قصه کارآفرینی رضا سواری
پرنـده خوشـبختی
بیش از خود مقصد، پیمودن و زیستن در راهها مهم است. آدمی در طول این راههای پُرشگفتی است که درون خویش را کشف میکند و خود را در آینه طبیعت و هستی مییابد. رضا در حالی که مرغها را در قفسی پشت موتورش محکم بسته، همچنان مسیرها را طی میکرد بی آنکه بداند چه چیزی در انتظارش است. رضا نمیدانست موتور یاماهای آبی که برآن نشسته، قرار است نقطهای شود برای آغاز یک سفر طولانی. رضا نمیدانست که این موتور همان پرنده خوشبختیاش است که او را به اوجها خواهد برد و مسیرش را عوض خواهد کرد. در همین لحظات باران شدیدتر شد. ترس و اضطراب بر او غلبه کرده بود. نمیدانست که آیا میتواند برای مرغها مشتری پیدا کند یا نه. ذهنش او را به گذشته و آینده پرتاب میکرد. خاطرات کودکی و زندگی در «گردهرَش» در مقابل چشمانش پدیدار میشد. رنجهای پدر و مادرش را به یاد میآورد. وقتی که سوزن بر دست مادرش میرفت انگار که بر جگرش میرفت و دستان پینه بسته پدر را که میدید بغض گلویش را میفشرد. عَرق شرم بر صورتش مینشست وقتی پدرش پولی برای تحصیل و مدرسه رفتن در جیبش میگذاشت. میخواست هر چه زودتر کار کند تا سربار خانواده نباشد و روی پای خودش بایستد. تصاویر گذشته از ذهنش محو شد. رضا دوباره خودش را سوار بر موتور در روستایی در نزدیکیهای شهر بوکان پیدا کرد. چشمش به یک کوره آجرپزی و تعدادی آدم در اطراف آن افتاد. با خودش گفت این همان جایی است که میتوانم مرغها را بفروشم. حدسش درست بود، او توانست ظرف چند دقیقه همه مرغها را بفروشد و حتی مردم آن آبادی از رضا قول گرفتند که دوباره برایشان مرغ بیاورد. آن موقع رضا نمیدانست چند سال بعد چه اتفاقاتی پیش روی خواهد داشت. نمیدانست که در سال ۱۳۶۸ اولین واحد مرغداریاش را تنها با دو پرسنل راهاندازی میکند. او نمیدانست که مدتی بعدتر با زحمت فراوان آن یک واحد را به سه واحد مرغداری تبدیل میکند. «رضا سواری» وقتی در آن جاده مِه گرفته در کنار آن کوره آجرپزی برای اولین بار توانست مرغهایش را بفروشد خیلی چیزها را نمیدانست. اینکه روزی دو پرسنلش به ۹۰۰ پرسنل خواهد رسید، اینکه در سال ۱۳۷۶ شرکت کیوان مرغ پَر طلای مهاباد را تاسیس میکند و دو سال بعد از آن بهعنوان مرغدار نمونه کشوری انتخاب میشود. اینکه محصولاتش به آن سوی مرزها به باکو و عراق میرود و بهعنوان برندی شاخته شده در منطقه از او نام خواهند برد. رضا مرغها را که فروخت سوار بر موتور در آن هوای بارانی از کوره آجرپزی دور و دورتر شد؛ بیآنکه بداند قدم در مسیر سبزی گذاشته است که بذرهایش در آینده جوانههای فراوانی خواهد زد. روایت رضا سواری از شروع و توسعه کسب وکارش را در ادامه میخوانید.
آقای سواری، در ابتدا کمی از خودتان برایمان میگویید؟ متولد کجا هستید و در چه خانوادهای بزرگ شدهاید؟
من در سال ۱۳۴۴ در روستای گرده رش از توابع مهاباد متولد و در خانوادهای دامدار و کشاورز بزرگ شدهام.
