استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

من و دوستان دانشجویم با نگرانی اخبار عصر را تماشا می‌‌کردیم و منتظر شنیدن پیروزی‌‌هایی در هر دو جبهه بودیم. وقتی برای سه روز یا سه عصرِ پی‌‌درپی، چیز مهمی نشنیدیم، متوجه شدیم که مشکل جدی پیش‌‌آمده است. در عصر روز چهارم، سه‌‌شنبه ۹ اکتبر، آرِل را دیدیم که برای اسرائیلی‌ها سخن می‌‌گوید. گزارش تلویزیونی او جلوی اخبار شبانه را گرفت. گزارش او در «بیت سوکولوفِ» تل‌‌آویو، باشگاه قدیمی روزنامه‌‌نگاران بود. یاریف جلوی مجموعه‌‌ای از میکروفون‌‌ها در مقابل یک اتاق شلوغ از روزنامه‌‌نگاران اسرائیلی و بین‌‌المللی ایستاده بود. او که کوتاه‌‌قامت، با موهای اصلاح‌‌کرده بود و موهای فرق سرش به عقب‌‌رفته بود، عینکی قهوه‌‌ای با قاب بزرگ در چشم داشت که چشمانش را در خود فروبرده بود، یک اونیفورم زیتونی یقه‌‌باز با نشان «فلافل» [منظورگِردمانند است] و شمشیرهای ضرب‌دری یک ژنرال اسرائیلی روی سردوش‌هایش داشت و آستین‌‌های پیراهنش را به سبک ارتش اسرائیل تا بالای آرنجش تا کرده بود.

او یک عصای بلند و نازک را محکم در دست داشت و با آن به دو نقشه‌‌ای اشاره می‌‌کرد که روی یک سه‌‌پایه در پشت سرش قرار داشت و میزان نفوذ و رسوخ سوریه و مصر در خطوط مقدم اسرائیل را نشان می‌‌داد. یاریف حداقل توانست نشان دهد که ارتش اسرائیل در بلندی‌‌های جولان سوری‌‌ها را مجبور به عقب‌‌نشینی به خط آتش‌‌بس سال۱۹۶۷ کرد. بااین‌‌حال، نیروهای سوری- اگر با عجله از سوی واحدهای ذخیره و بسیج شده‌‌ی اسرائیل دفع نشده بودند- به‌‌وضوح می‌‌توانستند تا جایی که ممکن بود به شمال اسرائیل نفوذ کنند. در سینا، خبر تکان‌‌دهنده‌‌تر بود: خط «بارلیف» استحکامات اسرائیل در امتداد کانال سوئز توسط نیروهای مصری در هم کوبیده شده بود و اکنون نیروهای مصری در طول یک‌‌صد مایلی در امتداد ساحل شرقی از پورت سعید در شمال تا شهر سوئز در نوک دریای سرخ، در یک نوار عریض سه مایلی موضع گرفته بودند.

نقشه نشان می‌‌داد که تیپ‌‌هایی از تانک‌‌های ارتش مصر تا هفت مایلی شرق به سمت اسرائیل نفوذ کرده بودند. بهترین چیزی که یاریف می‌‌توانست ادعا کند این بود که ارتش اسرائیل توانسته است در جبهه مصر به حالت موازنه و ثبات دست یابد. او به اسرائیلی‌ها که به فتوحات برق‌‌آسا عادت کرده بودند، هشدار داد: «[این جنگ] کوتاه نخواهد بود. اسرائیلی‌ها نمی‌‌توانند و نباید انتظار پیروزی‌‌های آسان داشته باشند.» ناگهان، اسرائیلی‌‌ها از یک باور متکبرانه و ازخودراضی به ترسی سرزنش‌‌آمیز و البته عاجزانه فروافتادند مبنی بر اینکه اکنون موجودیتشان در کفه ترازو به حالت معلق درآمده است.

