در گفتوگو با مدیر ارشد ایرانی در بازار مالی آمریکا واکاوی شد
نبرد تجاری عقـاب و اژدها
چرا ترامپ تمرکز شدیدی بر تجارت آمریکا و چین دارد؟
در واقع، ترامپ بر مساله گستردهتری متمرکز است؛ حجم کسری ترازنامه تجاری آمریکا مرکز ثقل وسواس رئیسجمهوری آمریکا را شکل میدهد. با توجه به اینکه چین سهم زیادی از این کسری را نسبت به کشورهای دیگری که با آمریکا مازاد تجاری دارند، به خود اختصاص داده است، این کشور به گزینه اصلی برای قرار گرفتن در کانون توجه مبدل شد. البته ترامپ به کسری تجاری ایالاتمتحده با اتحادیه اروپا، ژاپن، مکزیک و کانادا نیز کاملا متمرکز است. اشاره به برخی از حقایق و ارقام در این زمینه برای تشریح بهتر موضوع مفید خواهد بود. ایالاتمتحده از سال ۱۹۷۵ میلادی وارد محدوده کسری تجاری با سایر شرکای تجاریاش در جهان شده است. امروز این کشور دارنده بزرگترین کسری تجاری در جهان است. در سال ۲۰۱۷ میلادی، کسری تجاری ایالاتمتحده در بخش کالا و خدمات به ۵۶۶ میلیارد دلار رسید که نزدیک به ۱۰۰ میلیارد دلار بیشتر از کل تولید ناخالص داخلی ایران است. (تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ۲۰۱۷ میلادی نزدیک به ۱۹ هزار و ۴۰۰ میلیارد دلار به ثبت رسید.) حدود دوسوم از کسری تجاری آمریکا که معادل ۳۷۵ میلیارد دلار است، از خط تجاری پکن-واشنگتن ناشی میشود. ایالاتمتحده سالانه حدود ۵۰۰ میلیارد دلار از چین کالا و خدمات وارد میکند؛ اما در مقابل تنها حدود ۱۳۰ میلیارد دلار کالا و خدمات از خاک آمریکا به چین صادر میکند.
آیا سیاست پافشاری ترامپ بر کسری تجاری آمریکا منطقی است؟
نظریات مختلفی در این رابطه وجود دارد، اما بهنظر من، ترامپ سیاست اشتباهی را در رابطه با این مساله اتخاذ کرده است. شواهد زیادی وجود دارد که حاکی از فواید تجارت آزاد برای تمامی کشورها است، ازجمله رشد جهانی درآمد خانوارها و کاهش فقر در سراسر جهان. جهانیسازی برپایه یک حلقه مثبت اقتصادی پیریزی شده است. زمانی که خانوارها پول بیشتری برای مصرف داشته باشند، قادر خواهند بود کالای بیشتری خریداری کنند. به تبع این جریان، شرکتها نیز رشد خواهند کرد؛ چراکه آنها نیز در جریان بازخوردهای حلقه، کالاهای بیشتری به فروش میرسانند. در مرحله بعد، سطح اشتغال ارتقا پیدا میکند، چون نیروی کار بیشتری برای تولید نیازهای ایجاد شده توسط این شرکتها استخدام میشود. از آنجا که هزینه نیروی کار در سراسر دنیا متفاوت است، کشورها قادرند شاخه تخصصی فعالیت اقتصادی خود را براساس سوددهی بیشتر انتخاب کنند. در این شرایط، کشورهای فقیرتر به دلیل داشتن هزینه نیروی انسانی کمتر، از فرصت بهتری برای رشد و توسعه مانند کشورهای ثروتمند برخوردار خواهند شد. بنابراین، چرخههای اقتصادی در هر کشور به جریان میافتند. در صورتی که جریان اقتصاد در یک کشور از تعادل خارج شود تا زمانی که مکانیزمهای مناسب و اساسی برای اصلاح این عدمتعادل وجود داشته باشد، تمامی کشورهایی که در چارچوب قوانین تجارت جهانی فعالیت دارند از بروز آسیب، ایمن باقی خواهند ماند. با توجه به این زیربنا، حالا میتوانیم به معضل اصلی که این حلقه مثبت اقتصادی را به مخاطره میاندازد برسیم و آن مساله تجارت منصفانه است نه کسری تجاری. تجارت ناعادلانه، مانند دسترسی نابرابر به بازارها با وضع تعرفههای سنگین و سرقت مالکیت اندیشه (Intellectual Property) جزو مسائل اصلی ایالاتمتحده هستند و چین در این رابطه بزرگترین مجرم است. بهعنوان مثال، چین بین ۵ تا ۶ برابر بیشتر از آمریکا بر کالاهای وارداتی از طرف مقابل تعرفه اعمال میکند. چین دارای یک برنامه اطلاعاتی بسیار پیشرفته برای سرقت مالکیت اندیشه از ایالاتمتحده با استفاده از هک و جاسوسی سایبری است. بنابراین بهنظر من، کسری تجاری عظیم ایالاتمتحده با چین نشانهای از معضل است نه علت اصلی آن.