اولین بار چه زمانی کار کردن را شروع کردید؟
من کار کردن را زمانی که سوم راهنمایی بودم در یک درمانگاه شبانه روزی شروع کردم. در آن موقع روزها درس میخواندم و بعد از ظهرها از ساعت ۴ تا ۱۲ شب ابتدا بهعنوان سرایدار و بعد هم بهعنوان تزریقاتی کار میکردم. زمانی که به اول دبیرستان رسیدم برای درس خواندن به شهرستان میاندوآب رفتم و آنجا نزد برادرم زندگی میکردم. برادرم مرغ فروش بود و من هم علاقهمند بودم که به این کار وارد شوم، برای همین از او درخواست کردم که بخشی از کار را به من بسپارد تا بتوانیم از این طریق کمک هزینه درسم را تامین کنم. میخواستم کار کنم تا شرمنده خانواده و پدر کشاورز زحمتکشم نباشم. دوست نداشتم سربار پدرم و خانواده باشم.
پس در واقع از همان زمان با دوری از پدر و مادر مستقل شده بودید.
بله از خانواده دور بودم، البته همان زمانی که درس میخواندم بعد از ظهرهای پنجشنبه با دوچرخه ۲۰ کیلومتر رکاب میزدم و به منزل پدر و مادر برمیگشتم تا یک شب را در کنارشان بمانم. وقتی صبح بلند میشدم که دوباره به میاندوآب برگردم، پدرم قبل از آنکه سر کار برود، مقداری پول به من میداد تا کمک خرجی برای تحصیلم باشد و در یک هفتهای که قرار بود دوباره در شهر زندگی کنم کمک حالم باشد. من وقتی دستهای پینه بسته پدرم را میدیدم خجالت میکشیدم که از او پول میگیرم، برای همین میخواستم کار کنم و روی پای خودم بایستم.
پیش از شما برادرتان مرغ فروش بود و شما به دنبال برادر وارد این کار شدید. از چه زمانی کارتان مستقل شد؟
بله، پیش از من فروش مرغ در خانواده ما سابقه داشت و برادرم چند سال در این زمینه مشغول بود و من هم به دنبال برادرم این کار را ادامه دادم. من برای آنکه بتوانم کمک هزینه تحصیلم را با زحمت خودم بهدست بیاورم، از برادرم خواهش کردم که برای او کار کنم. از همان دورانی که وارد دبیرستان شدم یعنی از سال ۱۳۶۱ علاقه بسیار زیادی به کار مرغداری و فروش مرغ پیدا کردم. از همان زمان تصمیم گرفتم که مستقل کار کنم، البته برای این کار از برادرم اجازه گرفتم و او هم به من رخصت داد و برایم آرزوی موفقیت کرد.
آن زمان با چه سختیهایی روبه رو بودید؟ با چقدر سرمایه کار را شروع کردید؟
بهطور طبیعی هر فردی که بخواهد کاری را شروع کند، سختیهایی برایش پیش خواهد آمد و ممکن است تهدیدهایی پیش روی انسان قرار گیرد. من هم از این قاعده مستثنی نبودم؛ اما همیشه معتقد بودم که میتوان تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد. وقتی برای اولین بار کارم را شروع کردم شرایط مالی خوبی نداشتم، سرمایه اولیه من دو هزار تومان پول، به همراه یک موتورسیکلت بود.
اولین تجربه خودتان بهعنوان مرغفروش چطور اتفاق افتاد؟
یادم هست در خرداد ماه ۱۳۶۳ امتحانات نهایی را پشت سرگذاشتم و توانستم با معدل خوب دیپلم بگیرم. بعد از آنکه موفق به اخذ دیپلم شدم، تصمیم گرفتم با دو هزار تومان پولی که در اختیار داشتم یک ترازو، یک قفس و چند وزنه بخرم که بتوانم به وسیله آنها مرغها را وزن کنم. روز اول که قفس را خریدم با موتورسیکلت به یکی از مرغداریهایی رفتم که برادرم از آن مرغ میخرید. اسم آن مرغ فروش آقا فرهاد بود، وقتی مرا دید پرسید چه شده که تنها آمدی؟ من هم واقعیت را گفتم، اینکه میخواهم روی پای خودم بایستم. آقا فرهاد بسیار مرا تشویق کرد و به من انگیزه داد. من از آقا فرهاد ۱۰ عدد مرغ خریدم و در ازای آن مقداری پول دادم و گفتم وقتی مرغها را فروختم باقی پول را تسویه میکنم.
