ناامنی اقتصادی چگونه بر نوآوری کارکنان اثرگذار است ؟
برنشتاین میگوید: «کشف اثرات اختلالهای گستردهای که در بازار مسکن به وجود آمده بود برای ما غیرمنتظره بود. وقتی نااطمینانی در ثروت خانوار به اوج خود رسید، خلاقیت در محیط کار از بین رفت.» محققان برای جمعآوری داده، وضعیت کارمندانی را مقایسه کرده که در یک شرکت کار کردهاند و در یک حوزه شهری یکسان ساکن هستند، اما ثروت خانوادگی آنها در طول بحران مالی سال ۲۰۰۸ متغیر بوده است. کارمندانی که سطح درآمدشان به شدت کاهش یافته، پروژههای نوآورانه کمتری را دنبال کردهاند. برنشتاین میگوید منطقیترین توضیحی که برای این تغییر رفتار میتوان ارائه کرد، فروپاشی بازار مسکن و عدم پرداخت بدهیهای رهنی است. هر چقدر کارمندان بیشتر نگران این موضوع شدهاند، کمتر پروژههای نوآورانه را در محیط کار خود پیش بردهاند؛ بهخصوص پروژههایی که بهشدت اثربخش، اکتشافی یا پیچیده بودهاند. او میگوید: «اگر هزینه مسکنی که در آن زندگی میکنید گرانتر شود، آخرین چیزی که میخواهید تجربه کنید، از دست دادن شغلتان است. ما دریافتیم بیشتر کارکنانی که در این شرایط بودند، خیلی نوآوری از خود به خرج نمیدادند و در عوض، از ریسک کردن و انرژی صرف کردن برای تمرکز بر وظایف آنی که در دستشان بود، گریزان بودند.»
آیا ثروت رضایت میآورد؟
نکته جالب این است که نویسندگان دریافتند افزایش ناگهانی قیمت مسکن قبل از بحران مالی سال ۲۰۰۸ به تنهایی تاثیری بر نوآوری کارکنان نداشته است. برنشتاین میگوید که انتظار داشته وقتی کارکنان ثروتمندتر میشوند، ریسک بیشتری کنند و نوآوری بیشتری داشته باشند. در واقعیت، دادهها میگویند نوساناتی که در میزان ثروت افراد اتفاق میافتد فقط در دوران رکود اقتصادی بر نوآوری و بهرهوری کارکنان اثر میگذارد و این یعنی وقتی اوضاع خوب است، کارکنان رضایت بیشتری دارند. «وقتی شرایط اقتصادی بهطور کلی خوب است، تغییر قیمت مسکن هیچ تاثیری بر بهرهوری ندارد.»
ارتباط بین معیشت و اختراعات ارزشمند
برنشتاین و همکارانش نوآوری را بر حسب تعداد حق ثبت اختراعات یک شرکت و تعداد ارجاعاتی که به این حق ثبتها شده، سنجیدهاند. هر چقدر یک اختراع ارجاع بیشتری خورده باشد، تعداد نوآوریهای آینده و تکنولوژیهای جدیدی که به آن وابسته هستند، بیشتر میشود. وقتی مخترعین در صنعت تکنولوژی درخواست ثبت اختراع میکنند، تعداد کارکنانی که روی پروژه کار کردهاند، در یک لیست میآید. این اسامی خودشان به بخشی از این اختراعات تبدیل شده و برای همیشه ثبت میشوند. بنابراین، اختراعات ثبت شدهای که دائم مورد اشاره و ارجاع قرار میگیرند، نه تنها بیشترین ارزش اقتصادی را برای یک شرکت به دنبال دارند، بلکه کمک میکنند کارکنانی که بیشترین میزان نوآوری را برای آن شرکت به همراه میآورند، شناسایی شوند.
در نتیجه، برنشتاین و محققان دیگر توانستند با بررسی این اختراعات ثبت شده تعداد نیروهایی که نامشان بیشتر از همه تکرار شده مشخص کنند. افرادی که با کمبود بودجه برای مسکن مواجه شده بودند، اختراعات بسیار کمتری ثبت کرده بودند یا اصلا نامشان در هیچ لیست ثبت اختراعی نبود یا اگر هم بود، اختراعاتی را ثبت کرده بودند که ارزش اقتصادی چندانی نداشتند و در نتیجه، چندان مورد ارجاع قرار نگرفته بودند. برنشتاین در این باره توضیح میدهد که این اختراعات و نوآوریها چندان اثربخشی که در یک محصول انقلاب ایجاد کنند، نداشتند. او میگوید: «اختراعات پیشرفته را طیف گستردهای از تکنولوژیها مورد اشاره قرار میدهند، چون نوآوریهای مهمی محسوب میشوند. اختراعاتی که کمتر مورد ارجاع قرار میگیرند، بیشتر تکمیلی هستند.»
محققان همچنین اشاره کردهاند که مطالعات آنها چشمانداز تازهای را در مورد سازمان خلاقیت ارائه میدهد. قبلا نظر کارشناسان این بود که مدیران ارشد سیاستهای نوآوری یک شرکت را تعیین میکنند. اما واقعیت این است که معیشت خانوار بر کیفیت کار کارکنان سطوح پایین اثرگذار است و میتواند در پروژههایی که آنها حضور دارند تغییر ایجاد کند. در نتیجه به عقیده برنشتاین، بخش مهم نوآوری در صنعت تکنولوژی از پایین به بالا اتفاق میافتد، نه صرفا از بالا به پایین.
انجام اقدامات پیشگیرانه
شاید بزرگترین نکتهای که از این تحقیق میتوان به دست آورد، سادهترین چیزی است که مشاهده میشود. دورههای بحران مالی برای کارمندانی که در سطوح پایین کار میکنند پراسترس و پردغدغه است و ترکیب افزایش ناامنی شغلی و بیثباتی مالی در سطح خانوار میتواند در بسیاری جهات چالشبرانگیز باشد. از نظر برنشتاین و همکارانش، در این شرایط کارکنان هم درگیر یک وضعیت روانی بد هستند که اضطراب و ناامیدی برای آنها ایجاد میکند و هم توانایی آنها برای تمرکز بر نوآوری بلندمدت مختل میشود. برای مقابله با این سناریو، بهتر است شرکتها به فکر ایجاد برنامههای کمکی برای کارکنان آسیبپذیر باشند تا آنها بتوانند دوران مالی پرچالش خود را پشتسر بگذارند.
محققان همچنین به این فکر کردهاند که چگونه یافتههای خودشان را به دیگر بخشهای اقتصاد و دیگر اثرات احتمالی عدم امنیت اقتصادی تعمیم دهند. برنشتاین اشاره میکند که بیثباتی اقتصادی ممکن است سلامت روانی کارکنان را تحت تاثیر قرار دهد و آنها را مضطرب کند؛ هر دو عامل بازدارنده بهرهوری هستند. او میگوید: «رکود اقتصادی اثرات مخرب دیگری هم بر بهرهوری کارکنان دارد که باید شناسایی شوند. در نهایت، این اولین مرحلهای است که میتواند به شرکتها کمک کند از قبل آمادگی مواجهه با رکود اقتصادی را داشته باشند.»
ارسال نظر