ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
در یک اقتصاد مالتوسی که رشد عُمقی میسر نیست، حقوقِ قدرتمندِ مالکیت، به سادگی توزیع منابع موجود را تقویت میکند. توزیع واقعی ثروت به احتمال زیاد نشاندهنده شرایط شروع شانس یا دسترسی صاحب دارایی به قدرت سیاسی است تا بهرهوری یا کار سخت (حتی در اقتصاد سرمایهداری پویا و کارآفرینانه امروز، مدافعان سفت و سخت حقوق مالکیت اغلب فراموش میکنند که توزیع موجود ثروت همواره بازتاب فضیلت برتر ثروت نیست و بازارها هم همواره کارآمد نیستند). اگر نخبگان به حال خود رها شوند، تمایل به افزایش لاتیفوندیای خود مییابند و در مواجهه با این موضوع، حاکمان دو گزینه پیش رو دارند؛ آنها میتوانند در کنار دهقانان قرار گرفته و از قدرت دولت برای ترغیب اصلاحات ارضی و حقوق تساویانگارانه از زمین استفاده کنند و بدین وسیله، بالهای آریستوکراسی را میبندند. این چیزی است که در اسکاندیناوی رخ داد، جایی که پادشاهان سوئد و دانمارک با دهقانان در پایان قرن هجدهم علیه آریستوکراسی نسبتا ضعیف همدست شدند. یا حاکمان میتوانند در کنار آریستوکراسی قرار گرفته و از قدرت دولت برای تقویت جایگاه اولیگارشهای محلی در برابر دهقانانشان استفاده کنند. این در روسیه، پروس و دیگر سرزمینهای شرق رودخانه «اِلب» از قرن هفدهم به این سو رخ داد که یک دهقان عموما آزاد با تبانی دولت به «سرواژ» تقلیل یافت. پادشاهی فرانسه در دوره رژیم کهن [ Old Regime: نظام سیاسی و اجتماعی پادشاهی فرانسه از اواخر قرون وسطی (حدود قرن پانزدهم) تا سال ۱۷۸۹ یعنی زمانی که پادشاهی موروثی و نظام فئودالی اشرافیت فرانسه از سوی انقلاب فرانسه از میان برده شد] ضعیفتر از آن بود که آریستوکراسی را خلع ید یا معافیت مالیاتی آنها را ملغی کند. بنابراین، بار مالیاتهای جدید به دوش دهقانان افتاد تا اینکه کل نظام با وقوع انقلاب فرانسه متلاشی شد. اینکه پادشاه کدام مسیر را برگزیند- ایستادن در کنار دهقانان و بستن بال آریستوکراسی یا تقویت جایگاه اولیگارشها علیه دهقانان- به مجموعهای از عوامل متعدد بستگی دارد مانند انسجام آریستوکراسی و دهقانان، درجه تهدید خارجی که دولت با آن مواجه است و رقابتهای درون درباری.
پادشاهی چین طی سلسله «هان» در ابتدا در کنار دهقانان علیه زمینداران بسیار قدرتمند قرار گرفت. طی دوره «هانِ قبلی» تماسهای دورهای و غیرمنظمی برای بازگشت به «نظام تقسیم زمین» وجود داشت که از سوی شانگ یانگ منسوخ و برچیده شده بود. «نظام تقسیم زمین» تا آن زمان نه به مثابه نهادی فئودالی که بهعنوان نماد کمونالیسم کشاورزی [communalism: کمونالیسم معمولاً به گرایشی اشاره دارد که خواستار ادغام مالکیت اشتراکی و فدراسیونهای جوامع مستقل محلی است] تلقی میشد و محرک درخواستها برای احیای آن گرفتاری دهقانان فقیری بود که از سوی لاتیفوندیاهای بزرگ از زمینهای خود رانده شده بودند. در سال هفتم پس از میلاد، پیشنهادی به بحث گذاشته شد تا املاک و مستغلات را به سه هزار «مو» (mou: واحد زمین تقریبا برابر با ۱۶۵/ ۰ جریب) تقسیم کند. این پیشنهاد بهدلیل مخالفت زمینداران بزرگ از حیز انتفاع ساقط شد. «وانگ مانگ»، مقام درباری که تاج و تخت را از خانواده «لیو» غصب کرده و سلسله «هان قبلی» [سلسله هان به دو بخش تقسیم شده بود: هان غربی (هان سابق یا Former Han)، هان شرقی (هان بعدی یا Latter Han). هان غربی به زمانی برمیگردد که چانگان پایتخت چین بود و هان شرقی هم به زمانی اشاره دارد که وانگ من آغاز یک سلسله جدید را اعلام کرد] را به پایان عمر رساند، نیز کوشید تا اصلاحات ارضی را با ملی کردن املاک بزرگ به اجرا در آورد. اما او هم با مخالفتهای گستردهای مواجه شد و سرانجام خود را در برخورد با طغیان دهقانان که «ابرو سرخها» نامیده میشدند خسته و فرسوده کرد (این نام به این دلیل به آنها داده شد که ابروان خود را به رنگ سرخ در آورده بودند).
شکست اصلاحات ارضی وانگ مانگ، آریستوکراسی موروثی را قادر کرد که داراییهای خود را گسترش داده و زمانی که «هان بعدی» احیا شد، قدرتش را تحکیم کرد. مالکان املاک بزرگ در کنترل صدها هزار خدم و حشم، مستاجر و قوم و خویش به موفقیت دست یافتند؛ آنها غالبا فرمانده ارتشهای خصوصی هم بودند. آنها معافیت مالیاتی را برای خود و خویشانشان تضمین میکردند و پایگاه مالیاتی امپراتور و جمعیت روستاییِ در دسترس برای بیگاری و خدمت سربازی را کاهش دادند.