نگاه دیگران (بخش بیست ودوم)
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
بهعنوان نخستوزیر یک بازیگر نوپا که ناگهان از دل جنگ ششروزه و بهعنوان بازیگر منطقهای سر برآورده بود و همزمان بهعنوان رهبر یک ائتلاف حکومتی سرکش که تمایلی به صحبت از عقبنشینی سرزمینی ندارد، مایر به مدافع وضع موجود تبدیل شد. مایر که در روسیه به دنیا آمد، در کودکی به آمریکا مهاجرت کرد و در میلواکی بزرگ شد. در این زمینه، او با کیسینجر یک تجربه مشترک و بنابراین یک ناامنی مشترک داشت، غیرازاینکه اضطرابهای مایر به مظهر عصبانیت یهودیان تبدیلشده بود که در روزهای پس از هولوکاست مورد تهدید تصور میشد. کیسینجر رابطه خود را با مایر بهعنوان رابطهای خاص توصیف میکند، یعنی رابطه برادرزاده مورد علاقه با عمه خیرخواه، «بهطوریکه حتی اعتراف به امکان مخالفت چالشی برای سلسلهمراتب خانوادگی بود که خشم عاطفی را برمیانگیخت.» در واقع، مایر میدانست که چگونه با احساس گناهِ ذاتیِ یهودیِ کیسینجر بازی کند و هرگز در انجام آن تردیدی به خود راه نمیداد.
برای سفیر بیاحساس او در واشنگتن، این دیدار فرصتی برای تایید تداوم انتقال بهموقع هواپیماهای فانتوم بود که پیشتر در ماه ژوئیه واردشده بودند و البته درخواستهای بیشتر برای این هواپیماها. نیروی هوایی اسرائیل (IAF) برای به خدمت درآوردن این فانتومها و استفاده از آنها برای بمباران مقرها و سیستمهای دفاع هوایی مصر در کرانه غربی کانال سوئز فشار میآورد. ترس در کابینه اسرائیل این بود که اگر اسرائیل به عملیات خود علیه مصر ادامه دهد، ایالاتمتحده درخواستهای بیشتر را رد میکند. پیش از ملاقات مایر با نیکسون در دفتر بیضیشکل، رابین با کیسینجر و سیسکو مشورت کرد.
او از آن مذاکرات، گزارشی به مایر داد که شورای امنیت ملی - اشارهای کمابیش پنهان به کیسینجر - معتقد بود که عملیات نظامی اسرائیل علیه مصر میتواند «نتایج گسترده»ای ایجاد کند؛ بهویژه در راستای تضعیف جایگاه ناصر که بهنوبه خود موقعیت شوروی در منطقه را تضعیف میکند. به گفته منبع رابین، عملیات ارتش اسرائیل «دلگرمکنندهترین استنشاق از هوای تازهای بود که دولت آمریکا بهتازگی از آن لذت برده است.» رابین سپس نتیجه نه چندان دیپلماتیک خود را اضافه کرد: «آدمی باید کور، کر و لال باشد تا نفهمد که عملیات نظامی ما چقدر مقبول طبع افتاده و احتمال روزافزونی وجود دارد که ایالاتمتحده به وخامت اوضاع علاقهمند است... بنابراین تمایل به تامین تسلیحات اضافی برای ما بیشتر به افزایش فعالیت نظامی ما علیه مصر بستگی دارد تا کاهش آن.»