صاحبنظران بر مبنای چه تحلیلی کسری تجاری یک کشور را معضل اصلی میبینند؟
یک جناح از صاحبنظران معتقدند کشوری که با رشد کسری تجاری گسترده مواجه است، کنترل خود را بر داراییهای اقتصادیاش از دست میدهد.
بهعنوان مثال افزایش واردات کالاهای کمبها میتواند قدرت صنایع داخلی را به مخاطره بیندازد. از یکسو سرمایهگذاران خارجی مثل چین، کاملا آمادگی دارند که نیاز آمریکا را برای کسری تجاریاش فراهم کنند. اما از سوی دیگر آنها میتوانند آمریکا را از لحاظ اقتصادی به گروگان بگیرند. تحلیل دیگری که این جناح از صاحبنظران به آن اشاره میکنند این است که با وجود اینکه کشورها منافع زیادی از جهانیسازی بهدست میآورند، لیکن در عین حال جهانیسازی باعث تسریع نابرابری درآمد بین مردم داخل این کشورها میشود. از یک طرف، شرکتهای فراملیتی و ثروتمندانی که حاضر به سرمایهگذاری در این شرکتها بودند استفاده زیادی میبرند، اما در عین حال نیروهای کار کممهارت شغلهایشان را از دست میدهند چون استخدام یک نیروی کار ارزان در کشورهایی که مملو از نیروی کار کمدرآمد هستند میسر شده است. بر مبنای این تجزیه و تحلیل، تحمیل تعرفهگذاریهای تجاری و کاهش کسری تراز تجاری تنها راه مبارزه با این معضل است.
این دیدگاه چه ضعفهایی دارد؟
ضعف نخست این است که کسری تجاری تنها یک بعد از اقتصاد کشور است. اقتصاد یک کشور پیچیده و تحتتاثیر مجموعهای از مولفهها است؛ بنابراین با تمرکز بر تنها یک بُعد اقتصاد نمیتوان آن را تجزیه و تحلیل کرد. بهعنوان مثال، این مباحثه که با بالا رفتن واردات کالاهای کمبها، اعتبار صنایع داخلی تحلیل میرود را در نظر بگیرید. از اولین اقدامات ترامپ اعلام وضع تعرفه ۲۵ درصدی بر واردات فولاد به آمریکا بود. درحالحاضر نزدیک به ۱۵۰ هزار نیروی مشغول بهکار آمریکا درحال فعالیت در صنایع فولاد و آلومینیوم هستند و درست است که آنها از تعرفههای فولاد سود خواهند برد، اما نزدیک به ۵/ ۶ میلیون نیروی کار آمریکا در صنعت اتومبیل، هوا فضا و صنایع دفاعی مشغول به کارند، که با وضع همان تعرفهها ضرر خواهند کرد. براساس ارزیابیهای انجام شده، پیشبینی شده که شرکتهای فورد و جنرال موتورز، بهعنوان مثال هرکدام میتوانند حدود یک میلیارد دلار ظرف سالجاری بهخاطر هزینههای سنگینی که بر واردات فولاد وضع شد، ضرر بدهند. ثانیا شواهد اقتصادی حاکی از آن هستند که حمایتگرایی از صنایع داخلی با استفاده از تعرفهگذاری موجب افت رقابتپذیری این صنایع و بهطور قطع منجر به صدمات قابلتوجهی به اقتصاد کشور میشود.
تعرفهگذاری تقریبا همیشه اقدام تلافیجویانه بهدنبال دارد. این عکسالعملها سرانجامی باخت-باخت برای همه طرفین خواهد داشت. نهایتا اگر شما درباره گروگان گرفته شدن اقتصاد کشور از طرف سرمایه خارجی نگرانی داشته باشید، راهحلهای بهتری وجود دارد. راه حل معضل کسری تجاری از داخل کشور شروع میشود، بهویژه کاستن از کسری ترازنامه مالی کشور. طعنهآمیز این است که کاهش مالیاتی که ترامپ به اجرا درآورده است، حدود هزار میلیارد دلار به بدهی آمریکا در ۱۰ سال آینده اضافه میکند. تعرفه خود نوع دیگری مالیات است؛ چراکه در اثر تعرفه، کالاها برای مصرفکنندگان گران میشود. شخصی مانند ترامپ که بگوید عاشق تعرفهگذاری است، ولی از مالیات متنفر است، نشان میدهد که چیزی از مبانی اقتصاد نمیفهمد.
