ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
دولت مرکزی با زوال در ارتش بیشتر تضعیف شد. بخش عمده ارتش چین درگیر نبرد با قبیله «شیونگ نو» در منتهیالیه شمال غرب بود یعنی جایی که ارتش مجبور بود از پایگاههای دورافتاده خود با خطوط طولانی تدارکاتی دست به عمل بزند. سربازگیری از میان دهقانان برای این نوع خدمت دشوار بود و حکومت به تدریج یا به ارتشی از مزدوران روی آورد که آنها را از میان جمعیتهای بومی بربر برمیگزید یا به عضوگیری از میان بردگان و محکومان روی آورد. سربازان بهطور فزایندهای طبقه مجزایی از خانوادههای نظامی را تشکیل میدادند که نزدیک پادگانهای مرزی زندگی و زراعت کرده و شغل خود را به فرزندانشان منتقل میکردند. در چنین شرایطی، سربازان بیشتر به فرماندهان و جنگسالاران محلی همچون «سائوسائو» و «دونگ ژو» وفادار بودند تا به حکومت مرکزیِ دوردست. وقتی نابرابریهای روزافزون در زمین با فجایع محیطی و بیماریهای همهگیر در دهه ۱۷۰ پس از میلاد ترکیب شد، طغیان «دستار زردها» فوران کرد. فروپاشی نظم و به هم ریختگی و از هم گسستن حکومت مرکزی در مبارزات جناحی موجب شد خانوادههای قدرتمند به این باور برسند که در پس مناطق و مکانهایی که در محاصره دیوارها بود به فکر تثبیت و تحکیم قدرت خود بیفتند؛ اینجا جاهایی بود که آنها به شکل موثری ورای کنترل دولت ضعیف بودند یعنی دولت ضعیف کنترلی بر این خانوادهها در پس این دیوارها نداشت. در دهههای پایانی سلسله «هان»، دولت مرکزی کاملا از هم گسست و قدرت به مجموعهای از جنگسالاران منطقهای منتقل شد که میکوشیدند به جای اینکه نامزد خود را بر تخت بنشانند، خود با نام خودشان به تخت بنشینند.
از هم گسستگی چین و بازگشت پاتریمونیالیسم
طولانیترین و بادوامترین سلسله در چین پس از وحدت «کین» - یعنی سلسله «هان»- در نهایت در ۲۲۰ پس از میلاد فروپاشید و با یک استثنای مختصر، هیچ دولت متحدی در چین تا ۳۰۰ سال بعد به وجود نیامد. دوره میان «هان بعدی» تا دوره کوتاه سلسله «جین» که در ۲۸۰ پس از میلاد رخ نمود، موضوع یکی از عالیترین رمانهای تاریخی چین «عاشقانه سه پادشاهی» بود. این زمان به «لو گوان ژونگ» بازمیگردد و در اوایل سلسله «مینگ» نوشته شد (شاید در اواخر قرن چهاردهم، اگرچه این تاریخ دقیق نیست)، پس از اینکه سلسله مینگ چین را از دست مغولها نجات داد و بار دیگر کشور را زیر اقتدار «هان»ها که بومی چین بودند متحد کرد. یکی از مضامین اساسی این رمان این است که چگونه ازهمگسیختن و عدموحدت چین (neiluan) موجب آشفتگی و تهاجم خارجی (weihuan) شد؛ این شرایطی را فراهم کرد که براساس آن وحدت ملی بتواند بار دیگر احیا شود. اهمیت «عاشقانه سه پادشاهی» در شکل دادن به آگاهی تاریخی از چین مدرن قابل مقایسه با نمایشنامههای تاریخی شکسپیر است و این رمان به بازیهای ویدئویی و فیلمهای بیشماری تبدیل شده است. خاطرات تاریخی بدِ این ازهمگسستگی که زمینهساز درخواست پکن برای وحدت دوباره تایوان است به این دوره بازمیگردد. از نقطه نظر توسعه و تحول سیاسی چین، آنچه در مورد فترت سلسلهای میان «هان» و «سوئی» (که چین در نهایت در سال ۵۸۱ وحدت یافت) قابل توجه است شیوهای است که [براساس آن] خویشاوندی و پاتریمونیالیسم خود را به مثابه اصول سازماندهنده سیاست چین باز مینمایانند. یک رابطه معکوس میان قدرت دولت متمرکز و قدرت گروههای پاتریمونیال وجود دارد. قبیلهگرایی در اَشکال مختلف آن همچنان شکلی پیشفرض از سازماندهی سیاسی، حتی پس از شکلگیری دولت مدرن بوده است. دورهای که بهدنبال پایان «هان» شکل گرفت دورهای بس پیچیده است اما جزئیات از نقطهنظر ماجرای بزرگتر توسعهای مهم نیست. به اصطلاح، چین در ابتدا به «سه پادشاهی» تقسیم شد: «وِی»،«شو هان» و «وو». پادشاهی «وی» موفق شد به مدت کوتاهی در دوره سلسله «جین غربی» کشور را متحد سازد اما این امپراتوری بار دیگر در جنگ داخلی از هم گسیخت و پایتخت جین یعنی «لوئویانگ» از سوی قبیله «شیونگ نو» در سال ۳۱۱ مورد تاراج قرار گرفته و اشغال شد. پادشاه «شیونگ نو» اولین سلسله از بیشمار سلسلههای بیگانه را در شمال چین تاسیس کرد، در حالی که بازماندگان «جین غربی» به جنوب گریختند و اولین سلسله از مجموعه سلسلههای جنوبی را پایه گذاشتند که سلسله «جین شرقی» در «جیان کانگ» (نانجینگِ امروزی) در رود یانگ تسه از آن جمله است. شمال و جنوب جدا باقی ماند و هر دو آشوبی دائمی را تجربه کردند. در شمال، یغماگری لوئویانگ موجب دورهای از آشوب و جنگ قبیلهای شد که به «شانزده پادشاهی» معروف شد. پس از آن دو حمله وحشیانهتر رخ داد: اولی از سوی قبایل تبتی «دی» و «کیانگ» و سپس از سوی «توئوبا» [Tuoba] و «تَبگَش» [Tabgach]، شاخهای از «شیان بیِ» ترکی [Turkic Xianbei]. این دومی سلسله «وِیِ شمالی» (۳۸۶- ۵۳۴) را تاسیس کرد که به مرور به طور فزایندهای «چینیایی» شدند [Sinicized: به تأسی از واژگانی مانند «بالکانیزه شدن»، معادل «چینیایی» شدن بهکار بردم یعنی مطابق با آداب و آئین و رسوم چینی در آوردن] و قبایل هم نام خانوادگی چینی بر خود نهاده و با خانوادههای چینی ازدواج کردند.