این اولینباری بود که کیسینجر به دنبال استقرار نیروی اسرائیلی برای دستیابی به هدف استراتژیک به اوج رساندن معضل خاورمیانهای مسکو بود. اما بههیچوجه آخرین آن نخواهد بود. بااینحال، دیگر طرفهای صحبت رابین در واشنگتن، بهویژه جو سیسکو، تشدید نبرد را نمیخواستند، مخصوصا به این دلیل که اسرائیل اکنون در حال استفاده از بمبافکنهای آمریکایی برای واردکردن خسارات شدید بر مصر بود. از نظر آنها، این به معنای آسیب رساندن بیشتر به جایگاه ایالاتمتحده در کشورهای عربی بود. آنها بهطور خاص استدلال کیسینجر را مبنی بر اینکه هرچه ناصر بیشتر تضعیف شود، موقعیت شوروی در جهان عرب ضعیفتر میشود، رد میکردند. برعکس، آنها معتقد بودند که تشدید درگیریها فقط وابستگی ناصر به اتحاد جماهیر شوروی را افزایش داده و جایگاه منطقهای مسکو را تقویت میکند.
همچنین به نظر میرسید که رابین خطر ذاتی راجرز و سیسکو را نادیده میگرفت؛ دو نفری که به دنبال پیوند زدنِ درخواستهای اسرائیل برای فروش تسلیحات به تقاضا برای انعطافپذیری بیشتر اسرائیل در جبهه دیپلماتیک بودند. دادن امتیازات دیپلماتیک به شوروی و اعراب- چنانکه راجرز و سیسکو باز هم به دنبال انجام آن بودند- بهخوبی میتوانست ایالاتمتحده را به اعمال فشار بر اسرائیل برای پذیرش آنها وادارد. نیکسون هر ازگاهی درباره تحمیل راهحل بر اسرائیل صحبت میکرد که البته تدارکات تسلیحاتی اهرمی آشکار برای آن بود. اما رابین برای استدلال علیه این پیوند روی کیسینجر حساب باز کرده بود. او از مکالمات آنها دانست که کیسینجر قویا باور داشت که چنین فشاری فقط به نفع شوروی است.
این استدلال در دل بحثهای جنجالیِ فزاینده بین کیسینجر و راجرز قرار گرفت که در آن کیسینجر از عملیات نظامی اسرائیل برای پیش برد دستور کار خود استفاده میکرد. همچون بمباران ویتنام شمالی، کامبوج و لائوس، کیسینجر اعتقاد داشت که از استقرار نیرو - در این مورد، نیروی نیابتی اسرائیل - میتوان برای تشدید معضل شوروی استفاده کرد: مسکو میتواند تسلیحات بیشتری را به مشتری مصری خود عرضه کند و خطر تقابل با ابرقدرت را به جان بخرد یا میتواند جریان تسلیحات را کاهش دهد و نارضایتی مصریها از حامی ابرقدرت خود را افزایش دهد.
در آن لحظه، ملاحظه دیگری در روابط تامین تسلیحاتی نقش داشت که هم به نفع درخواست اسرائیل و هم به نفع نقش کیسینجر در تضمین جلب رضایت نیکسون برای آن بود. ایالاتمتحده مدتها عمیقا نگران برنامه هستهای اسرائیل بود و میترسید که اگر اسرائیل از آستانه تسلیحات هستهای عبور کند، این امر جرقه یک مسابقه تسلیحات هستهای کابوس وار را در خاورمیانه خواهد زد. دیوید بن گوریون از برنامه هستهای اسرائیل بهعنوان اهرمی برای فشار بر رئیسجمهور کندی استفاده کرده بود تا عرضه سامانههای موشکی پیچیدهی پدافند هوایی- «هاوک»- را تضمین کند. در عوض، «لِوی اِشکول»، جانشین بن گوریون، با بازرسی منظم آمریکا از راکتور هستهای تازه اعلامشده اسرائیل در دیمونا - در صحرای نقب اسرائیل - ظاهرا برای اطمینان از اهداف صلح آمیزش، موافقت کرده بود. بااینحال، اسرائیلیها در مدیریت آن بازرسیها برای جلوگیری از کشف هدف واقعی دیمونا توسط ایالاتمتحده بهعنوان یک کارخانه پلوتونیوم برای برنامه تسلیحات هستهای اسرائیل مهارت نشان داده بودند.