بخش پنجاه و پنجم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
با وجود اینکه شروع گونههای انسانی ابتدا در آفریقا بود اما انسانها در سایر نقاط جهان بالندگی و کامیابی بیشتری داشتند. جغرافیای فیزیکی آفریقا نیز اعمال [طرحریزی برای] قدرت را دشوار کرده است. این قاره رودخانههای اندکی دارد که در مسیرهای طولانی طی طریق میکند (باز هم، استثنایی بر قاعده مانند نیل سفلی حامی این نکته است؛ زیرا آنجا منزلگاه یکی از اولین دولتهای جهان بود). بیابانهای بزرگ ساحل - در قیاس با سرزمینهای استپی کمتر خشک اوراسیا- مانعی بزرگ هم در برابر تجارت و هم فتح بود.
اوضاع در ملانزی متفاوت است. این منطقه کاملا متشکل از جزایر است و بنابراین، محدودیتهای طبیعی وجود دارد؛ افزون بر این، کشاورزی در آنجا مدتها پیش ابداع شده بود. مشکل در اینجا «مقیاس» و «دشواری»های اعمال [و طرحریزی برای] قدرت است با توجه به ماهیت کوهستانی بیشتر این جزایر. درههای کوهستانی که جزایر در آنها تقسیم میشوند کوچک بوده و فقط از قابلیت پشتیبانی از مردمانی محدود برخوردارند و اعمال قدرت بر سرزمینهای دوردست با مسافتهای طولانی بس دشوار است. همانطور که قبلا اشاره شد، جزایر بزرگتر با دشتهای بارور و گستردهتر مانند فیجی و هوایی شاهد ظهور مهتران و دولتها بودند. کوهها همچنین تبیینکننده تداوم اَشکال قبیلهای سازماندهی در بسیاری از مناطق مرتفع جهان هستند مثل افغانستان؛ مناطق کردنشین ترکیه، عراق، ایران و سوریه؛ ارتفاعات لائوس و ویتنام و بخشهای قبیلهای پاکستان. کوهها به وضوح این مناطق را برای فتح و حفظ آنها از سوی دولتها و ارتشهایشان بسیار دشوار کرده است. ترکها، مغولها و ایرانیان و بهدنبال آنها بریتانیاییها، روسها و اکنون آمریکاییها و نیروهای ناتو همگی تلاش داشتند تا قبایل افغانستان را مطیع ساخته و آنجا را به آرامش برسانند و دولتی متمرکز در آنجا بسازند که موفقیت بسیار اندکی داشتند.
درک شرایطی که طی آن شکلگیری دولت «بکر» رخ داد جالب است، زیرا به تعریف برخی شرایط مادی که طبق آن دولت ظاهر میشود یاری میرساند. اما در آخر، «مولفههای بر هم کنش» [interacting factors] فراوانی وجود دارد که قادر به توسعه یک نظریه قوی و پیشبینیکننده در مورد زمان و چگونگی شکلگیری دولت است. برخی تبیینها برای حضور یا فقدان دولت به «داستانهای من در آوردی» کیپلینگ [Rudyard Kipling: جوزف رادیارد کیپلینگ (۳۰ دسامبر ۱۸۶۵ - ۱۸ ژانویه ۱۹۳۶) نویسنده، داستاننویس، رماننویس و خبرنگار بریتانیایی برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۰۷ بود. داستانهای من در آوردی یا Just So stories یکی از آثار نوشته شده به قلم کیپلینگ است] میماند. برای مثال، در بخشهایی از ملانزی، شرایط زیست محیطی کاملا شبیه است به شرایط فیجی یا تونگا- جزایر بزرگ با کشاورزیای که بهطور بالقوه از تراکم جمعیتی پشتیبانی میکند- که هیچ دولتی در آنجا ظهور نکرد. شاید دلیل آن مذهب یا رویدادهای خاص تاریخ غیرقابل کشف باشد. با این حال، روشن نیست که توسعه چنین نظریهای چقدر مهم است زیرا اکثر قریب به اتفاق دولتها در اطراف و اکناف جهان محصول شکلگیری «رقابتی» دولت بودند تا شکل «بکر» آن. افزون بر این، بسیاری از دولتها در ادوار تاریخیای شکل گرفتند که سابقه مکتوبی برای آن داریم. بهطور خاص، شکلگیری دولت در چین بسیار زودهنگام آغاز شد، حدودا پس از مصر و بینالنهرین و بهطور همزمان با ظهور دولتها در اطراف مدیترانه و در دنیای جدید. افزون بر این، سوابق گسترده مکتوب و باستان شناختی از تاریخ اولیه چین وجود دارد که به ما درکی دقیقتر از سیاست چین میدهد. اما مهمتر اینکه، دولتی که در چین شکل گرفت به معنای وبری آن بسیار مدرنتر از دیگر همقطارانش در جاهای دیگر بود. چینیها یک بوروکراسی یکدست و اداری چندسطحی خلق کردند، چیزی که هرگز در یونان یا روم رخ نداد. چینیها یک دکترین سیاسی صریح ضدخانوادگی را بسط دادند و حاکمان اولیه این کشور بهدنبال تضعیف قدرت خانوادههای مستقر و گروههای خویشاوند به نفع یک نظام اداری غیرشخصی [impersonal administration] بودند. این دولت درگیر یک پروژه ملتسازی بود که یک فرهنگ قدرتمند و یکدست را خلق کرد؛ فرهنگی که به قدر کافی قدرتمند بود تا در برابر دو هزار سال گسست سیاسی و حمله خارجی تاب آورد. فضای سیاسی و فرهنگی چین بر جمعیتی بسیار بیشتر از روم سایه افکند. رومیها بر یک امپراتوریای حکمفرمایی میکردند که شهروندی را در ابتدا به تعداد نسبتا کوچکی از مردم در شبه جزیره ایتالیا محدود میکرد. وقتی آن امپراتوری در نهایت از بریتانیا تا شمال آفریقا و از آلمان تا سوریه کشیده شد، مشتمل بر مجموعهای ناهمگن از مردمانی بود که به آنها اجازه داده میشد میزانی قابلتوجهی از خودگردانی را داشته باشند. در عوض، با وجود اینکه پادشاه چینی خود را بیش از آنکه «شاه» بنامد «امپراتور» مینامید، او بر چیزی حکم میراند که بیشتر شبیه به یک پادشاهی یا حتی یک دولت در معنای یکدستاش بود.
دولت چینی متمرکز، بوروکراتیک و به شدت مستبد بود. مارکس و ویتفوگل این ویژگی سیاست چینی را با استفاده از عباراتی مانند «شیوه تولید آسیایی» و «استبداد شرقی» توصیف و معرفی کردند.