زندگی در اتاق

به قدری از زندگی ناامید بود که برای فراموش کردن غم‌هایش مدام سراغ مشروبات الکلی می‌رفت و آن‌چنان مسکرات می‌نوشید که دیگر قادر به صحبت کردن هم نبود. بکت در سال ۱۹۴۶، دوره‌ای از کار خلاقه پرشور را آغاز کرد که بعدها از آن با عنوان «محاصره شده در اتاق» یاد کرد. او در خلال آن بهترین آثارش را نوشت؛ رمان‌های «مالوی» و «مالون می‌میرد» و نمایش‌نامه‌ای که بلندآوازه‌اش ساخت: «در انتظار گودو».

پل استراترن، زندگی بکت را چنین توصیف می‌کند: «زندگی‌اش عمدتا در اتاقش می‌گذشت، منفک از جهان، به مواجهه با شیاطین وجودش و در تلاش برای کشف سازوکارهای ذهنش. بخش اعظم برنامه روزانه‌اش خیلی ساده بود.حوالی بعدازظهر از خواب برمی‌خاست برای خودش خاگینه درست می‌کرد و تا هر چند ساعت که در توانش بود خودش را در اتاق حبس می‌کرد. بعدش خانه را ترک می‌گفت و به مهمانخانه موناپارناس سری می‌زد و کلی نوشیدنی ارزان‌قیمت می‌خورد. پیش از سپیده دم به خانه برمی‌گشت و تلاش زیادی می‌کرد تا خوابش ببرد. تمام زندگی‌اش حول گرایش جنون‌آمیزش به نوشتن می‌چرخید.» او یک‌سال پس از اینکه در انتظار گودو را منتشر کرد. در سکوت خبری برنده جایزه نوبل شد. نقل کرده‌اند که آن روزها در تونس مشغول زندگی  و تفریح بود که ناگهان صدای خبرنگاران و عکاس‌ها را می‌شنود و گمان می‌برد که یک ستاره سینما از آن حوالی عبور کرده و خبرنگارها برای او جمع شده‌اند. برای اینکه علت شلوغی را جویا شود از خانه بیرون می‌زند و ناگهان متوجه می‌شود که همه برای او آمده‌اند و می‌فهمد برنده جایزه نوبل ادبیات شده است و باید به سوالات خبرنگارانی که به دیدارش آمده‌اند، پاسخ بگوید.