ایالات متحده با زوال حاکمیتِ اکثریت روبهرو است
تهدیدهای دوقلو برای دموکراسی آمریکا
جنگ جهانی دوم و جنگ سرد تهدیدهایی از جانب جنبشهای توتالیتر جهانی به همراه داشت. همچنین دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با ترورها، شورشها، یک جنگ شکستخورده با یک رئیسجمهور رسواشده همراه شد. به نظر میرسد این دورههای قبلی هر یک از جهاتی نگرانکنندهتر از آن چیزی است که اخیرا در ایالات متحده رخ داده است. با این حال، در طول هر یک از آن دورههای پر آشوب قبلی، پویایی اساسی دموکراسی آمریکایی دستنخورده باقی ماند. نامزدهایی که بیشترین آرا را بهدست آوردند، توانستند قدرت را در دست بگیرند و برای حل مشکلات کشور تلاش کنند. دوره فعلی متفاوت است. درنتیجه، ایالات متحده امروز در موقعیتی قرار گرفته است که سابقه تاریخی کمی دارد. دموکراسی آمریکایی با دو تهدید متمایز مواجه است که مجموعا جدیترین چالش برای آرمانهای حکومتی این کشور در دهههای اخیر است.
تهدید اول حاد است: یک جنبش رو به رشد در داخل یکی از دو حزب اصلی کشور - حزب جمهوریخواه - که از پذیرش شکست در انتخابات ریاستجمهوری سال۲۰۲۰ تاکنون سر باز زده است. حمله خشونتآمیز ۶ژانویه۲۰۲۱ به کنگره با هدف جلوگیری از تایید انتخاب ریاستجمهوری جو بایدن، واضحترین مظهر انتقادی این جنبش بود؛ اما از آن زمان تاکنون این روند به انحای گوناگون ادامه یافته است. صدها نفر از مقامات منتخب جمهوریخواه در سراسر کشور به دروغ ادعا میکنند که در انتخابات۲۰۲۰ تقلب شده است. برخی از آنها برای دفاتر ایالتی نامزد میشوند که بر انتخابات آینده نظارت میکنند و بهطور بالقوه آنها در موقعیتی قرار میگیرند که میتوانند انتخابات سال۲۰۲۴ یا پس از آن را لغو کنند.
یاشا مونک، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه جان هاپکینز که دموکراسی را مطالعه و تدریس میکند، میگوید: «برای اولینبار در تاریخ آمریکا این احتمال وجود دارد که در آینده یک رئیسجمهور منتخب قانونی نتواند به سمت ریاستجمهوری برود.» تهدید دوم برای دموکراسی مزمنتر است و در عین حال در حال رشد است: «پیوند و همبستگی خطمشی دولت بهطور فزایندهای با افکار عمومی در حال قطع شدن است.» اجرای تصمیمات اخیر دیوان عالی - هم گسترده و هم طبق نظرسنجیها نامحبوب - این قطع ارتباط را برجسته میکند. اگرچه حزب دموکرات در هفت انتخابات از هشت انتخابات ریاستجمهوری گذشته آرای مردم را به دست آورده است، اما به نظر میرسد دیوان عالی تحت سلطه منصوبان جمهوریخواه برای سالها، اگر نه دههها، آماده شکل دادن به سیاستهای آمریکا بوده و دیوان عالی تنها یکی از ابزارهایی است که سیاستهای مد نظرش کمتر با اراده و نظر مردم همسان است.
دو رئیسجمهور از چهار رئیسجمهور گذشته با وجود از دست دادن آرای مردمی روی کار آمدهاند. سناتورهایی که اکثریت آمریکاییها را نمایندگی میکنند، اغلب قادر به تصویب لوایح نیستند و این تا حدی بهدلیل استفاده روزافزون از فیلیباستر است. حتی مجلس نمایندگان که بهعنوان شاخهای از دولت در نظر گرفته شده و بیشتر منعکسکننده اراده مردم است، بهدلیل نحوه ترسیم مناطق، همیشه نماد این موضوع (اراده مردم) نیست. «استیون لویتسکی» استاد حکومت در دانشگاه هاروارد و یکی از نویسندگان کتاب «چگونه دموکراسیها میمیرند» به همراه «دانیل زیبلات» میگوید: «ما بسیار دور و بر ضد اکثر دموکراسیها در جهان هستیم.»
