۱- واردات خوراک دام

چرا سازمان صدا و سیما که برابر قانون اساسی جمهوری اسلامی (اصل یکصد و هفتاد و پنجم) وظیفه‌ی اصلی‌اش «آزادی بیان و نشر افکار» است و باید پرورش‌دهنده‌ی افکار عمومی باشد، دامپروری هم می‌کند؟! شاید بگویند که بسیاری از فعالان اقتصادی و کارآفرینان بزرگ نیز شرکت‌های متعددی را اداره می‌کنند و اشکالی ندارد که سازمانی مانند صدا و سیما هم به کارهای بازرگانی و ازجمله وارد کردن خوراک دام بپردازد. اما پرسش این‌جا است: سازمانی که با داشتن امکانات عظیم، در اداره‌ی مالی خود در چارچوب فعالیت اصلی‌اش (که نوعاً سودآور است) درمانده و مدام از محل درآمد نفت درخواست بودجه دارد، چگونه می‌تواند یک دامپروری را هم اداره کند؟!

 

اکنون، نزدیک به پنج ماه است که ثبت سفارش واردات و گرفتن ارز به نرخ رسمی، به کابوسی برای بازرگانان ساده‌ی کشور بدل شده است، اما افراد و شرکت‌هایی مشکوک، هم‌زمان میلیاردها دلار ارز نایاب را که چشم‌انداز به دست آوردن دوباره‌ی آن برای کشور تیره و تار است، گرفته‌اند. به نظر می‌رسد که در این میان، سازمان صدا و سیما (و حتماً بسیاری از دیگر سازمان‌ها و نهادهای عمومی) بیکار ننشسته و از کیکِ تفاوت ارز دولتی و بازار آزاد برش‌های خوبی برگرفته‌اند. با شناختی که از جزییات ثبت سفارش و اظهار کالاهای وارداتی دارم، بااطمینان می‌گویم که بیش از نیمی از ارزهای رسمیِ تخصیص‌یافته در این چند ماه، از بیخ‌وبن برای وارد کردن کالا نبوده و «بیش‌اظهاری» یعنی دادن صورتحساب چند دلاری ‌برای کالای یک دلاری بوده است. بخش بزرگ دیگری از ارز گرفتن‌ها هم مربوط به این بوده که اگر کسی بتواند دلار رسمی بگیرد، حتی اگر کالایی وارد کند که هیچ سررشته‌ای در فروش آن ندارد، باز هم سود کرده است؛ چراکه تفاوت نرخ ارز رسمی و آزاد (که این روزها به صددرصد رسیده) هر زیانی را پوشش می‌دهد. به احتمال زیاد، صدا و سیما هم با استفاده از نفوذ خود در بانک‌ها و دستگاه‌های مجوزدهنده‌ی واردات، و با همین محاسبه اقدام به واردات خوراک دام کرده است.

اقدام دستگاه‌های دولتی به کار بازرگانی در بخش‌هایی که به خدمات همگانی مربوط نمی‌شود و با هدف به دست آوردن سود، خطا و فسادآور است. چرا که خرید و فروش از سوی دستگاه‌های دولتی و عمومی، رانت (امتیاز ویژه و نابرابر) ایجاد می‌کند. به‌ویژه تجربه نشان داده که ورود این دستگاه‌ها به بازاری که سنتاً در اختیار بخش خصوصی مستقل بوده، همیشه سبب خراب شده آن بازار بوده است. نمونه‌ی معروف در تأیید این مدعا، ورود «جهاد» و شرکت دولتی فرش به کار صادارات فرش دستبافت در دهه‌های شصت و هفتاد است که باعث شد بازرگانان مستقل ایرانی، به‌تدریج بخش بزرگی از بازار جهانی فرش را از دست بدهند.

 

۲- تبلیغات، مجریان عروسکی، و تخدیر افکار

پس از انقلاب و تا چند سالی پس از آن، آگهی‌های بازرگانی در رادیو و تلویزیون (صدا و سیما) جایی نداشت. یکی از نکته‌های برجسته‌ی فرهنگی که بر آن تأکید می‌شد، لزوم دوری جستن از «فرهنگ مصرفی» بود که «غرب» به آن دامن می‌زد. شاید در آن روزها کمی در این زمینه زیاده‌روی می‌شد، اما تصورش را هم نمی‌شد کرد که روزی برسد که صدا و سیمای جمهوری اسلامی در تبلیغات گوی سبقت را از بسیاری همگنان غربی و شبکه‌های ایرانی خارج‌نشین ببرد.