موفق شدید مرغها را راحت بفروشید؟
مرغها را در قفس گذاشتم، سوار موتور شدم و همین طور گاز دادم. ولی واقعا نمیدانستم کجا باید بروم و مرغها را کجا بفروشم. خیلی ناخودآگاه به سمت میاندوآب حرکت کردم و بعد به طرف شهرستان بوکان رفتم. در این مسیر از چند روستا عبور کردم و در همان حین با خود میگفتم که چه کاری میتوانم انجام دهم. مدام از ذهنم میگذشت که ممکن است نتوانم مرغها را بفروشم و مجبور شوم آنها را به مغازه آقا فرهاد برگردانم. در همان حال و هوا یک دفعه چشمم به دودی افتاد و متوجه یک کوره آجرپزی شدم. همان لحظه احساس کردم میتوانم در حوالی همان کوره مرغها را بفروشم؛ چون افراد زیادی آنجا بودند. من فرمان موتور را به طرف کوره آجرپزی برگرداندم تا همان جا مرغها را بفروشم؛ ولی خجالت میکشیدم مردم را صدا کنم و بگویم من مرغ فروشم، برای همین تصمیم گرفتم یکی از مرغها را از قفس بیرون بیاورم و بالش را بپیچانم تا صدای مرغ بلند شود تا مردم متوجه شوند من مرغ فروش هستم. اعتقاد دارم که اگر نیت انسان خیر باشد و بخواهد کار مفیدی انجام دهد، خداوند حتما به انسان کمک میکند. مردم متوجه شدند که من مرغفروش هستم و به طرف من آمدند. ظرف یک ربع موفق شدم همه مرغها را بفروشم و حتی مرغ برای فروش کم آوردم. مردم آن منطقه از من خواستند که دوباره به آنجا برگردم و برایشان مرغ بیاورم، من هم قول دادم که حتما این کار را انجام دهم.
در ادامه چطور عمل کردید و با چه روشهایی اعتماد مشتریان را جلب کردید؟
همین روند را ادامه دادم تا اینکه بعد از گذشت دو - سه ماه کارم رونق پیدا کرد و موفق شدم مشتریهای خوبی برای خودم پیدا کنم. من با مشتریها روراست و صادق بودم و همیشه عدالت را رعایت میکردم، همین رفتار باعث شد اعتماد مردم به من جلب شود. بعد از آنکه رونق کارم بیشتر شد، موتور را عوض کردم و بهصورت شراکتی با یکی از دوستانم یک ماشین تویوتا ۲۰۰۰ خریدم و با آن فروش مرغ را ادامه دادم. البته دوستم فقط در سود کرایه ماشین شریک بود و فروش مرغ فقط با خودم بود. در آن زمان بود که دیگر مشتریها همگی مرا میشناختند و من هم در هفته یکی دو مرتبه برایشان مرغ میّبردم.
پس از گذراندن این تجربهها از چه زمانی بود که کار مرغداری را بهصورت حرفهای و بهعنوان یک صنعت دنبال کردید؟
من کار مرغداری را بهصورت حرفهای از سال ۱۳۶۸ شروع کردم. اولین بار یک واحد مرغداری ۵۰ قطعهای را خریداری کردم و با دو پرسنل کار را شروع کردم. از همان ابتدایی که واحد را راهاندازی کردم از خداوند خواستم که بتوانم در ادامه مسیرم برای افراد زیادی که بیکار بودند شغل فراهم کنم. این نیت و هدفی بود که از همان زمان برای خودم تعریف کردم.
وقتی واحد را خریداری کردید چه شرایطی داشت؟ احتمالا راهاندازی یک صنعت آن هم فقط با دو پرسنل سختیهای زیادی داشته است.
بله با سختیها زیادی روبهرو بودیم. وقتی مرغداری راه افتاد اصلا امکانات خوبی نداشتیم، با دو نفر همکارم صحبت کردم و از آنها خواستم که دست به دست هم دهیم و مرغهای خوبی پرورش دهیم. به همکارانم قول دادم که با اولین سودی که بهدست بیاید، برای خانههایشان امکانات رفاهی مثل حمام و آشپزخانه فراهم کنم. خوشبختانه وقتی سود دوره اول بهدست آمد توانستم این کار را هم عملی کنم. من هر دو پرسنل واحدمان را به غیر از حقوق ثابتی که داشتند در ۵ درصد از سود دوره شریک کردم و به تمام وعدههایم نسبت به آنها را عملی کردم.
