مقصر یا ناجی؟
اما با وقوع سیل اخیر و مطرح شدن نقش سدهای کشور در کنترل حجم سیلاب فرصتی مغتنم برای آنان ایجاد شد تا با برجستهسازی نقش این سدها در کنترل سیلاب، به دفاع از این سازهها بپردازند و نقش سدها را در مدیریت شرایط موجود حیاتی بدانند. از سوی دیگر مخالفان این پروژهها و بسیاری از فعالان حوزه محیطزیست، نه تنها سدها را ناجی این شرایط ندانسته بلکه یکی از عوامل اصلی ایجاد این شرایط را همین سدها معرفی کردند. به عبارت دیگر مخالفان سدسازی معتقدند که در صورت عدم توسعه ناپایدار و نامتوزان سدسازی در کشور، آثار سوء سیل به این شدت وجود نداشت که نیاز به وجود سدهایی عظیم برای کنترل آن باشد. آنچه که در میان نظرات موافقان و مخالفان سدسازی در این باره وجود دارد، دو کلید واژه بسیار مهم است: نخست «پیدایش سیل» و دوم «مدیریت یا کنترل سیل». بیگمان پدیدههای طبیعی مانند سیل غیرقابل اجتناب بوده و طی دورههای زمانی مختلف و در هر جغرافیایی امکان وقوع دارد اما میزان ویرانگری و آسیب پدیدههای اینچنینی به شدت تحت تاثیر رفتار انسانی بوده و با توجه به رفتار انسانی شدت و ضعف خواهد داشت.
وقتی از رفتار انسانی در شدتیابی ویرانگری سیل صحبت به میان میآید، منظور عمده فعالیتهایی است که در حوزه اقلیم و مدیریت منابع آب صورت میپذیرد. از بین بردن پوشش گیاهی، جنگلزدایی، بر هم زدن تعادل آبی یک منطقه، تجاوز به حریم رودخانهها و مواردی از این دست از نمونههای بارز دخل و تصرف موثر در تقویت نقش مخرب رفتار انسانی در سیل است. در این میان یک عامل اساسی در شکلگیری موارد فوق، نقشی اساسی و تعیینکننده دارد؛ سدسازی. سدسازی با تغییر رژیم جریان آب و بر هم زدن تعادل طبیعی نقطه آغازین شروع مصائب زیستمحیطی خواهد بود که پدیدههای طبیعی اینچنینی را به بحرانهای غیرقابل کنترل و به شدت آسیبزا مبدل میسازد. در واقع سدسازی با کاهش جریان طبیعی آب و در پی آن رسوبگذاری و کم عمق شدن مسیر رودخانهها از یک سو ظرفیت و توان هدایت آب رودخانهها را کاهش داده و از سوی دیگر با خشک کردن مسیر رودخانهها بستر زمینها را با تغییر کاربری مواجه ساخته و به مرور حریم بستر رودخانهها تصرف میشود. مسالهای که نمود عینی آن را میتوان در رودخانه کارون و بهویژه در مسیر آن در اهواز دید. حریم رودخانه قابل کشتیرانی نه تنها طی دهههای اخیر به کمترین حد خود رسید و اطراف آن را سازههای مختلف تشکیل داد، بلکه بهدنبال رسوبگذاری و عدم لایروبی حتی به ساخت و ساز جزیره شکل گرفته در آن پرداخته شد و نتایج این امر به وضوح در سیل اخیر مشخص شد.
از سوی دیگر نمیتوان نقش اثرگذار سدسازی را در جنگلزدایی و از بین بردن پوشش گیاهی مناطق مختلف نادیده گرفت. برای مثال در پی آبگیری سد کارون ۳، نزدیک به ۱۰۰ هزار اصله درخت کهنسال بلوط به زیر آب رفت و عملا یک فاجعه زیستمحیطی تمام عیار در این منطقه رخ داد. اما هرگز چنین آسیبهایی، چه به لحاظ اثرگذاری در پدیدههای بعدی مانند سیل و چه به لحاظ ارزش اکولوژیک مشخص و محاسبه نشد. یا آسیب سد خرسان ۳، زیر آب بردن ۲۴۰۰ رویشگاه جنگلی استانهای چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد محاسبه نمیشود. پس آنچه که سیل را تبدیل به یک پدیده ویرانگر و آسیبزا میکند، فدا کردن محیطزیست و آنچه که در آن قابلیت کنترل این پدیده را دارد، توسعه مبتنی بر سازه است.