پیروز نبرد تجاری آمریکا و چین کیست؟
پاسخ به این مساله وابسته به این است که آیا جنگ تجاری بین همه اقتصادهای بزرگ علیه چین جریان دارد یا میان همه اقتصادهای بزرگ علیه ایالاتمتحده. در یک جنگ تجاری تمامعیار پیروزی معنایی ندارد. در واقع، نتیجه بازی جنگ تجاری باخت-باخت رقم خواهد خورد. عواقب این جنگ، افزایش سطح قیمتها برای مصرفکنندگان در تمام کشورهای درگیر و بهدنبال آن کاهش صادرات، کاهش اشتغال و افت رشد اقتصادی رخ خواهد داد. شواهد تاریخی که از اوایل قرن بیستم میلادی ثبت شده، نشاندهنده نتیجه نامطلوب سیاست حمایتگرایی اقتصادی است. در سال ۱۹۳۰، ایالاتمتحده بر ۲۰ هزار کالای وارداتی از کشورهای دیگر تعرفه اعمال کرد؛ اما زمانی که تمام اقتصادهای بزرگ به مقابله پرداختند، صادرات ایالاتمتحده نزدیک به ۶۰ درصد کاهش یافت و ابعاد مخرب «رکود بزرگ» تشدید شد؛ بنابراین گزینه هوشمندانه برای ایالاتمتحده تشکیل یک اتحاد بینالمللی با سایر اقتصادهای بزرگ بهمنظور افزایش فشار بر پکن است تا درخصوص شیوههای تجارت ناعادلانهاش تجدیدنظر کند. چین در صورت تحقق این سناریو، منافع بیشتری نسبت به ایالاتمتحده یا اتحادیه اروپا از دست خواهد داد. همانطور که ژانکلود یونکر، رئیس کمیسیون اروپا، هفته گذشته در واشنگتن خطاب به دونالد ترامپ گفت: «اگر میخواهید احمق باشید، من هم میتوانم همانقدر احمق باشم!» و این حرف باعث عقبنشینی ایالاتمتحده از تنشهای تجاری با اتحادیه اروپا شد.
عواقب بازی باخت-باخت برای کدام کشور زیانبارتر خواهد بود؟
بهطور خلاصه چین از لحاظ اقتصادی منافع بیشتری را از دست میدهد، اما مساله از این پیچیدهتر است. همانطور که قبلا اشاره کردم، صادرات چین به ایالاتمتحده نزدیک به ۴ برابر بیشتر از واردات از ایالاتمتحده (حدود ۵۰۰ میلیارد دلار در برابر ۱۳۰ میلیارد دلار) است، بنابراین توان تلافیجویانه پکن بسیار محدودتر است. این مساله یکی از عوامل تقویت شاخص دلار آمریکا در ماههای اخیر است. با وجود این، نباید در مورد گرفتاری چین زیادهروی کرد. بهعنوان مثال در حالی که صادرات کالاهای ایالاتمتحده به چین عمدتا از محصولات کشاورزی و محصولات نهایی مانند هواپیما و ماشینآلات الکتریکی تشکیل شده که از مواد اولیه آمریکایی ساخته شدهاند و توسط شرکتهای آمریکایی فروخته میشوند، اما صادرات چین به ایالاتمتحده عمدتا کالاهای مونتاژ شده چینی است که از قطعات و مواد اولیه غیرچینی ساخته شده و بسیاری از آنها نیز جزو برندهای آمریکایی هستند! این موضوع دو پیام دارد؛ نخست اینکه رقمهای کسری تجاری اغراقآمیز است. از آنجا که تنها حدود یکسوم اجزای تشکیلدهنده واردات ایالاتمتحده از چین منشا غیرچینی دارد، ارزش افزوده صادرات چین به آمریکا نزدیک به ۳۳۰ میلیارد دلار است و نه ۵۰۰ میلیارد دلار. از طرف دیگر مازاد تجاری واقعی چین با ایالاتمتحده نیز با همین رویکرد به حدود ۲۰۰ میلیارد دلار تقلیل پیدا میکند و از سطح ۳۷۰ میلیارد دلاری پایینتر است. پیام دومی که میتوان از روابط تجاری این دو کشور نتیجه گرفت به قدرت مانور چین مربوط میشود. پکن از راههای مختلفی قادر است کشاورزان یا تولیدکنندگان صنایع هوایی ایالاتمتحده را برای مقابله به مثل مورد هدف قرار دهد. اما تاثیر تعرفهگذاری آمریکا بر کالاهای وارداتی چینی نتایج پیچیدهتری دارد؛ چراکه امکان آسیب دیدن شرکتهای آمریکایی مانند اپل که بخش بزرگی از زنجیره تامین آنها در گرو بازار مصرف چین است نیز وجود خواهد داشت. با این حال، حتی اگر ایالاتمتحده از نظر اقتصادی پیشروی بهتری نسبت به چین داشته باشد، هزینههای سیاسی واشنگتن در سطح بینالمللی بهدلیل شعلهور ساختن یک جنگ تجاری غیرقابل چشمپوشی خواهد بود.
