ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
انتقال نهادها به «دنیای جدید»
جوامع فاتح نسبت به جوامعی که دارای عادات کهن و الگوهای طولانی یکجانشینی هستند از فرصتهای متفاوتی برای اصلاح و توسعه نهادی برخوردارند. جوامع فاتح میتوانند مشمول آن چیزی شوند که در ادبیات جمعی معاصر «توسعه مناطق بکر»، یعنی بازتاسیس نهادهایی بدون دردسر ذینفعان یا الگوی رفتاری عمیقا مستقر، نامیده میشود. عثمانیها میتوانستند «سپاهان» (افسران سواره نظام) را در «تیمارها» به مثابه نجبای تک نسلی مستقر سازند زیرا آن زمین به تازگی از مالکان قبلی گرفته شده بود. تعجبی ندارد که وقتی اسپانیاییها «دنیای جدید» را فتح کردند، با خود نهادهای موجود را نیز آوردند. اما آنها در این «دنیای جدید» با محدودیتهای به مراتب کمتری از سوی منافع مستقر مواجه شدند تا در اروپا و نیز با مجموعه متفاوتی از فرصتهای اقتصادی و منابع طبیعی روبهرو شدند. بنابراین اگر حکمرانی در آمریکای لاتین به حکمرانی در اسپانیای «رژیم کهن» شباهت داشت، فرآیند انتقال نهادها ضرورتا مستقیم یا فوری نمیبود. فتح قاره آمریکا از سوی اسپانیاییها بلافاصله پس از اقدامات نهایی «رکانکیستا» در خود این شبهجزیره رخ داد: کریستف کلمب شاهد ورود پیروزمندانه فردیناند و ایزابلا به گرانادا بود و عمو و پدر کورتس هم در عملیات نظامی علیه «مورو»ها مشارکت داشتند. کورتس کارزار خود علیه آزتکها را شروع کرد چنانکه گویی با «مورو»ها میجنگید و از استراتژیهای مشابه تفرقهاندازی و فتح استفاده میکرد. بسیاری از همان تکنیکهای اسکان، کولونیسازی و سازماندهی سیاسی به سادگی از تجربه کولونیسازی جنوب اسپانیا اتخاذ شد. در واقع، فاتحان اسپانیایی عادت داشتند که به معابد بومیشان «مسجد» بگویند.
این سفرهای اکتشافی اولیه با حمایت مالی پادشاه اسپانیا انجام میگرفت اما محرک آن انرژی کارآفرینانه اشخاص خصوصی بود که این سفرها را سازماندهی میکردند. توسعه نهادهای آمریکای لاتین نتیجه تعامل میان اشخاص بر روی زمین در سرزمینهای جدید و دولت قدرتمند مستقر در مادرید بود که میکوشید کنترل سفت و سختی بر مستعمرات برقرار کند. بهرهبرداری از حقوق معادن طلا و نقره که کشف میشد از اهمیت ویژهای برخوردار بود؛ هچ زمینی – از جمله حقوق زیرسطحی و زیرزمینی- به اشخاص خصوصی داده نمیشد چراکه همه اینها در دست دولت بود. با این حال، بخشی از مهاجران جدید در پرو و مکزیک درگیر استخراج سکه نبودند بلکه میخواستند خود را به اربابان زمین و منابع کشاورزی که آن سرزمین به دست میداد، تبدیل کنند. وضعیت جدیدی که آنها با آن مواجه بودند این بود که زمینی که آنها فتح کردند در مقایسه با جنوب اسپانیا تراکم جمعیتی زیادی داشت و از اینرو، برای روشهای مختلف استثمار مفید و مثمرثمر بود. نهادی که از سوی مقامهای اسپانیایی برای «پاداش» و «کنترل» فاتحان اسپانیایی ابداع شد «انکومیندا» نام داشت یعنی اهدای انسان [بردگان سرخپوست به فاتحان] به جای زمین. همچون مورد «تیمار» عثمانی، قصد دربار اسپانیا جلوگیری از ظهور اشرافیت جاافتاده محلی بود؛ اعطای انکومیندا مشروط و غیرموروثی بود. به حدود ۴۰ درصد از بازماندگان فتح «تنوچتیتلان»، پایتخت آزتکها، از سوی کورتس، انکومینداهایی داده شد چنانکه انکومینداهای قابلتوجه به پیروان پیزارو در پرو داده شد. انکومیندا، به لحاظ فنی، مردمان بومیای که بهعنوان هدیه داده شده بودند را به بردگی نمیگرفت بلکه در ازای «انکومندرو» خواستار کار آنها میشد و به آنها دیانت مسیحیت آموزش داده شده و رفتار خوبی با آنها صورت میگرفت. دربار اسپانیا در مورد بدرفتاری با کارگران بومی از سوی اربابان جدیدشان و نیز بهخاطر کاهش شدید تعداد آنها در اثر آبله و بیماریهای دیگر که این افراد بومی بهطور خاص در برابر آن آسیبپذیر بودند نگرانی پدرانهای داشت. بنابراین یک رابطه سلسله مراتبی اربابی/ بردگی- مبتنی بر نژاد- در نهادهای اولیه آمریکای لاتین شکل گرفت.
اسپانیاییها به سرعت یک نظام اداری مدرن، و نسبت به زمان خود، نسبتا کارآمد برای اداره مستعمرات آمریکایی شان تاسیس کردند. مشروعیت امپراتوری «دنیای جدید» اسپانیا بر بیپروایی پاپ الکساندر ششم در سال ۱۴۹۳ مبتنی بود که تا ابد هند غربی (که از لحاظ جغرافیایی نامشخص بود) را به پادشاه کاستیل و آراگون بخشید. اقتدار در دست پادشاه اسپانیا و شورای هند غربی در مادرید ماند و از طریق نایبالسلطنههایی که در پرو و مکزیک تاسیس شده بودند منتقل میشد. قوانینی که در «دنیای جدید» بهکار بسته میشد فقط قوانین کاستیل بود نه دیگر بخشهای امپراتوری، با وجود این واقعیت که بسیاری از فاتحان و مهاجران اسپانیایی متولد جاهای دیگر بودند. کورتس، سردار اسپانیایی، فتح مکزیک را در سال ۱۵۱۹ - سال قبل از شروع قیام بزرگ «کامونرو»- آغاز کرد؛ در نتیجه پیامد آن درگیری، نهادهای سیاسی انتقال یافته به قاره آمریکا شامل یک کورتس قدرتمند یا دیگر انواع نهادهای نمایندگی نبود. تنها پیشنهاد اولیه برای استقلال سیاسی همانا قیام «گونزالو»، برادر فرانسیسکو پیزارو بود که کوشید خود را بهعنوان پادشاه مستقل پرو جا اندازد. او در سال ۱۵۴۸ از سوی سربازان سلطنتی شکست داده شده و اعدام شد و هیچ چالش دیگری برای دولت مرکزی از سوی اسپانیاییهای «دنیای جدید» رخ نداد تا جنگهای استقلال در اوایل قرن نوزدهم.