روز پنجم، چهارشنبه ۱۰اکتبر۱۹۷۳. کیسینجر نقش روان‌‌شناسی مردم و رهبران را در تصمیم‌‌گیری سیاسی به‌‌خوبی درک کرده بود. به‌عنوان یک یهودی که از آزار و شکنجه‌‌ نازی‌‌ها گریخته بود، به‌‌راستی درک دقیقی از ناامنی یهودیان داشت. به یک معنا، او تجسم آن بود.ازاین‌‌رو، کیسینجر به سرعت پیامدهای این تحول روان‌‌شناختی را در محاسبات دیپلماتیک خود جذب کرد. کیسینجر در بحث‌های سه‌‌شنبه بعدازظهر خود با نیکسون، خاطرنشان کرده بود که اسرائیلی‌‌ها «حس شکست‌‌ناپذیری خود را ازدست‌‌داده‌‌اند و اعراب احساس حقارت خود را ازدست‌‌ داده‌‌اند.» بعدازظهر چهارشنبه، در یک ارائه‌‌ هفتگی در نشست کارکنان ارشد وزارت امور خارجه، وی خاطرنشان کرد که اگر ثابت شود که اسرائیل در پنج روز اول این جنگ هزار کشته داشته است، این معادل دو برابر تلفات آمریکا در تمام هشت سال جنگ ویتنام است.

این «تجربه‌‌ای عمیقا تکان‌‌دهنده برای اسرائیل» خواهد بود.ا و توضیح داد که این امر وضعیت استراتژیک کاملا متفاوتی در خاورمیانه ایجاد کرده و چشم‌‌انداز حل‌‌وفصل دائمی [رابطه میان اسرائیل و فلسطین] را بهبود بخشیده است. او سپس استدلال کرد که به‌دلیل ناشکیبایی اسرائیل در قبال تلفات، این جنگ راه‌‌حل‌‌های دیپلماتیک را قابل‌‌قبول‌‌تر از پیروزی برق‌‌آسای اسرائیل در جنگ شش روزه کرده است. در این صورت، بحث درباره امتیازات ارضی با رهبرانش غیرممکن است. اکنون فرض او این بود که وقتی از اسرائیل می‌‌خواست آتش‌‌بس را بپذیرد، اسرائیل هم چاره‌‌ای ندارد جز انجام این کار؛ این هم تا حدی به‌دلیل خسارات اسرائیل است و هم تا حدی به خاطر وابستگی اسرائیل به ایالات‌‌متحده.

 کیسینجر فکر می‌‌کرد که وضعیت تجدید تدارکات به‌‌درستی تنظیم‌‌شده تا اطمینان حاصل شود که اسرائیل از امکانات لازم برای اعمال فشار نظامی بر دشمنان عرب خود برخوردار است؛ درحالی‌‌که روی «ریسمانی کوتاه» باقی‌‌مانده که برای واداشتنش به پذیرش آتش‌‌بس ضروری است. درباره خود آتش‌‌بس، مشکل- همان‌طور که او آن را در همان جلسه‌ کارکنان ارشد بیان کرد- این بود که تنها قطعنامه‌‌ای که از حمایت شورای امنیت برخوردار است قطعنامه‌‌ای است که بازگشت اسرائیل به خطوط۱۹۶۷ را می‌‌طلبد. این قطعنامه‌‌ای بود که آمریکا آن را وتو می‌‌کرد؛ در غیر این صورت، این قطعنامه مسوول فشار بر اسرائیل برای عقب‌‌نشینی بوده و اتحاد جماهیر شوروی اعتباری برای عقب‌‌نشینی متحدان عربش کسب می‌‌کند. اما وتوی آمریکا اعراب را از این کشور دور می‌‌کرد.

اگر اسرائیل چنین قطعنامه‌‌ای را رد می‌‌کرد، ممکن بود شامل تحریم‌‌هایی شود که در این صورت ایالات‌‌متحده ‌‌باید آن را وتو کند یا با واکنش شدید داخلی برای مخالفت با متحدی مواجه شود که مورد تجاوز قرارگرفته است. کیسینجر به کارکنان خود توضیح داد که این قطعنامه در یک قالب مناسب و در لحظه‌‌ی مناسب صادرشده و این لحظه مناسب زمانی بود که اسرائیلی‌‌ها به‌‌اندازه‌‌ کافی قلمرو فلسطینی‌ها را اشغال کرده‌اند تا تعادل خود را بازیابند و اعراب به‌‌اندازه‌‌ کافی قلمرو ازدست‌‌داده‌‌اند تا بدانند زمان آن فرارسیده است که تسویه‌‌حساب کنند. روز چهارشنبه، او فکر کرد که هنوز «سه یا چهار روز وحشتناک برای تردستی در انجام این کار طول می‌‌کشد.»

444444