امروز شما را با نام و برند «کیوان مرغ پَرطلا مهاباد» میشناسند. این شرکت چه زمانی تاسیس شد؟
در سال ۱۳۷۶ شرکت کیوان مرغ پرطلای مهاباد را به طور رسمی با ۵۰ پرسنل ثبت کردم و صورت شرکتی و حقوقی کارم را ادامه دادم. وقتی در سال ۱۳۷۸ دفتری برای خودم دست و پا کرده بودم و دو - سه واحد مرغداری داشتم، نامهای از طرف جهادسازندگی به دستم رسید. در این نامه نوشته شده بود که پس از بررسیهای کارشناسی انجام شده من بهعنوان مرغدار نمونه کشوری انتخاب شدهام. در دی ماه همان سال برای مراسم به هتل انقلاب تهران دعوت شدم. بسیار از این اتفاق خوشحال بودم و سر از پا نمیشناختم. خداوند را شکر کردم که زحمات من و پرسنل کارخانه بینتیجه نمانده است.
بعد از انتخاب بهعنوان مرغدار نمونه مسیرتان به چه سمت و سویی رفت؟ توسعه و تکمیل واحدها را همچنان ادامه دادید؟
زمانی که برای شرکت در مراسم تولیدکنندگان نمونه کشوری به تهران مراجعه کردم، درخواست تاسیس یک واحد «مرغ مادر» را به وزیر وقت کشاورزی دادم. پس از گذشت یک هفته از طرف جهاد سازندگی شهرستان به من اعلام کردند که با این درخواست موافقت شده است. پس از تایید این درخواست به سراغ خرید زمین رفتم، پروانه تاسیس گرفتم و شروع به ساخت و ساز کردم و توانستم یکی از بهترین واحدهای مرغ مادر را با ظرفیت ۳۰ هزار قطعه در شهرستان مهاباد تاسیس کنم؛ واحدی که رسما در سال ۱۳۸۰ به بهرهبرداری رسید. به تدریج پرسنلمان اضافه شد و همکاران بیشتری پیدا کردم. بسیار خوشحال بودم که خداوند آرزویم را برای کمک کردن به تعداد بیشتری از بیکاران برآورده کرده است.
موضوع خودکفایی در صنعت شما از گذشته مطرح بوده است. شما چقدر به سمت خودکفایی در تولید حرکت کردید؟
از ابتدایی که کار مرغداری را شروع کردم به دنبال این بودم که حتما یک زنجیره کامل تولید داشته باشم. پس از آنکه واحدهای مرغداری را احداث کردم، برای تبدیل شدن تخم مرغها به جوجه مجبور بودم آنها را به جوجه کشی در شهرهای دیگر ببرم و این کار برایم هزینههای زیادی از جمله حمل و نقل و مزد جوجه کشی داشت. برای همین به این فکر افتادم که خودم یک جوجهکشی راه بیندازم. در شهرستان مهاباد یک واحد جوجه کشی احداث شده وجود داشت؛ اما متاسفانه کسانی که آنجا را اداره میکردند این صنعت را نمیشناختند و اهل این کار نبودند، برای همین رکود بر آن واحد حاکم شده بود. این واحد جوجهکشی را در شرایطی که دستگاههای قدیمی و فرسودهای داشت خریدم. اما به همراه یکی از همکارانم و البته مشورت کارشناسان جوجهکشی توانستیم ظرف ۶ ماه با تلاش شبانه روزی این واحد را به بهترین واحد جوجه کشی ایران تبدیل کنیم.
بعد از تکمیل واحدها، توانستید وارد بازارهای صادراتی شوید؟
بله. خوشبختانه توانستیم به سرعت خودمان را در بازارهای خارج از کشور مطرح کنیم و محصولاتمان را به عراق، نخجوان و باکو صادر کنیم. امروز هم بازار صادراتی خوبی در عراق داریم. کیفیت محصولاتمان دلیل اصلی بود که موفق شدیم به بازارهای هدف راه پیدا کنیم. من در طول دوران کارم به همراه کارشناسان و همکارانم از واحدهای تولیدی آلمان، هلند و بلژیک بازدید کردیم و بعد هم تصمیم گرفتیم همان تکنولوژیها را خریداری و وارد کنیم. بعد از آنکه شرکت ما تکنولوژیهای جدید را وارد کرد به تدریج سایر مرغداریها هم از این تکنولوژیهای جدید استفاده کردند.