به نظر می‌رسد که وظیفه‌ی صدا و سیما در «آزادی بیان و نشر افکار»، در برابر کار سرگرم‌سازی مردم، فضاسازی به نفع گروه‌های خاص، و درآمدزایی، رنگ باخته است. این دستگاه عظیم، سالانه صدها میلیارد تومان از محل درآمدهای ملی بودجه می‌گیرد و منطقاً (همچنین مطابق شیوه‌ی دیگر رادیو تلویزیون‌های ملی) نباید آگهی تجاری پخش کند. اما، هم از حق انحصاری پخش رادیو و تلویزیونی برخوردار است و هم به هر میزانی که دلخواه آن است، در میانه‌ی هر برنامه‌ای و بسیار مواقع بدون اعلام این که فلان موردی که پخش می‌شود یک تبلیغ تجاری است، آگهی به خورد بیننده می‌دهد. از همه تأمل‌برانگیزتر، تبلیغات «ستاره، ... مربع»، فرستادن پیامک، یا پیش‌بینی نتیجه‌ی مسابقه‌های فوتبال است که بی‌شباهت به قمار نیست. در زمان مسابقه‌های جام جهانی فوتبال، چنان به شور فوتبال‌دوستیِ افراطی و تخدیرکننده دامن زدند که فکر می‌کنم در جهان کم‌مانند باشد، و البته از این هیجان‌سازی نالازم، بیشترین بهره‌برداری را برای تبلیغات بازرگانی و ترویج مصرف‌گرایی کردند.

صدا و سیما با تبلیغات افراطی، مروج ضدفرهنگِ مصرف شده و می‌دانیم که مصرف‌گرایی بزرگ‌ترین دشمن محیط زیست است. تبلیغ برای خرید محصولات و خدمات گوناگونی که در بسیاری موارد، در ضرورت وجود و سلامت‌شان هم تردید جدی هست، به دور از وظیفه‌ی اصلی سازمان صدا و سیما است. نمونه‌ی برجسته ی تشویق مصرف گرایی، قرار دادن خودرو به عنوان جایزه در برنامه‌های گوناگون است. همچنین می‌توان از پوشاک مجریانِ بزک‌کرده یاد کرد که هر شب یا در هر برنامه تغییر می‌کند و به ناخودآگاهِ بیننده القا می‌کند که روش درستِ زندگی، همین رنگ‌به‌رنگ بودن است. گرفتن پول برای تبلیغ فعالیت یک مؤسسه‌ی «اعتباری» (و پیش از آن، یک مؤسسه‌ی بزرگ ساخت‌وساز) که آسیب‌های بزرگی به اقتصاد ملی و درنتیجه به محیط زیست سرزمین وارد کرده‌اند، نیز نشان می‌دهد که اصولاً این سازمان چندان دقتی در معرفی خدمات و محصولات ندارد.

پیدا است که چند میلیارد تومانی که مجریان و تهیه‌کنندگان چند برنامه‌ی معروف تلویزیون گرفته‌اند (و البته در مقیاس‌ تخلف‌های این چند سال، «ناقابل» است!) نیز در راستای سیاست تبلیغ‌محور بوده است. از آن‌جا که هرچه مجری خوش‌تیپ‌تر و برنامه‌اش سرگرم‌کننده‌تر باشد، در اثرگذاری به نفع کالا و خدماتی که تبلیغ می‌شود، مؤثرتر است، دادن پول‌های غیرمتعارف به ایشان اشکالی ندارد! اما، هنگامی که مردم می‌شنوند فلان مجری، به‌صورت مشکوکی میلیاردر شده و در تهیه‌ی فلان برنامه پول‌های هنگفتی از سوی مؤسسه‌های ناسالم به شبکه تزریق شده، یک اثر منفی عظیم بر اقتصاد و فرهنگ کشور وارد می‌شود، چرا که قبح تخلف در نظر میلیون‌ها بیننده از میان می‌رود.

نباید طوری شود که مردم به این نتیجه برسند که مجریان خوش‌سیما و خوش‌پوشی که هر شب با یک کت و شلوار جدید و با صورت‌هایی بزک‌کرده در تلویزیون ظاهر می‌شوند و با شور و احساسی تصنعی از نوع‌دوستی می‌گویند یا از عیب و ایرادهای جامعه انتقاد می‌کنند، پول‌های درشت ناسالم گرفته‌اند یا ریزه‌خوار دستگاهی هستند که کارش اصولی نیست... .

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.