نگاه دیگران-بخش نودوسوم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
امید به تحرک آزادانهی فلسطینیان که این فرودگاه نماد آن بود، در زیر آوار له شد. بااینحال، آن روز در دسامبر ۱۹۹۸، کودکان فلسطینی در یونیفورم مدرسه در مسیر کاروان خودروی کلینتون ایستاده و پرچم کاغذی فلسطین و آمریکا را تکان میدادند. همچنین پرچمهای عظیمی روی ترمینال و برج کنترل را پوشانده بود. پس از پایان مراسم، کلینتون مسافت کوتاهی را از فرودگاه به مرکز فرهنگی «رشاد شووا» در حومه ساحلی ریمال در شهر مجلل غزه با هلیکوپتر طی کرد. ۷۰۰ فلسطینی از شورای ملی فلسطین، شورای مرکزی فلسطین، کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین، شورای قانونگذاری فلسطین و نیز نمایندگانی از نهادهای مردمی فلسطین در سالن جمع شده بودند. به دعوت عرفات، آنها از کرانه باختری، اردن و دیاسپوراهای دورافتاده فلسطینی آمده بودند تا میثاق ملی فلسطین را در خدمت سازش با اسرائیل اصلاح کنند.
درست قبل از شروع مراسم، «بروس لیندزی»، دستیار سیاسی کلینتون، رئیسجمهور و بانوی اول را به کناری کشید. او به آنها اطلاع داد که جمهوری خواهانِ مهم کنگره که کلینتون روی رای آنها برای عدم استیضاح خود - وقتی این مساله به صحن رسید- حساب میکرد، او [کلینتون] را رها کردند. لیندسی با چهرهای عبوس اعلام کرد که استیضاح کلینتون قطعی به نظر میرسد. رئیسجمهور رو به هیلاری کلینتون کرد و با نگرانی گفت: «من گرفتار مشکل شدم.» بانوی اول بازوی او را گرفت و «بیل» را به اتاق دیگری برد و در را پشت سر خود بهگونهای به هم کوبید که مشخص بود قرار نیست کسی مزاحمشان شود. پانزده دقیقه بعد، کلینتون با چانهای بالاکشیده [نشان از نگرانی یا عصبانیت]، فکهایی به هم فشرده و چهرهای مصمم بیرون آمد؛ درحالیکه وقتی از واشنگتن بیرون آمد چهرهای محزون، اندیشناک و دمغ داشت.
او بهسوی «تیم صلح» خود رفت؛ در جایی که ایستاده بودیم و میگفتیم: «بگذارید انجامش دهیم.» وقتی او بر روی صحنه به عرفات پیوست، هیاتهای فلسطینی آنقدر طولانی و بلند دست به تشویق زدند که هر حسی را که کلینتون هنوز داشت، از بین برد.ابتدا عرفات، بهعنوان میزبان، صحبت کرد. او خلقوخویی پرهیجان و پراحساس داشت، لبِ پایینِ بیرون زده و متورمش با لرزش انگشتِ اشاره دست راستش که هرازگاهی آن را بلند میکرد تا بر حرفش تاکید کند، میلرزید. برخلاف سخنرانیهای جزمیِ معمول او، این سخنرانی شاعرانه بود. او از «انوار نزدیک و درخشان» دوران صلح و آزادی صحبت میکرد که آن را «آرامش شجاعان» مینامید. وی اعلام کرد: «ما به راههای قبل از صلح برنمیگردیم. ما نه اجازه خشونت میدهیم و نه کسی را تحمل میکنیم که بخواهد امنیت هر دو طرف را مختل کند.» کاش فقط به این تعهد عمل میکرد. عرفات سپس از نمایندگان خواست که دستان خود را در تایید تصمیمات کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین برای لغو کلیه مفاد میثاقی را که مغایر با تعهدات فلسطین در قبال راهحل صلحآمیز و طرد ترور بود، بالا ببرند.