در مبحث مدیریت یا کنترل سیل و نقشی که سدها در این باره میتوانند ایفا کنند، حتی با نادیده گرفتن نقش سدها در شکلگیری این شرایط، نمیتوان برای سدها نقش چندان پررنگی متصور شد و متاسفانه آنچه که در این باره مطرح میشود با بزرگنمایی بسیاری همراه است. اغراق در حیاتی نشان دادن نقش سدها در کنترل سیل اخیر به حدی است که گاه تصور میشود سیل پدیدهای نوظهور در این جغرافیا بوده و تا قبل از ساختن این سازههای چند صدمتری بتنی راهکاری برای آن وجود نداشته است. در حالی که باتوجه به اقلیم ایران، سیل همواره امری محتمل بوده که بهدلیل عدم دخالت در روند طبیعی محیطزیست و عدم دستاندازی به بسترهای اصلی رودخانهها آسیب چندانی وارد نمیساخته و سیلابها مسیر طبیعی خود را طی میکردهاند.
از سوی دیگر هدف اصلی ایجاد و احداث سدها کنترل سیلاب نبوده و باتوجه به هزینه بالای ساخت سدها و تاثیر سیلابها بر کاهش عمر مفید سدها نمیتوان انتظار داشت این سازههای چند هزار میلیاردی بهعنوان سیلبند مورد استفاده قرار گیرند. همچنین مخازن سدها نیز محدودیت داشته و نمیتوانند پاسخگوی هر حجمی از آب باشند. در واقع هر سد توان نگه داشت حجم مشخصی از آب را داراست و حتی اگر بتوان برای سدها نقش سیلبند را قائل شد، این سدها تحت هر شرایطی نخواهند توانست سیلاب را کنترل کنند. برای مثال در سیل اخیر نه تنها هیچ سدی توانایی کنترل این حجم از آب را نداشت بلکه ورود این سیلاب تعادل آبی سدها را مختل کرده و اگر ورودی و خروجی سدها کنترل نمیشد، امکان وقوع فاجعهای به مراتب بزرگتر دور از ذهن نبود.
تغییر در مکان استقرار مردم پس از ایجاد سدها نیز یکی دیگر از اثراتی است که با سدسازی همراه است. نخست بهدلیل آبگیری سدها، بخشهای وسیعی از مناطق مسکونی از بین رفته و ساکنان این بخشها مجبور به مهاجرت به مناطق همجوار هستند که معمولا این مناطق نیز با مشکلاتی نظیر سیلاب و رانش زمین مواجه هستند و دوم اینکه با از بین رفتن جریان طبیعی و دائمی رودخانهها بهدلیل سدسازی به مرور ساخت و ساز در حریم این رودخانهها افزایش یافته و در مواقع ایجاد سیل به شدت آسیبپذیر خواهد شد. در مجموع کاهش اثرات زیانبار و آسیبزای سیل نه در ایجاد سازههای بتنی بیشتر و دخالتهای گسترده در جریان طبیعی رودها، بلکه در بازنگری اساسی در برخورد با طبیعت و تجدید نظر در ساخت اینگونه سازهها است. نمیتوان پوشش گیاهی و جنگلی را از بین برد و با ایجاد سد توقع داشت حجم سیلاب را با سدسازی کنترل کرد.
چرا که حتی با پذیرش توانایی کنترل سیلاب توسط سدها به سدهایی با مخازن خالی نیاز است که تنها کارکرد آن ذخیرهسازی و کنترل حجم سیلاب باشد که این امر نیز باتوجه به ماهیت اصلی سدها در زمینههای تولید انرژی و آبیاری و همچنین محدودیت کنترلی حجم آب این سدها به هیچوجه ممکن نیست. از اینرو سدسازی پیش از آنکه نقش ناجی در کنترل سیل را داشته باشد، خود یکی از مسببان اصلی پرهزینه شدن سیلاب است و لازم است واقعیتهای موجود در زمینه این سازهها به شکل دقیقتری مورد توجه قرار گیرد. عدم دستبرد بیشتر در طبیعت، حفظ پوشش گیاهی و آبخیزداری به مراتب راهکارهای کم هزینهتر و اثرگذارتری در زمینه کاهش هزینههای سیل و استفاده مناسب از سیلاب بوده که توجه به این موارد نیازمند باور داشتن به توسعه پایدار و متوازن است.
ارسال نظر