نگاه دیگران (بخش سیزدهم)
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
در صفحه اول مقدمهای بر این کتاب، کیسینجر چرایی آن را توضیح میدهد. او مینویسد: «دستیابی به صلح بهاندازه اشتیاق به آن آسان نیست.» او مینویسد که دورههایی مانند آن دوره زمانی که او مطالعه کرده است به شکل تناقضآمیزی نشان میدهد که صلحآمیزترین دوره است؛ زیرا دولتمردانی که در آن دوره بودند لااقل به دنبال صلح بودند. در تحلیل کیسینجر، صلح انتزاعی و برگشتپذیر بود. آنچه اهمیت بیشتری داشت همانا فقدان جنگ بود که با ترکیب «مشروعیت» و «تعادل» بهدست میآمد و ایجاد میشد. «کلمنس فون مترنیخ»، وزیر خارجه امپراتور اتریش «فرانسیس یکم» یکی از الگوهای او در این زمینه بود. درحالیکه امپراتورِ مترنیخ باور داشت که «صلح، صلح پایدار، مطلوبترین هدف برای هر مرد شایسته است»، اما آنچه او دنبال میکرد ثبات بود نه تحقق آرمانهای نظری. این چیزی است که کیسینجر هم زمانی که فرصت یافت، دنبال کرد.
کیسینجر با قدرشناسیای مشتاقانه از امانوئل کانت، فیلسوف شهیرِ آلمانیِ قرن هجدهم عصر روشنگری که باور داشت صلح اجتنابناپذیر است، وارد قدرت شد؛ اما آنچه کیسینجر از مقاله کانت درباره «صلح جاودان» برداشت کرد این بود که تعارض میان دولتها بهمرور زمان موجب از بین رفتن قدرت آنها میشود. سرانجام، آنها صلح را به فلاکت ناشی از جنگ ترجیح میدهند. بهعبارتدیگر، صلحسازی فرآیندی تدریجی بود که نمیشد از آن پیشی گرفت. همانطور که کیسینجر اشاره کرد، کانت درک کرد که «معضل اصلی زمان ما این است که اگر تلاش برای صلح به تنها هدف سیاست تبدیل شود، ترس از جنگ به سلاحی در دستان بیرحمترینها تبدیل میشود؛ این موجب خلع سلاح اخلاقی میشود.» در این صورت نزد کیسینجر، وقتی پای صلحسازی به میان میآمد، او آن را با احتیاط، شک و تردید و فرآیندی طراحیشده برای خرید زمان کافی برای شروع خستگی دنبال میکند. تعادل و مشروعیت در پیگیری نظم و تدریجیگرایی در پیگیری صلح مفاهیم اساسی رویکرد استراتژیک کیسینجر به امور جهانی بود که با خود وارد کاخ سفید و در نهایت خاورمیانه کرد.
همانطور که خواهیم دید، اجرای این استراتژی دشوارتر از درک آن خواهد بود. درحقیقت، اگر کیسینجر نسبت به کمبود مشروعیتی که طرح او برای یک نظم منطقهای باثبات ایجاد میکرد حساستر بود، او باید جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ با تلفات انسانی ویرانگرش را پیشگویی میکرد. بر اساس روایت نیکسون، تصمیم او برای انتخاب کیسینجر بهعنوان نزدیکترین دستیار سیاست خارجیاش تصمیمی «به طرز عجیبی بدون فکر و عجولانه بود.» او این استاد هاروارد را نمیشناخت؛ در حقیقت، او پیشتر فقط یکبار کیسینجر را دیده بود و آنهم در گردهمایی اجتماعی به میزبانی «کلر بوث لوس»، همسر هنری لوس، ناشر مجله تایم بود. «کلر» بهعنوان نماینده کنگره از کانکتیکات و بهعنوان سفیر آیزنهاور در ایتالیا خدمت کرده بود. ناپختگی اجتماعی نیکسون مانع از گفتوگوی جدی با کیسینجر در این مورد شده بود.
بااینحال، نیکسون از اثر مهم کیسینجر درباره سیاست هستهای نکته برداری کرده بود؛ به همین دلیل، او این زحمت را بر خود هموار کرد تا نامهای ستایشآمیز به کیسینجر بنویسد (که کیسینجر هم به آن پاسخی نداد). بااینحال، نیکسون آگاه بود که کیسینجر طی رقابتهای انتخاباتی یعنی زمانی که برای نلسون راکفلر، رقیب سیاسیاش، کار میکرد به او بددهانی کرده بود. البته کیسینجر یهودی بود و به نظر میرسید که این مساله با توجه به کلیشههای یهودستیزانه نیکسون از یهودیان بهعنوان افرادی توطئهگر و خائن برای او مشکل محسوب میشد.
اما به شیوهای معکوس، استخدام فردی با هویت روشن یهودی و از شجره «آیوی لیگ» شاید بخشی از جذابیت باشد تا نشان دهد که اکنون که نیکسون به بالاترین مقام در ایالاتمتحده دستیافته است، میتواند بهجای اینکه فقط از نخبگان برنجد، آنها را گلچین و انتخاب کند و به آنها فرمان دهد. پس از یک مصاحبه سرسری، او در ۲۷ دسامبر ۱۹۶۸ در جلسهای که در دفتر انتقالیاش در هتل مجلل «پی یر» در «میدتاون»، منهتن برگزار شد این پست [وزارت امور خارجه] را به کیسینجر پیشنهاد داد. نگرش نیکسون از تصمیم خودش صریح و منطقی است: او میخواست سیاست خارجی را از کاخ سفید هدایت کند. او میدانست که کیسینجر در این نگرش با او سهیم است و میدانست که کیسینجر به باور او در «منزوی کردن و تاثیرگذاری بر عوامل موثر توازن قوای جهانی» با او اشتراک نظر دارد. آنها موافقت کردند که سیاست باید «قوی و معتبر» باشد و «برای موفق شدن» هم باید «معتبر» باشد. بهطور خاص، سیاست ویتنام باید موردبازنگری قرار گیرد و بهعنوان مشکلی کوتاهمدت باید در چشمانداز درست خود قرار بگیرد، ناتو باید جوانسازی شود و سیاست در قبال چین هم باید از نو مورد ارزیابی قرار بگیرد.
به گفته نیکسون، کیسینجر از این دستور کار ابراز خوشحالی کرد؛ اما خاطرنشان ساخت که رئیسجمهور به یک دستگاه امنیت ملی نیاز دارد که نهتنها قادر به هماهنگ کردن سیاست و خطمشیها باشد، بلکه قادر به وسیع کردن گزینههای سیاسی هم باشد. این دقیقه همان چیزی بود که نیکسون در ذهن داشت: او تصمیم گیر خواهد بود؛ کیسینجرِ باهوش هم همان یهودی درباری خواهد بود که گزینهها را برای او ابداع خواهد کرد.