با این وجود، این گروه‌های ضدنژادپرستی ظاهرا نمی‌توانند موج موفقیت گروه‌های دست راستی را متوقف کرده یا یک مصالحه ضدهژمونیک علیه اقدامات نابرابری و محرومیت ایجاد کنند. درک ظهور پوپولیسم دست راستی و تقلای نیروهای ضدنژادپرست و ضدتبعیض مستلزم متنی‌نگری از نظر تحول سیاست‌های حزبی از جنگ جهانی دوم به این سو و نولیبرالیزاسیون جامعه و سیاست اتریش از اواسط دهه ۹۰ به بعد است. بازیگران دست راستی نه تنها مدعی آزادی بیان و حق گفتن «حقیقت» درباره اسلام و معضلات مهاجرت هستند، بلکه – همان‌طور که خواهیم دید- چشم‌اندازهای خود را در «دیگران» قرار داده و با اشاره به ستیزها و ساختارهای خصومت ورزانه در جامعه اتریش جهان‌بینی خود را به‌عنوان یک جهان‌بینی مشترک جلوه  می‌دهند. در نهایت، ما استراتژی‌های ضدهژمونیک و مقابله با هژمونی دست راستی را به واسطه گروه‌های ضدنژادپرستی و ضدتبعیض ارائه  می‌دهیم. ما استراتژی‌های اتخاذ شده از سوی این سازمان‌ها را برای مخالفت با گفتمان و هژمونی دست راستی تبیین  می‌کنیم.

پوپولیسم دست راستی در اتریش: متنی‌نگری

امروزه پوپولیسم دست راستی را باید ابتدا در چشم‌انداز سیاسی این کشور پس از جنگ جهانی دوم و سپس در قالب تحولات اجتماعی نولیبرال و سیاسی که از نیمه دهه ۹۰ رخ داده مشاهده کرد. افزون بر این، متنی دیدن پوپولیسم دست راستی در اتریش در نهایت با ظهور «حزب آزادی اتریش» پیوند دارد که از اواخر دهه ۸۰ بر گفتمان پوپولیستی دست راستی مسلط بوده است. همان‌طور که در جای دیگری بحث  می‌کنیم، بیشتر جنبش‌ها و ابتکارات پوپولیستی نوظهور دست راستی در اتریش ظاهرا رقابتی با «حزب آزادی اتریش» یا FPÖ ندارند، بلکه مکمل ادعایشان است. «حزب آزادی اتریش»- که متفاوت از احزاب دست راستی دیگر در اروپاست- سنتی طولانی در میراث سوسیالیسم ملی دارد. پس از جنگ جهانی دوم، به اعضای «حزب سوسیالیست ملی» (NSDAP) سابق در اتریش فرصت داده شد تا حزبی جدید به نام «اتحادیه مستقلان» [Union of Independents (Verband der Unabhängigen/ VdU)] تشکیل دهند. در سال ۱۹۵۵، سال استقلال اتریش از قدرت‌های اشغالگر آمریکا، بریتانیا، فرانسه و شوروی، این حزب نام خود را به «حزب آزادی اتریش» تغییر داد، اما در ایدئولوژی ملی آلمان و چارچوب‌های یهودستیزانه جای گرفته و باقی ماند.  اگرچه در دهه‌های بعد، حزب آزادی اتریش ایدئولوژی و ساختارهای سازمانی خود را «نوسازی» کرد اما سنت ملی آلمانی ایدئولوژی این حزب را تا امروز تشکیل  می‌دهد. برای مثال،در برداشت این حزب از «مردم» [folk] و «میهن» [homeland] را  می‌توان به ایدئولوژی ملی آلمانی رساند:«عبارت با ارزش سرزمین پدری موجب معانی احساسی یا عاطفی فراوانی شده و بیش از «دولت» یا «ملت» ابزار ترویج همبستگی است. بنابراین، عمدتا از سوی ناسیونالیست‌های آلمانی که مدافع تعریفی قوم مدارانه از ملت بوده و به نوع بزرگ‌تری از «ملت آلمانی» اشاره دارند مورد استفاده قرار  می‌گیرد.»  این حزب به‌خاطر سنت و گذشته فاشیستی‌اش به مدتی طولانی از چشم‌انداز سیاسی گسترده‌تر محروم شده بود. دموکراسی پساجنگ اتریش از دهه ۵۰ به منزله [نوعی] مشارکت اجتماعی در یک دموکراسی مشارکتی سازماندهی شد. پس از جنگ جهانی دوم و تجربه جنگ داخلی در آغاز دهه ۳۰ میلادی، این دو حزب مهم یعنی «سوسیال دموکرات‌ها» و حزب محافظه کار- مسیحی «مردم اتریش» (ÖVP)، اتحادیه‌های تجاری، دفاتر کارگری و دفاتر تجاری اتریش در یک سیستم نسبتا بسته‌ای از تصمیم‌سازی اجماعی اما نه فقط در حوزه سیاست‌های اقتصادی و بازار کار، مشارکت کردند. در اصل، این سیستم قدرت سیاسی و اجتماعی را میان این دو حزب مستقر تقسیم  می‌کرد.

