توانند نقشی هر چند اندک در آفرینش آن رویای بزرگ داشته باشند.

برای نمونه، امروزه ایلان ماسک و شرکت‌هایش نماد رویاپردازی در دنیای کسب‌وکار هستند. رویاهای بزرگ وی برای اسکان انسان روی مریخ، تولید انبوه خودروهای برقی و فراگیر کردن استفاده از انرژی خورشیدی، دل میلیون‌ها نفر را تسخیر کرده است. کارکنان شرکت‌های اسپیس‌ایکس، تسلا و سولار سیتی و حتی خریداران محصولات و شرکای تجاری این شرکت‌ها دل در گرو تحقق رویاهای بزرگ ایلان ماسک دارند و از مشارکت در راه تحقق آن رویاها احساس خشنودی می‌کنند.

شرکت‌های‌ بی‌رویا، بسیار درگیر دیروز و امروز خود هستند. شرکت‌‌های بی‌رویا از جنس گذشته هستند و نمی‌توانند الهام‌بخش باشند. شرکت‌هایی که به ضرورت و نقش کلیدی نوآوری در کسب‌وکارشان ایمان دارند، حتما باید راهی برای تشویق و ترغیب کارکنان به رویاپردازی داشته باشند و رویاپردازی را به یکی از وجوه ممیزه و شایستگی‌های کلیدی سازمان‌شان تبدیل کنند. در چنین شرکت‌هایی، شخص مدیرعامل باید شاخص رویاپردازی برای کسب‌وکار باشد. رویاهای بلند وی باید الهام‌بخش و محرک رویاپردازی همکارانش شود. این شرکت‌ها همچنین برنامه‌های مشخصی برای تمرین رویاپردازی سازمانی دارند.

شاید توجه به رویاپردازی در بیان آسان باشد اما در عمل تعهد بالای مدیریت را می‌طلبد. تشویق و تقویت نوآوری نیازمند اختصاص زمان و منابع باارزشی است که رقابت بر سر آن زیاد است و در بسیاری از شرکت‌ها، رویاپردازی در رقابت با فعالیت‌های روزمره در اولویت‌های بعدی قرار می‌گیرد و کنار می‌رود. به‌خصوص باید توجه داشت که تقویت رویاپردازی نتایج آنی و سریع ندارد. بلکه همچون ورزش روزانه است که افراد را از نظر بدنی آماده نگاه می‌دارد و به آنها امکان می‌دهد تا در زمان مناسب، توان بدنی خود را به بهترین شکل به خدمت بگیرند. تمرین رویاپردازی شرکتی هم به کارکنان امکان می‌دهد تا در فرصت مناسب، بهترین عملکرد ممکن را از نظر خلاقیت و نوآوری به نمایش بگذارند.

اما پرورش رویاپردازی در شرکت‌های ایرانی یک چالش بزرگ است. پروبال دادن به رویاها ریشه در فرهنگ ملی و سازمانی دارد. متاسفانه نظام آموزشی ایران به گونه‌ای است که کودکان را در بالاترین سطح رویاپردازی ذاتی تحویل می‌گیرد و به‌صورت پیوسته و نظام‌مند این توانمندی را در آنها سرکوب می‌کند. نظام آموزشی ایران بر حفظ و تکرار چشم‌بسته آنچه به‌صورت یک‌طرفه و دستوری برای دانش‌آموزان و دانشجویان تجویز شده، تاکید دارد. این نظام آموزشی برای کشوری مناسب است که نیازی به نوآوری نداشته باشد. کشوری که با درآمد نفت گذران کند و نهایتا به دنبال پرورش کارمندانی برای انجام امور اداری تکراری یا کارگرانی برای بهره‌برداری ساده از تجهیزات وارداتی باشد. این نظام آموزشی و فرهنگ اجتماعی برآمده از آن، توان رویاپردازی ایرانیان را سرکوب و در لایه‌های عمیق درونی افراد پنهان می‌کند.  در درون فضای کسب‌وکار ایران نیز رویاپردازی نه تنها تشویق نشده بلکه در بیشتر موارد از آن به عنوان امری منفی و ضدارزش تعبیر می‌شود. در محیطی که هدف حفظ شرایط موجود باشد و فعالیت‌های روتین و روزمره در کانون تمرکز مدیران باشند، رویاپردازی فضا را مسموم می‌کند و امری مذموم است. در این فضا، برداشت عمومی از فرد رویاپرداز کسی است که با واقعیت‌ها و مشکلات اجرایی کسب‌وکار آشنایی ندارد و از سر بی‌اطلاعی و بی‌تجربگی به سیر در رویاها بسنده کرده و ایده‌های غیرقابل اجرا ارائه می‌کند. در چنین فضایی، نه تنها مدیران تلاشی برای تشویق و توانمندسازی کارکنان برای رویاپردازی نمی‌کنند، بلکه تلاش می‌کنند تا دامن خود را از این مفهوم مسموم به کلی پاک و مبرا نگاه دارند.

شرایط فوق باعث شده که بیشتر مدیران و در نتیجه شرکت‌های‌ ایرانی بی‌رویا و در نتیجه، بسیار درگیر دیروز و امروز خود باشند. مدیران و شرکت‌های‌ بی‌رویا هم از جنس گذشته هستند و نمی‌توانند الهام‌بخش باشند. در غیاب رویا و رویاپردازی، فضای کاری بیشتر شرکت‌های ایرانی برای جذب و نگهداشت افراد خلاق و رویاپرداز مناسب نیست.  

bagheri@hamafarini.com