چه مخاطراتی برای دو کشور و اقتصاد جهانی وجود دارد؟
آنچه در معرض خطر جنگ تجاری است، بسته به وسعت تحقق تهدیدات مبنی بر افزایش تعرفهها پیش از مذاکرات محتمل و دستیابی به راهکار حل مناقشات است. علاوهبر این، چگونگی چینش اقتصادهای بزرگ دنیا در میدان جنگ تجاری در طرف ایالاتمتحده یا در حمایت از چین نیز حائز اهمیت است. هریک از دو طرف سعی خواهد کرد که سایر کشورها را به پشتیبانی از خود جلب کند؛ بهعنوان مثال چینیها سعی کردند با اتحادیه اروپا علیه آمریکا متحد شوند، اما استراتژی آنها با شکست مواجه شد. آمریکا و اتحادیه اروپا تصمیم به مذاکره در مورد رفع موانع گمرکی و تسهیل تجارت با یکدیگر به وسیله کاهش تعرفهها علیه یکدیگر گرفتند و این تبانی منجر به شکست سیاست چین به اروپا شد. البته این نوع مذاکرات همواره پیچیدگیهای خود را دارند، زمان رسیدن به نقطه توافق ممکن است یک سال یا بیشتر نیز طول بکشد. علاوهبر این، ادغام زنجیرههای تامین جهانی باعث میشود که هر گونه اقدام تجاری که در یک کشور یا صنعت خاص انجام میشود، بهطور گستردهای در سایر کشورها و صنایع تاثیر بگذارد. در رابطه با رشد جهانی، اگر تهدیدهای کلامی به یک جنگ تجاری تمامعیار تبدیل نشود، تنشها تاثیر بسیار کمی خواهند گذاشت. در عین حال، اگر این تنشها بالا بگیرند خطر افت بالغ بر ۲۰ درصدی نرخ رشد سالانه تولید ناخالص جهانی (که در حال حاضر برای سال ۲۰۱۸ میلادی حدود ۹/۳ درصد تخمین زده شده) خواهد بود. کاهش رشد اقتصاد جهان در این حجم، باعث ایجاد ضرر قابلتوجهی در سطح بینالمللی و در بسیاری از کشورها خواهد شد.
کدام کشورها بیشتر در معرض اثرات مخرب جنگ تجاری آمریکا و چین قرار دارند؟
کشورهایی که با شبکه جهانی زنجیره تامین مربوط به کشورهای اصلی درگیر در جنگ تجاری اتصال دارند، بیش از سایرین در معرض خطر هستند. بهعنوان مثال، تایوان و کرهجنوبی از جمله کشورهای قابلتوجه به شمار میروند که به شدت از تنشهای تجاری متاثر خواهند شد.
واکنش محتمل بازارهای سهام به چشمانداز جنگ تجاری چگونه خواهد بود؟ آیا سیگنال خاصی در این رابطه از بازارها دریافت میشود؟
تاکنون بازارهای سهام تهدیدهای کلامی بین طرفین را جدی تلقی نکردهاند. این عکسالعمل بازگوی آن است که ارزیابی بازارهای سهام این است که درنهایت این تنشها ساکت خواهند شد و همه به سر میز مذاکره میآیند و تعرفهها فروکش خواهند کرد. اما نگاه به تجارب تاریخی نشان میدهد که بازارها تنها تا زمانی آرام باقی میمانند که دیگر آرام نباشند! مسالهای که ما درخصوص قدرت نیروهای بازارهای سهام به آن واقفیم این است که حتی از تسلیحات نظامی اتمی اثر عمیقتری دارند. وقتی که بازارها دچار نوسان میشوند، اعمال فشار زیادی در تغییر سیاست دولتها خواهند بود. در حال حاضر، انتظار من این است که روند نوسانات بازارهای نقدی شدیدتر بشود و تا میانمدت ادامه داشته باشد؛ مگر آنکه نتیجه مثبتی از توافقات تجاری منتشر شود. آنچه بازارها در حال حاضر به ما نشان میدهند وقوع یک جنگ سرد است. سرمایهگذاران به دقت اثرات تشدید تنشهای تجاری بر وضعیت اقتصاد کشورها را رصد میکنند. اگر تعرفههایی که به تازگی وضع شده اثرات مخرب خود را بر رشد اقتصاد جهانی آغاز کنند، ایجاد موج فروش بزرگ در بازار محتمل است. دولتهای اندکی هستند که میتوانند افت چند هفتهای بازار را نادیده بگیرند. از این منظر باید گفت که بازارها بهعنوان ترمزی در راه سیاستهای اشتباه دولتها عمل میکنند.
ارسال نظر