با اشتیاق، اکثریت قریب بهاتفاق نمایندگان فلسطینی از صندلیهای خود برخاستند و دستان خود را بالا آوردند. درحالیکه آنها در چنین حالتی بودند، دوربینهای تلویزیونی اسرائیل جریانات را برای افکار عمومی اسرائیل پخش کردند. سپس نوبت به کلینتون رسید. با توجه به اینکه بقای سیاسی او بهعنوان رئیسجمهور در آن لحظه در مخاطره قرار گرفته بود، انتظار داشتم که او فقط سخنرانیای را بخواند که برایش آماده کرده بودیم. اما او تقریبا از متن از پیش نوشتهاش دور شد تا به یک موعظه غیرمجاز درباره نیاز هر یک از طرفین درگیری به درک احساسات دیگری دست بزند. کلینتون پس از پایان سخنرانی، پوشه خود را بست و دستش را به نشانه تاکید بر میز کوبید و مسوولیت را به یکسان بر دوش فلسطینیها و اسرائیلیها قرار داد: «شما و آنها اکنون باید تعیین کنید که چه نوع صلح و آرامشی خواهید داشت. آیا این صلح کینهتوز و بد اخلاقانه و محدودکننده است؟ یا سخاوتمندانه و باز خواهد بود؟...
آیا شما به شکلی که خودتان را میبینید، شروع به دیدن فرزندان یکدیگر میکنید؟ آیا آنها درد شما را احساس خواهند کرد و شما هم درد آنها را درک خواهید کرد؟» و سپس، گویی در حال سیگنال دادن به شریک صلح خود اسحاق رابین بود که گفت: «بس است. این دندانقروچه رفتنها کافی است. بیایید دستبه دست هم دهیم و با افتخار با هم به جلو برویم.» تمام سالن یکپارچه برای تشویق بلند شد. من در انتهای صف نشسته بودم. همانطور که در کنار سالن برای پیوستن به دیگر آمریکاییهای حاضر در تیم رئیسجمهور در حرکت بودیم، بهطور ناگهانی با بانوی پرزرقوبرق اولِ آمریکا برخورد کردم. من به طیب خاطر او را در آغوش گرفتم و گفتم: «او مرد شگفتانگیزی است.» هیلاری خندید و گفت: «قطعا همینطور است!» کلینتون توانایی تقسیمبندی را داشت؛ بهگونهایکه اهریمنان نیکسون مانع از تسلط او شدند.
این کار آسانی نبود. برای مثال، صبح روز بعد در جلسهای که او [کلینتون] بین عرفات و نتانیاهو برگزار کرد که در آن جلسه این دو با هم دعوا کردند، «دنیس راس» (هماهنگکننده ویژه خاورمیانهای کلینتون) خاطرنشان کرد که رئیسجمهور در حال نوشتن روی پد قانونی زردرنگ خود است که «روی کار خود تمرکز کنید. روی کار خود تمرکز کنید. روی کار خود تمرکز کنید.» کلینتون موفق شد توصیه خود را به روشی دنبال کند که نیکسون ناتوان از انجامش در آن غروب دراماتیک اکتبر ۱۹۷۳ شد. هر دو رئیسجمهور علیه سرنوشت خود شورش کردند، خشم و نارضایتی خود را از نحوه برخورد مطبوعات و کنگره با خودشان ابراز کردند؛ اما نیکسون که عمیقا ناایمن و پارانویید بود، در انزوا پرورش یافت و از تعامل انسانی اجتناب میکرد. کلینتون نیز ناایمن بود، اما او آن را بر اساس تماس انسانی بهعنوان پشتوانه عاطفی خود جبران کرد. اگرچه تخلفاتشان بسیار متفاوت بود، اما کلینتون توانست در مواجهه با استیضاح بهطور موثری عمل کند؛ درحالیکه نیکسون از آن فلج شد.