اگر بخواهید مقایسهای داشته باشید، صنعت مرغداری از زمانی که شما این کار را شروع کردید تا به امروز چقدر در ایران پیشرفت کرده و بهروز شده است؟
صنعت مرغداری پیشرفت بسیار خوبی در ایران داشته است. زمانی که من وارد این صنعت شدم، همه واحدهای مرغداری سنتی بودند و هنوز وارد مرحله صنعتی نشده بودند. همه سیستمهایی که در واحدها وجود داشت، قدیمی و سنتی بود؛ ولی خوشبختانه به تدریج مرغداری ایران به سمت صنعتی شدن رفت. در این زمینه شرکت کیوان مرغ پر طلای مهاباد اولین شرکتی بود که سیستم اتوماسیون و توزیع اتوماتیک «دان» را خریداری و در تولیداتش استفاده کرد.
شما بهعنوان شخصی که سالهای زیادی در این عرصه فعالیت کردهاید و صنعت مرغداری را به خوبی میشناسید، مهمترین مشکلات امروز این صنعت در ایران را چه میدانید؟
یکی از مشکلاتی که امروز در صنعت مرغداری با آن مواجه هستیم تهیه مواد اولیه است، حدود ۷۰ درصد نیاز خوراک طیور، داروها و واکسنها از خارج وارد میشود که مشکلاتی در تهیه آنها وجود دارد و نیاز است که دولتمردان مشکلات را به حداقل برسانند. مشکل دیگر قیمت تمامشده بالا است. کشورهای دیگر به راحتی میتوانند مواد اولیه مورد نیازشان را خریداری کنند؛ اما برای ما اینگونه نیست. از طرف دیگر بهره تسهیلات تولیدکنندگان خارجی بسیار کمتر از کشور ما است. بهعنوان مثال، در کشور ترکیه این بهره یک تا ۴ درصد است. در کشور ما برای صادرات هیچ یارانهای در نظر گرفته نمیشود و حتی بعضی وقتها جلوی صادرات هم گرفته میشود.
به کسب و کار خودتان برگردیم. آیا در دوران کاریتان زمانی بوده است که با بحران جدی مواجه شوید؟ مثلا به نقطهای برسید که با خودتان بگویید دیگر نمیتوانم کار را ادامه دهم؟
هر فعال اقتصادی و تولیدکنندهای در دوران کاری خود زمانی داشته است که با مشکلات روبهرو شود؛ اما اعتقادم این است که نباید به خاطر هر مشکلی کمر خم کرد، باید ایستاد و بحران را مدیریت کرد. مدیر خوب کسی است که بتواند در مواقع بحران مدیریت کند. من هم در مقاطعی دچار مشکلاتی مثل نوسانات بازار شدم، در مقاطعی قیمتها کاهش پیدا کرد و ما هم ضرر زیادی کردیم. در سال ۱۳۸۴ بیماری آنفلوآنزا وارد کشور شد و تبلیغات زیادی علیه صنعت مرغداری صورت گرفت. گفته میشد که این بیماری بین انسان و طیور مشترک است و همین مساله باعث شده بود که مردم مرغ مصرف نکنند. ما هم فروش نداشتیم و مجبور شدیم تولیداتمان را دپو کنیم. این اتفاق باعث شد دچار ضرر و زیان شویم؛ ولی در نهایت توانستم شرایط را مدیریت کنیم و به بازار برگردیم.
بهترین خاطره دوران کاریتان چیست؟
بهترین خاطرهای که همیشه برایم تکرار میشود آخر هر ماه است که چک حقوق پرسنل کارخانه را امضا میکنم. آخر ماه که میشود همیشه خوشحالم و خداوند را شکر میکنم که توانستم برای یک ماه دیگر حقوق ۹۰۰ خانواده را مهیا کنم تا این خانوادهها بتوانند با شادابی زندگی خوبی داشته باشند. خوشحالم که خداوند مرا وسیلهای قرار داده است که برای ۹۰۰ خانواده اشتغال ایجاد کنم. من به همراه تمامی پرسنلمان با وحدت دست به دست هم دادهایم و کار را پیش میبریم. این زحمات صادقانه باعث شده است که در این ۳۰ سال خدمت، ۱۲ بار بهعنوان تولیدکننده نمونه کشوری معرفی شویم. در سال ۱۳۸۵ کارآفرین برتر ملی و در سال ۱۳۸۷ مدیر نمونه شدیم و در سال ۲۰۰۴ بهعنوان واحد نمونه جهانی انتخاب شدیم. این دستاوردها میسر نمیشد مگر با یکپارچگی و صداقت تمامی پرسنل.
