لزوم احیای منطق سیاسی
سیاست از جنس احساس و خیابان نیست؛ چراکه خیابان همه نهادها و احزاب و سیاستهای رسمی را کنار میزند و در ابهامشناختی خشونت ساختاری را حاکم میکند. در مساله کنونی کشور سیاست به مثابه خبر، امنیت، قانون و در کف خیابان دنبال میگردد. در چنین فضایی آنچه به حاشیه رفته است، میانهروی و اعتدال و حذفشدن نخبگان و احزاب و گروههای واسطهای هستند که همیشه ضربهگیر و فرشتگان نجات کشور بودهاند. فضای رادیکال اعتبار نخبگان، احزاب، اشراف و همه نهادهای واسط را از کار انداخته است و در چنین شرایطی اعتدال و میانهروی با عنوان وسط بازی برچسب میخورد. میدان دادن به رادیکالها که اغلب تجربه سیاسی ندارند، بازی کردن در روایت هزار خنجری است که از بیرون قصد محاصره ایران و از پا انداختن کشور را در ذهن میپرورانند.
سیاست هر چند با امنیت، احساسات، خبر، علم و مذهب ارتباط دارد؛ اما هیچکدام از این موارد نیست. سیاست بیشتر از جنس مصلحت و حفظ منافع اکثریت و به رسمیت شناختن و احترام به اقلیتها است. در سیاست آنچه اهمیت دارد، انعطاف و میانهروی است. سیاست برای دوری از خشونت و جلوگیری از جنگ شکل گرفته است و هرگونه روایت ایدئولوژیک، متعصبانه، لجوجانه و قهرمانگراییهایی که بازی صفر و صد را رقم میزند از سیاست به دور است. در میدان سیاسی همه حق دارند و باید همه طرفها را دید. جامعه متکثر است و روایتها و منطقهای مختلف هر یک گوشهای از واقعیت را انعکاس میدهند. جامعه نیاز به سیاستمداران استخواندار دارد که لحظات بحرانی به میدان بیایند و مساله را تبیین کنند و راهکار ارائه دهند. کشور را احزابی لازم است که تجربه سیاسی و فرآیند سیاستگذاری را تمرین دهند و دولتهای در تبعید باشند.
واسطهها مانع برخورد حکومت و جامعه میشوند و گروههای متعدد را نمایندگی میکنند. جامعه و حکومت یکدست نیست و مطالبات در نهادهای واسط طبقهبندی و دارای اولویت میشود. جنس سیاست از مصلحت است و با روایتهای ایدئولوژیک رادیکال همزیستی ندارد. سیاست به مثابه گفتوگو و انتخاب راه میانه است و با ابزارهای چانهزنی و مذاکره بهدست میآید. منطق سیاسی در ایران با میدان دادن به بیتجربهها تضعیف شده است و بخشهای بزرگی از ملت نمایندگی در حکومت ندارند و احساس بیقدرتی میکنند و مطالبات آنها بینتیجه مانده است. ما ملتی کهن و کشوری باستانی هستیم که زندگی جمعی ما از گذشته تاکنون بر محوریت آزادی و اعتدال روایت شده است. هیچ مسالهای نیست که در سیاست راهحل نداشته باشد. لجبازی، رادیکالگرایی، برخورد احساسی و رویکرد امنیتی کنار زدن سیاست و سیاستمداران از عرصه جامعه است. مشکلات اساسی کشور اول بیکاری، دوم تورم، سوم خشکسالی و بحران آب و در نهایت سیاست خارجی است.
میدان سیاسی را باید به احزاب و نهادها واگذار کرد و به راهکارهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی آنها گوش داد. از گفتوگوهای علمی و ملی، راهکارهای معتدل و میانه شکل خواهد گرفت. تمام توان حکومت باید برای مهار تورم، ایجاد شغل، مدیریت آب و تنظیم سیاست خارجی متمرکز شود. بقیه موضوعات حاشیهای است و ملت خودشان میدانند چگونه با عقل و عرف آنها را ساماندهی کنند. مشکلات ایران از جنس تناقضات سخت و آسیبهای غیرقابل حل و بنبستهای ویرانگر نیست و به راحتی با هوش سیاسی و بازی دادن به میانهروها قابل حل است. سوپاپهای جامعه جلوی انفجار دیگ در حال جوش را میگیرند و منطق اعتدال گفتوگو را به میان شهروندان میآورد. وضعیت کنونی خشونت را ایجاد میکند و باعث میشود کشور به سمت هرج و مرج و ناامنی که از بیرون دشمنان کشور طراحی کردهاند، حرکت کند. بار دیگر باید به منطق سیاست که بر مصلحت، دیپلماسی، اعتدال، میانهروی و گفتوگو است، بازگشت. این مهم از طریق میدان دادن به نخبگان و احزاب و رها کردن ملت و پرداختن حکومت به چهار مساله اصلی کشور قابل انجام است.