بخش هفتادم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
چین بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا، ممکن است در جنبههایی از رهبری آمریکا اخلال و اما و اگرهایی ایجاد کند اما پکن درک میکند که فاقد توانایی برای به چالش کشیدن جدی آن رهبری است. دلایل بسیاری برای تردید در مورد توانایی چین برای بسط نقش رهبری بینالمللیاش در میانمدت و بلندمدت وجود دارد.
به سوی یک رقابت باثبات در شرایط یک نظم مشترک
این تحلیل از نگرش احتمالی چین در قبال نظم بینالمللی پساجنگ بهطور کلی نشان دهنده اصلی ترین موضوع در مورد آینده روابط چین- آمریکا است: روابط ساده و آسان نیست و با توجه به آنچه امروز میدانیم همچنان محتمل است که آمریکا برای یک رقابت پایدار بکوشد که البته وارد یک وضعیت آشکارا خصمانه نمیشود و این ادامه مییابد تا فضایی برای همکاری در مورد مسائل مورد نگرانی طرفین به دست آید. همانطور که در ابتدای این گزارش ذکر کردیم، ارزیابی ما از شواهد، ما را به سوی کنار گذاشتن تندترین سناریوها- لااقل در شرایط فعلی- هدایت کرده است؛ آیندهای که در آن چین یا به سادگی به نظمی آمریکایی تن میدهد و به آرامی قواعد آن نظم را دنبال میکند یا به یک تجدیدنظرطلب پرخاشگر تبدیل میشود که هدفش از هم دریدن بیشتر نهادها، قواعد و هنجارهایی است که پس از ۱۹۴۵ شکل گرفتهاند. چین نه دوست و نه دشمن نظم بینالمللی خواهد بود و آمریکا – همچون بسیاری کشورهای دیگر- باید پیچیدگیهای ناشی از آن را مدیریت کند.
در این فرآیند، تحلیل ما نشان میدهد که یک نظم چندجانبه قوی به ایالاتمتحده، دوستان و متحدانش مزیتهای چشمگیری در تکمیل ابزارهای دیگر قدرت ملی برای دستیابی به رقابتی پایدار ارائه خواهد داد که همکاری چندجانبه در برخی مناطق مهم را مجاز میشمارد.
همانطور که گزارشهای دیگر در این مطالعه نشان داده است، یک نظم بینالمللی قدرتمند به تعیین قواعدی کمک خواهد کرد که بهواسطه آنها از دولتها انتظار میرود تا ایفای نقش کنند، ادراکات مشترکی به وجود آورند که دولتها باید برای به رسمیت شناخته شدن و کسب جایگاه محترم شمارند و نهادهایی را تقویت کنند که رهبران نظم انتظار حمایت از آنها را دارند. بهطور خلاصه، یک نظم بینالمللی قدرتمند چارچوبی را خلق میکند که در درون آن ایالاتمتحده و دیگران میتوانند چین درحال ظهور را به رفتارهای خاصی پاسخگو سازند. البته آنها در غیاب نظم میتوانستند چنین کنند اما یک استراتژی پیچیدهتر و شکنندهتر و به غایت کماثرتر میشد.
در عین حال، سیاست و استراتژی ایالاتمتحده باید چین را تشویق کند تا اقدامات معتدل را که با روح چندجانبه نگری اتخاذ و آمیخته میشود به اجبار یکجانبه ترجیح دهد. براساس استدلال کریستنسن، بخشی از چالش این است که «نشان داده شود که عظمت ناسیونالیستی چین در قرن جدید با مشارکت در پروژههای جهانی بهتر تامین میشود.» این بینهایت دشوار خواهد بود در زمانی که قدرت چین درحال ظهور – و برداشت از خویش و نفوذ روزافزون- در برخی موارد، پکن را به کشوری تبدیل میکند که احتمال کمی دارد که مصالحه کند. این گزارش یک رویکرد آمریکایی دو بخشی را برای چین و نظم بینالملل توصیه میکند.
اول، ایالاتمتحده باید به منظور به خدمت گرفتن چین، حتی با نگرشهای متفاوتش به برخی مسائل مهم، بهعنوان یکی از رهبران آن نظم، سیاستهای چابکتر و پرانرژی تری را متقبل شود و باید مایل به پذیرش درجاتی از ریسک ژئوپلیتیکی باشد. این تلاش در اصل خواهد کوشید تا تعیین کند که آیا چین به راستی مایل به انعکاس آن نگرشی هست که در سخنرانی «شی» در داووس بیان شد و وعده حمایت از تجارت آزاد و باز، عدم تجاوز و دیگر هنجارهای کلیدی در دنیای جهانی شده را داد یا خیر. بهدلیل نقش حیاتی چین در برخی مسائل چندجانبه (از تجارت تا آب و هوا) و بهدلیل اینکه آلترناتیوهای خصمانهتر خطر بدتر کردن نزاعها را دارد، استفاده از نظم مستقر برای تلاش جهت شکل دادن و هدایت امیال چینیها باید در اولویت رویکرد آمریکا باقی بماند.
ارسال نظر