هیچ وقت در زندگی الگویی داشتید؟
الگوی من پدرم بود که همیشه سخت کار و تلاش میکرد. پدرم کشاورز و دامدار بود. هیچ وقت به یاد ندارم که پدرم را در حال استراحت دیده باشم. صبحها زود از خواب بیدار میشد و سراغ کار میرفت و شبها دیر به خانه برمیگشت. پدرم به خاطر زحماتی که میکشید بر کسی منت نمیگذاشت. همیشه خدا را به یاد داشت و به تهیدستان کمک میکرد.
چه آیندهای برای شرکت کیوان مرغ ترسیم کردهاید؟ فکر میکنید این شرکت چقدر همچنان جای پیشرفت دارد؟
برای کیوان مرغ آینده روشنی میبینیم. برند ما میتواند قلههای رفیعی را تسخیر کند و در دنیا تبدیل به برندی شناخته شده شود. کیوان مرغ تاکنون در بازارهای بینالمللی و در خارج از کشور خوب درخشیده است. امروز محصولات ما را در عراق به نام کیوان میشناسند. بهطور کلی پیشرفت و دورنمای خوبی برای برندمان میبینم.
امروز مهمترین آرزویتان بهعنوان یک کارآفرین چیست؟
آرزویم سلامتی خانواده، موفقیت فرزندانم، اعتبار و احترام خودم و مجموعه تولیدیمان است. اما مهمترین آرزویم این است که روزی برسد که بتوانم به جای 900 خانواده برای 90 هزار خانواده اشتغال ایجاد کنم. آرزوی من این است که در ایران یک نفر بیکار نباشد و کسانی مثل رضا سواری و رضا سواریها بتوانند کار کنند و اشتغال ایجاد کنند. امیدوارم روزی برسد که یک نفر ناامید و بیکار نباشد و همه جوانانمان امیدوار و با انگیزه کار کنند. آرزوی سلامتی دارم برای همه کسانی که دلشان برای آبادی ایران میتپد.
بعد از راهاندازی اولین واحد، کار و تولیدتان را چگونه توسعه دادید؟
به تدریج که پیشرفت کردیم توانستیم مرغداری 50 قطعهای را به مرغداری 20 هزار قطعهای تبدیل کنیم و از یک واحد به دو واحد و بعد هم به سه واحد تولیدی رسیدیم. در واحدهای جدید هم همان روش و قاعده اولین واحد را به کار میبردم، یعنی تمام کسانی را که با من کار میکردند، در 5 درصد از سود دوره شریک میکردم. برای همین پرسنل هم از جان و دل مایه میگذاشتند و خیلی خوب کار میکردند، چون میدانستند 5 درصد از سود برای خودشان است.
شما هنوز آن موتورسیکلت معروفتان را دارید. امروز چه حسی به این موتور دارید؟
من کارم را با همین موتورسیکلت شروع کردم. این موتور برایم سکوی پرتاب به سوی موفقیت بود. واقعا برایم یک وسیله بسیار گرانبها و طلایی است. این موتور یار و یاور من در روزهای سخت بود و در گرما، سرما، برف و باران همراه من بوده است. این موتور را هنوز نگه داشتهام و در سردر کارخانه خوراک دام و طیورمان، در یک قفسه شیشهای نگهداری میکنم. در ایام مختلف سراغ این موتور میروم و در مقابلش تعظیم میکنم؛ چون برایم یادآور دوران سختی است که کار را شروع کرده بودم.
صنعت امروز مرغداری ما نسبت به گذشته چقدر رقابتی شده است؟
مرغداری امروز نسبت به گذشته بسیار رقابتی شده است، همه میخواهند بهتر تولید کنند و بهره وری را بالا ببرند. خوشبختانه در این راستا زنجیرههای تولیدی یکپارچهای تشکیل شده است که در کیفیت و بهرهوری بسیار موثر بوده است. اکثر شرکتهایی که خوب کار میکنند دارای زنجیره هستند، این شرکتها میتوانند تولید و اشتغالزایی بیشتری ایجاد کنند.
ارسال نظر