نگاه دیگران (بخش نهم)
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
با باز شدن معمای سخت عصر هستهای و برقراری یک استراتژی کلان که زرادخانه هستهای آمریکا را به اهداف دیپلماتیکش پیوند میزد، کیسینجر به کلوب هستهای استراتژیستهای نخبه-از جمله توماس شلینگ، هرمان کان، آلبرت ولستتر- پرتاب شد که تخصصشان در میان سیاستگذارانی که با چالشهای جنگ سرد دستوپنجه نرم میکردند، در حد عالی بود. انتشار آن کتاب درباره استراتژی آمریکا که از قضا در آن زمان در زمره پرفروشترینها و پر خوانندهها قرار گرفت برای کیسینجر جایگاه یک روشنفکر عرصه عمومی را هم به ارمغان آورد. گروه مطالعاتی شورای روابط خارجی یعنی جایی که این ایدهها را تولید و به محک آزمون میگذاشت، زمینهساز ورود کیسینجر به جرگه نخبگان سیاست خارجی آمریکا شد. اما آمادهسازی او برای تبدیلشدن به عالیترین مشاور سیاست خارجی در این سرزمین قبل از آن تجربه بود.
او که در آلمان بهعنوان افسر اطلاعاتی در بخش G-۲ لشکر پیادهنظام هشتاد و چهارم ارتش آمریکا در حین و بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم خدمت میکرد، در همکاری با بوروکراسی ارتش اشغالگر تجربه ارزشمندی بهدست آورد. این تجربه بهعنوان پلی میان آلمان بهمثابه زادگاه او و آمریکا بهمثابه محل جدید زندگی او، کمک زیادی در شکلگیری شخصیت او کرد. شخصیتسازی او از روابط فرا آتلانتیکی میان آمریکا و آلمان پسا جنگ بینش دقیقی به او درباره ستون اروپایی نظم جهانی جدید داد که ایالاتمتحده پس از ویرانی گسترده و خرابیهای پس از جنگ در حال ساخت آن بود. کیسینجر درحالیکه هنوز دانشجوی کارشناسی ارشد بود از طریق مطالعاتش برای دفتر تحقیقات عملیات ارتش آمریکا در معرض چیزی قرار گرفت که دولت آیزنهاور آن را «جنگ روانی» مینامید و این به او درکی از اهمیت سیاستگذاری «شناسایی جوهر وضعیت ذهنی مردم» بهدست میداد.
در همان مراحل اولیه کاریاش، او به شرق آسیا سفر کرد و با وضعیت ذهنی مردم ژاپن و کره مواجهه حضوری و چشمگیری یافت. بهعنوان یک دانشجوی ۲۸ساله و دانشآموخته هارواردی، کیسینجر سختکوشانه به دنبال ساخت شبکه جهانی شخصی خود از طریق سمینار بینالمللی برآمد؛ یعنی یک دوره تابستانی دو ماهانه در سال برای ۴۰رهبر جوان آینده از گوشه و کنار دنیا که بهدقت انتخاب شده و از سوی کیسینجر آموزش میدیدند. کیسینجر همچنین یک فصلنامه به نام «Confluence» را پایهگذاری و مدیریت کرد. او متفکران اروپایی و آمریکایی را برای نوشتن درباره مسائل خارجی به این فصلنامه دعوت میکرد. این امر به او فرصتی داد تا شبکهای از متفکران جدی از همقطاران فکری خود در سیاست خارجی تشکیل دهد که برخی از آنها سیاستگذاران برجسته آمریکایی بودند. این تلاش زمانی تقویت شد که چند سال بعد، بهعنوان یک استاد رسمی در هاروارد، «برنامه مطالعات دفاعی» - دوره تحصیلات تکمیلی که سیاستگذاران واشنگتن بهعنوان مدرس میهمان دعوت میشدند - را مدیریت کرد.
او تابستان را به سفرهای خارجی میرفت، با مقامهای ارشد دولتی، تجار و متفکران آسیایی و اروپایی دیدار و تبادلنظر میکرد. این تماسها او را قادر ساخت تا نقش مهمی در سیاستگذاری حتی پیش از پیوستن به دولت نیکسون ایفا کند.تاکنون، مهمترین ارتباط او در این زمینه نلسون راکفلر بود که در سال ۱۹۵۵ با وی دیدار کرد؛ یعنی زمانی که راکفلر دستیار رئیسجمهور آیزنهاور در امور خارجی بود. راکفلر آنقدر تحت تاثیر قرارگرفته بود که کیسینجر را بهعنوان مدیر ابتکار عمل سیاسی خود - «پروژه مطالعات ویژه»- با بودجه خصوصی منصوب کرد که هدف این ابتکار کشف و شناسایی چالشهای مهمی بود که ایالاتمتحده در جهان با آن مواجه است. کیسینجر در اینجا بر کار ۱۰۰ نفر از کارکنان نظارت داشت، چندین پنل تخصصی مشاورهای برگزار کرد و گزارش این پروژه درباره امنیت بینالملل را نوشت. اینجا همانجایی بود که او برای اولینبار با «ننسی مگینز» دیدار کرد که درنهایت به ازدواج آنها انجامید. پسازآن دوره، راکفلر، کیسینجر را بهعنوان مشاور پارهوقت برگزید. مشاوره دادن به یکی از وارثان ثروتمند تشکیلات سفیدپوست پروتستانی زمینه صعود کیسینجر به مدارج بالای دولتی و ورودش به حوزههای سیاسی از طریق یک حامی قدرتمندِ شریف را فراهم آورد.
در این فرآیند، کیسینجر آموخت که چگونه با یک فرد ثروتمند و قدرتمند ارتباط برقرار کند و نیز از اهمیت چاپلوسی در دستیابی به این هدف آگاه شد. در سال ۱۹۶۴ و زمانی که کیسینجر به کمپین راکفلر علیه گلدواتر برای نامزدی یک رئیسجمهور جمهوریخواه پیوست، از اولین تجربه مستقیم خود با تنش و بحران سیاسی و اولین مواجهه با پوپولیسم راستگرای آمریکایی برخوردار شد.با وجود آن ارتباطات مهم جمهوریخواهانه، اولین تجربه کیسینجر از سیاستگذاری در دولت دموکرات جان اف.کندی رخ داد؛ زمانی که کیسینجر از سوی مک گورگ باندی، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور بهعنوان مشاور پارهوقت استخدام شد. این عصر «بهترینها و درخشانترینها» بود؛ زمانی که رئیسجمهور جدیدِزاده بوستون از دوستان و همکارانش در هاروارد استفاده کرد تا دولت خود را دولتی روشنفکر جلوه دهد. این یک گشایش طبیعی به روی فرآیند سیاستگذاری برای یک استاد جوان هاروارد بود که جایگاهی برجسته در میان نخبگان سیاست خارجی یافته بود. باندی، بهعنوان رئیس دانشکدهای در هاروارد، سمت کیسینجر در این دانشکده را حفظ کرد اما نسبت به درخشش شاگردش محتاط بود و تمام تلاش خود را کرد تا او را از فرآیند سیاسی دور نگاه دارد. این اولین مواجهه کیسینجر با سیاستهای بوروکراتیک کاخ سفید بود؛ جایی که یک بازیگر بالقوه تاثیرگذار نهتنها خود را «برگزیده» که [بعدها به عنوان فردی] «حذفشده» دید.