این تهدیدهای دوقلو سالها است که میان محققان و کاربلدان مورد بحث قرار میگیرد. تهدیدهای مزمن برای دموکراسی عموما از ویژگیهای پایدار دولت آمریکا سرچشمه میگیرد که برخی در قانون اساسی نوشته شده است. اما آنها در دهههای گذشته به این میزان با عقاید اکثریت تضاد نداشتند. یکی از دلایل این است که ایالتهای پرجمعیتتر که ساکنان آن بهدلیل سنا و کالج الکترال قدرت کمتری دریافت میکنند، رشد بیشتری نسبت به ایالتهای کوچک دارند. تهدیدهای حاد دموکراسی - و افزایش احساسات اقتدارگرایانه، یا حداقل پذیرش آن، در میان بسیاری از رایدهندگان - دلایل مختلفی دارد. اینها تا حدی منعکسکننده سرخوردگی در حدود نیمقرن رشد کُند استانداردهای زندگی طبقه کارگر و طبقه متوسط آمریکا هستند. آنها همچنین ترسهای فرهنگی، بهویژه در میان سفیدپوستان را منعکس میکنند، مبنی بر اینکه ایالات متحده در حال تبدیل شدن به کشوری جدید، با تنوع نژادی و کمتر مذهبی، با تغییر سریع نگرش نسبت به جنسیت، زبان وغیره است.
بین مناطق پررونق و متنوع کلانشهرهای بزرگ و شهرهای سنتیتر، مذهبیتر و شهرهای کوچکتر و مناطق روستایی، ناامیدیهای اقتصادی و ترسهای فرهنگی با هم ترکیب شدهاند و شکافی را در زندگی سیاسی آمریکا ایجاد کردهاند. دسته اول بهطور فزایندهای لیبرال و دموکرات هستند، دسته دوم بهطور فزایندهای محافظهکار و جمهوریخواه هستند.
رقابت سیاسی بین این دو میتواند برای مردم در هر دو اردوگاه وجود داشته باشد و تقریبا بر سر هر موضوع برجسته اختلافنظر وجود دارد. لیلیانا میسون، دانشمند علوم سیاسی و نویسنده کتاب «توافق غیر مدنی: چگونه؟» میگوید: «زمانی که ما رای میدهیم، فقط به مجموعهای از سیاستها رای نمیدهیم، بلکه به آنچه فکر میکنیم ما را آمریکایی میسازد و ما بهعنوان یک مردم هستیم، رای میدهیم. سیاست به هویت ما تبدیل میشود. اگر حزب ما در انتخابات شکست بخورد، در همه بخشها احساس بازنده بودن میکنیم.» این اختلافات شدید باعث شده است که بسیاری از آمریکاییها نسبت به سیستم حکومتی کشور شک کنند. در نظرسنجی اخیر دانشگاه کوئینیپیاک، ۶۹درصد از دموکراتها و ۶۹درصد از جمهوریخواهان گفتند که دموکراسی «در خطر فروپاشی» است. البته نظرات دو طرف درباره ماهیت تهدید بسیار متفاوت است.
بسیاری از دموکراتها نگرانیهایشان با مورخان و محققانی که به مطالعه دموکراسی میپردازند، مشترک هستند و به احتمال لغو نتایج انتخابات و وخامت حال حاکمیتِ اکثریت اشاره میکنند. جو بایدن، رئیسجمهوری ایالات متحده در سخنرانی این ماه در مقابل تالار استقلال در فیلادلفیا گفت: «برابری و دموکراسی مورد حمله قرار گرفته است. ما هیچ لطفی به خود نمیکنیم.» بسیاری از جمهوریخواهان از تاکتیکهای تهاجمی فزاینده خود با بیان اینکه تلاش میکنند از ارزشهای آمریکایی محافظت کنند، دفاع کردهاند. در برخی موارد، این ادعاها بر دروغهایی عجیب تکیه دارند، مانند تقلب در انتخابات، سوسیالیست بودن بایدن، زادگاه باراک اوباما و مواردی از این دست. در برخی دیگر، آنها ریشه در اضطراب از تحولات واقعی، از جمله مهاجرت غیرقانونی و «فرهنگ حذف» دارند.
