عادتهای عجیب نویسندگان: ساموئل بکت
املت تنهایی و رنج
او صبحها خواب بود و بعد از ظهر بیدار میشد. قبل از هرچیزی املت درست میکرد و پس از خوردن غذا شروع میکرد به نوشتن. تا جایی که میتوانست مینوشت و حوالی شب از خانه بیرون میآمد و چرخی در شهر میزد و به میخانه میرفت و مقدار زیادی شراب قرمز مینوشید. درد و رنج تنهایی باعث شده بود به نوشیدنی روی بیاورد. میگویند آنقدر مینوشید که حتی قادر نبود کلمهای بر زبان بیاورد. حوالی سحر به خانه برمیگشت و خودش را برای خوابیدن آماده میکرد. خوابیدن برای او به آسانی اتفاق نمیافتاد و باید تلاش میکرد تا به خواب فرو برود. او در نیمههای شب ساعتها تنها قدم میزد و انگار همین تنهاییها و قدم زدنها شاکله نوشتههایش را شکل میداد. در جایی نوشته است من همیشه افسرده و دلتنگ خواهم بود؛ ولی چیزی که شادم میدارد همین وقوف است که اینک میتوانم این جنبه تاریک را جنبه تاریک شخصیت خود بشمارم. با این پذیرش آن را به سود خویش بهکار خواهم بست. بکت شدیدا از صحبت درباره آثارش و نقد و تحلیل آنها بیزار بود؛ اما به نامه نوشتن علاقه داشت و حتی پاسخ نامههای افرادی را که نمیشناخت هم میداد. استفن بلاک نویسنده یک بار برای بکت نامه نوشت و سوالاتی درباره یکی از داستانهایش پرسید و انتظار نداشت به نامهاش جوابی داده شود؛ اما بکت جوابش را داد و نوشت: برایم غیرممکن است که درباره اثرم بنویسم یا حرفی بزنم. تنها تماسم با اثر تماس درونی است از تاثیری که حرف نزدنم روی خواننده و منتقدها میگذارد، و درک درستی از این مقوله ندارم.
یکسال پس از آنکه اثر مشهورش «در انتظار گودو» را به انتشار رساند، برنده جایزه نوبل شد. او که عادت داشت بیهیاهو زندگی کند در آن روزها در تونس مشغول گذراندن روزگار بود که ناگهان سروصدای خبرنگاران و عکاسها را میشنود و فکر میکند یک بازیگر از آن حوالی میگذرد. برای اینکه دلیل شلوغی را بفهمد از خانه بیرون میرود و میفهمد همه برای او جمع شدهاند که برنده جایزه نوبل شده است.