نگاه دیگران-بخش بیستوششم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
تداوم این تلاش از دست دادن هواپیماهای بیشتر و نیز خطر تقابل بیشتر با شوروی را روی دست آنها میگذاشت. آتشبس بهتر میتوانست آنها را به هدفشان برساند. مصر هم بهنوبه خود شانس بیشتری برای انتقال پایگاههای SAM زیر پوشش آتشبس در مواجهه با حملات اسرائیل داشت. با وجود حالت خودستایانه در واشنگتن، نه قاهره و نه تلآویو هیچ فایده دیگری در این ترتیبات ندیدند. آتشبس در ۷اوت اجرایی شد. بهفوریت مصریها و شورویها شروع به جابهجایی موشکهای خود به منطقهای کردند که به عنوان «منطقه سکون» به عر۳۰ کیلومتر در سوی مصری کانال تعیین شده بود. رابین بهشدت با کیسینجر مخالفت کرد؛ اما راجرز دوست نداشت ببیند که آتشبس پیش از شروع مذاکرات از هم میپاشد و بنابراین از تایید ادعاهای اسرائیل درباره پیمانشکنی شوروی- مصر خودداری کرد. در نهایت، تخلفات آنقدر آشکار خواهد شد که وزارت امور خارجه باید اعتراف میکرد که آنها دست به فریبکاری زدهاند. آتشبس برقرار شد؛ اما مذاکرات صلح هرگز شروع نشد.
شورویها و مصریها موفق شده بودند که از نیروهای مصری در ساحل غربی کانال محافظت کنند. آنها همچنین موفق به بهرهبرداری از آتشبس برای ایجاد یک قابلیت هولناک برای حفاظت از نیروهای مصری شدند؛ البته اگر آنها درصدد حمله به مواضع اسرائیل در کرانه شرقی بودند. سه سال بعد و در روزهای آغازین جنگ یوم کیپور، سربازان اسرائیلی در آنجا هزینه نهایی را بهدلیل جابهجایی موشکهای «سام» پرداخت کردند. این حفاظت از سوی شوروی، محرک اصلی را برای ستاد فرماندهی کل ارتش مصر برای برنامهریزی برای جنگ بهدست داد که اکنون شروع به انجام آن کردند.
بااینحال، در حال حاضر، مایر و رابین خشنود به بهرهبرداری بیشتر از تقلب شوروی و مصر برای اجتناب از مذاکرات و تضمین تسلیحات بیشتر بودند. برای کیسینجر، اقدامات شوروی شاهد دیگری بر ادعای او بود که دیپلماسی در غیاب موضعگیری قاطعانه در برابر تحرکات نظامی شوروی بیهوده است. شوروی موفق به تقویت موقعیت خود در مصر شد و ارزش خود بهعنوان پشتیبان رژیمهای رادیکال عرب را نشان داد و در این فرآیند، توازن قوای منطقهای را به نفع خود تغییر دادند. عدم تمایل ایالاتمتحده برای ایستادگی در برابر شورویها، آنها را تشویق کرد که جسارت بیشتری به خرج دهند. فقط یک ماه طول کشید تا کیسینجر با حمله دیگری از سوی شوروی غافلگیر شود؛ اینبار در اردن. بحرانی که این حمله برانگیخت به کیسینجر فرصت داد تا تیر خلاص را به دیپلماسی شکستخورده راجرز در خاورمیانه وارد آورد.
فصل۳- بحران اردن
اردن یک پادشاهی کوچک عربی است که بین بازیگران منطقهای یعنی اسرائیل، سوریه، عراق و عربستان سعودی قرارگرفته است. در زمان کیسینجر، حاکم این کشور ملک حسین بود؛ امیر هاشمی که پس از آنکه هاشمیها از سوی قبیله آل سعود در پایان جنگ جهانی اول از شبهجزیره عربستان بیرون رانده شدند، پدربزرگش بهواسطه بریتانیاییها به پادشاهی این سرزمین رسید. فلسطینیها در سال۱۹۵۱ پدربزرگ حسین را در بیتالمقدس ترور کردند. یک کودتای نظامی پسرعموی او را از تاجوتخت در کشور همسایه عراق در سال۱۹۵۸ خلع کرد. در جنگ ششروزه، حسین نیمی از پادشاهی و سلطنت خود را از دست داد و کنترل مسجدالاقصی در بیتالمقدس را به اسرائیل واگذار کرد. طی آن جنگ، حدود سیصد هزار فلسطینی از اراضی غربی به دنبال پناهندگی در این کشور بودند و اینها بر موجهای قبلی پناهندگی و آوارگی میافزودند تا سال۱۹۷۰ این پناهندگان با عملیات سازمانهای شبهنظامی فلسطینی در داخل اردن به رهبری یاسر عرفات، رهبر PLO، رادیکال شده بودند.
این چالش فزاینده بر اقتدار پادشاه جوان - که در آن زمان سیوپنجساله بود- در سپتامبر۱۹۷۰ سر ریز شد و بهجاهای باریک رسید. فداییان رادیکالتر (نامی که در آن روزها به چریکهای فلسطینی داده میشد) به دنبال سرنگونی او بودند و امید داشتند که حمایت عراق را هم که هفده هزار سرباز در اردن - ظاهرا برای نبرد با اسرائیل- مستقر کرده بود، بهدست آورند. فلسطینیها همچنین به سوریه هم نظر داشتند که ردیف تانکهایش درست در مرز اردو زده بودند.
کیسینجر مدتی بود که این وقایع را به شکل عیان نظاره میکرد. در ژوئن ۱۹۷۰، او جلسه شورای امنیت ملی را تشکیل داد که در آن نیکسون دستور داد اگر اردن به دنبال حمایت آمریکا برآید، باید برنامهریزی اضطراری ترتیب داده شود. برای آمادهسازی در راستای آن موارد احتمالی، کیسینجر از اختیارات هماهنگکننده خود بهعنوان مشاور امنیت ملی رئیسجمهور برای تشکیل جلسه و ریاست «گروه اقدام ویژه واشنگتنWSAG» استفاده کرد؛ این گروه یک کمیته بین سازمانی با مشارکتی سطح بالا از سوی تمام ادارات مربوطه امنیت ملی است. در یک سپتامبر، «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین PFLP» در راه ملک حسین به فرودگاه کمین گذاشت تا دختر وی شاهزاده «آلیا» را برباید. پادشاه بهسختی از این مهلکه جان به در برد.
سپس این جبهه در فاصله ۶ تا ۹ سپتامبر۱۹۷۰، چهار هواپیمای مسافربری غربی را ربود و سه هواپیما از آنها را بهسوی اردن به پرواز درآورد که در «داوسونز فیلد»، یک باند هوایی در یک بیابان دورافتاده در نزدیکی زرقا، شمال غربی عمان پنهان شدند. این اقدام آشکار دزدی هوایی و گروگانگیری در خاک اردن چالش بزرگی برای اقتدار ملک حسین بود. ملک حسین ابتدا مردد بود؛ اما درعینحال با فشار قبایل بادیهنشین خود برای اقدام روبهرو شده بود. بنابراین حسین به واشنگتن اطلاع داد که در نظر دارد دست به اقدامات شدید بزند و نیازمند کمک آمریکا در برابر مداخله احتمالی عراق است.