برخی از نظرات جناج چپ، مانند سقط جنین، رفتار پلیس و کووید-۱۹ به شدت مورد قبول عامه مردم است؛ اما همین نظرات در بین محافظهکاران و میانهروها چنان با اعتراض مواجه میشود که نمیتوان درخصوص آنها بحث کرد. از نظر بسیاری از کارشناسان، این عدم تسامح، بحث آزاد را در قلب نظام سیاسی آمریکا خفه میکند. احساس بحران داشتن در چپ و راست میتواند خود دموکراسی را تضعیف کند و با تکنولوژی این امر تشدید شده است. تئوریهای توطئه و دروغهای آشکار سابقه طولانی در آمریکا دارند و سابقه آن به قرن هجدهم در مطبوعات آن زمان بازمیگردد.
در اواسط قرن بیستم، دهها هزار آمریکایی به انجمن جان برچ، یک گروه راستافراطی که مدعی بود دوایت آیزنهاور یک کمونیست مخفی بود، پیوستند. با این حال، امروزه دروغها میتوانند بسیار راحتتر از طریق رسانههای اجتماعی و فضای خبریِ از هم گسیخته، منتشر شوند. در دهه۱۹۵۰ هیچ شبکه تلویزیونی بزرگی درباره آیزنهاور این دروغ را پخش نکرد. در سالهای اخیر، پربینندهترین کانال کابلی کشور، فاکس نیوز، مرتبا درباره نتایج انتخابات، زادگاه باراک اوباما و سایر موضوعات، مطالب دروغین را تبلیغ میکرد.
همین نیروها - رسانههای دیجیتال، تغییرات فرهنگی و رکود اقتصادی در کشورهای مرفه - به توضیح اینکه چرا دموکراسی در سایر نقاط جهان نیز با مشکل مواجه است، کمک میکند. تنها دو دهه پیش، در آغاز قرن بیستویکم، دموکراسی شکل پیروزمندانه حکومت در سرتاسر جهان بود. این امر همزمان شده بود با عقبنشینی خودکامگی در امپراتوری شوروی سابق، آرژانتین، برزیل، شیلی، آفریقای جنوبی، کره جنوبی و جاهای دیگر. امروزه روند جهانی در جهت دیگری در حال حرکت است. بر اساس دادههای «V-Dem»، یک موسسه سوئدی که بر دموکراسی نظارت میکند، در اواخر دهه ۱۹۹۰، ۷۲ کشور در حال دموکراسیسازی بودند و تنها سه کشور اقتدارگراتر شدند.
سال گذشته، تنها ۱۵کشور دموکراتیکتر شدند؛ درحالیکه ۳۳کشور به سمت اقتدارگرایی حرکت کردند. برخی از کارشناسان میگویند که توجه فزاینده در ایالات متحده به مشکلات دموکراسی، میتواند به جلوگیری از بحران قانون اساسی در اینجا کمک کند. در حال حاضر، تلاشهای دونالد ترامپ برای لغو انتخابات۲۰۲۰ شکست خورده است و بسیاری از مقامات جمهوریخواه از مشارکت با او خودداری کردهاند و دادستانهای فدرال و ایالتی در حال بررسی اقدامات او هستند. درحالیکه زوال مزمن حاکمیتِ اکثریت به این زودی تغییر نخواهد کرد، این بخشی از یک مبارزه تاریخی بزرگتر برای ایجاد یک دموکراسی فراگیرتر آمریکایی است. با این حال، بسیاری از کارشناسان خاطرنشان میکنند که هنوز مشخص نیست که کشور چگونه از یک بحران بزرگتر، مانند لغو انتخابات، در مقطعی در دهه آینده فرار خواهد کرد. کارول اندرسون، استاد دانشگاه اِموری و نویسنده کتاب «یک نفر، بدون رای» درباره سرکوب رایدهندگان گفت: «این یک سیاست معمول نیست، باید ترسید.»