این «تقسیم قدرت»، که اغلب به‌عنوان «ائتلافی بزرگ» در حکومت میان دو حزب نهادینه شده بود، تا پایان دهه ۸۰ کارگر بود و فضای زیادی برای احزاب یا جنبش‌های دیگر باقی نگذاشت.  با این حال، «نوسازی از بالای» اتریش از دهه ۷۰ به آرامی ‌سیستم سیاسی را به روی جنبش‌های اجتماعی و احزاب جدید گشود. در ۱۹۸۶، «یورگ‌هایدر» [یورگ‌هایدر، سیاست‌مدار اهل اتریش، و رهبر حزب آزادی اتریش و سپس رئیس اتحاد آینده اتریش (BZÖ) که یک حزب جدا از FPÖ است، بود.‌هایدر چهره ستیزه‌جویی در میان اتریشی‌ها و خارجیان داشت. چندین کشور تحریم‌های دیپلماتیک ملایم را علیه حزب او در دولت در کنار حزب مردم اتریش (ÖVP)، از سال ۲۰۰۰ اعمال کردند. ‌هایدر مدت کوتاهی پس از برگزاری انتخابات اتحاد آینده اتریش BZÖ در انتخابات پارلمانی این کشور در ۱۱ اکتبر ۲۰۰۸درگذشت] کودتایی را درون «حزب آزادی اتریش» انجام داد و به‌طور سیستماتیک این حزب را در مسیر یک پوپولیسم دست راستی «جدید» یا «حزبی ضدنهادمستقر» از نو سازماندهی کرد. بنابراین، از اواخر دهه ۸۰، «حزب آزادی اتریش» توانست خود را به‌عنوان یکی از سه حزب مهم جا اندازد، هرچند به‌طور کامل یهودستیزی سنتی خود را ترک نکرد. عصر جهانی شدن اقتصاد از دهه ۹۰ و عضویت اتریش در اتحادیه در سال ۱۹۹۵ موجب تغییرات اجتماعی بنیادین شد. سیاست‌های ریاضتی، کاهش در تامین رفاه اجتماعی، خلق بخش‌های کم درآمد و تثبیت شرایط کاری سختگیرانه موجب افزایش بیکاری، بدتر شدن شرایط کاری، تجزیه اجتماعی روزافزون و افزایش فقر شد. این بازسازی نولیبرالی ترس از تخریب اجتماعی، حاشیه‌نشینی و عدم امنیت طبقات کارگری و متوسط رو به پایین را به‌وجود آورده است. در نتیجه این تغییر و تحولات هم نظام دو حزبی اتریش و هم الگوی مشارکت اجتماعی مشروعیت خود را از دست دادند. این وضعیت پنجره‌ای از فرصت را نه تنها برای مشارکت گروه‌های جامعه مدنی برای تاسیس احزاب جدید مانند سبزها فراهم کرد بلکه فرصت را برای FPÖ جهت ورود به عرصه سیاسی میسر ساخت. «حزب آزادی اتریش» یا FPÖ به‌طور اخص به مبارزه و مخالفت با نظام مبتنی بر اجماع مشارکت اجتماعی به‌عنوان نظامی ‌فاسد استوار بود. از این‌رو، توانست پروژه نولیبرال را به نقد بکشد که در نگاه این حزب به منزله «سیاست زوال» بود که نیاز به استراتژی مشروعیت‌سازی جدید داشت.