چای و سیگار و آسایش دو گیتی

علاقه‌اش آن‌قدر بود که کتابی نوشت با عنوان «کتاب‌ها و سیگارها». مقاله‌های این کتاب را با داستانی درباره مقایسه هزینه‌های خرید کتاب، مطبوعات و سیگارها شروع کرده و رسیده بود به مشکلات افرادی همچون کتاب‌فروش‌های دست دوم و منتقدان ادبی. از نظر او یک شخص عادی بیشتر پولش را که معادل هزینه معیشت روستاییان هندی است، صرف خرید سیگار می‌کند. اورول معتقد بود اگر میزان خواندن کتاب در کشور اندک بماند، باید پذیرفت دلیلش این است که کتاب خواندن نسبت به سگ گرداندن، رفتن به سینما یا میخانه‌ها هیجان کمتری دارد، نه به‌خاطر اینکه کتاب‌ها چه قرضی و چه خریدنی، بسیار گران‌قیمت‌اند. علاقه دیگر این نویسنده نوشیدن چای بود. او در هند به دنیا آمده بود و ملیتی هندی داشت و شاید علاقه‌اش به چای و عادتی که پیدا کرده بود به ژن هندی‌اش برمی‌گشت. درباره چای هم مقاله‌ای نوشته بود با عنوان چگونه یک چای عالی درست کنیم؟ علاقه‌ بی‌حد و اندازه‌اش به چای و سیگار یادآور آن شعر معروف عامیانه‌ای است که در ایران مردم گاهی زمزمه می‌کنند:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

سیگار بعد چایی، چایی بعد سیگار!

جورج اورول البته به آبجو هم علاقه زیادی داشت و مطلبی هم درباره یک میکده ایده‌آل با عنوان «ماه زیر آب» نوشته بود. گویا عادت داشت بیشتر درباره چیزهایی بنویسد که مورد علاقه‌اش بودند. او به غذا اهمیت زیادی می‌داد. یکی از بزرگ‌ترین دلخوشی‌هایش آشپزی بود. غروب‌ها اکثرا به گشت و گذار می‌پرداخت یا از رفقایش در خانه پذیرایی می‌کرد. اجاق گاز کوچکی داشت که آن را کباب‌پز مرد مجرد می‌نامید و با آن گوشت سرخ می‌کرد، ماهی تفت می‌داد و آب جوش می‌آورد و می‌گفت بعد از خرید این دستگاه راحت‌تر می‌تواند از رفقا پذیرایی کند. جورج اورول در عمرش بارها با فقر و تنگدستی روبه‌رو شده بود. نمی‌توانست تنها از راه نویسندگی هزینه‌های زندگی‌اش را تامین کند. در برهه‌ای از زندگی به‌عنوان فروشنده نیمه‌وقت کتاب‌های دست دوم در یک کتاب‌فروشی مشغول شده بود. هفت صبح از خواب بیدار می‌شد و ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه مغازه را باز می‌کرد و یک ساعت آنجا می‌ماند و بعد از آن تا ساعت دو عصر آزاد بود. در این فرصت می‌توانست گوشه‌ای بنشیند و با خیال راحت داستان بنویسد. ساعت دو دوباره به کتاب‌فروشی برمی‌گشت و تا شش و نیم عصر کار می‌کرد. غروب‌ها وقتی کارش تمام می‌شد تفریح می‌کرد و آن‌قدرها دربند نوشتن نبود.