تردید در کارآیی دموکراسی
فرمانهای اجرایی ترامپ نهتنها جنجالهایی در داخل و خارج آمریکا بهوجود آورده، بلکه بر رفتار سرمایهگذاران در بازارهای مالی و فعالان اقتصادی در جهان تاثیر گذاشته است. فرمان اجرایی ۲۸ مارس در مخالفت با مقررات مقابله با تغییرات آب و هوایی دوره اوباما و مخالفت جمهوریخواهان با برنامه پیشنهادی ترامپ در حوزه بهداشت و درمان سبب نوسانهای منفی شاخصهای مالی شد. در واقع اغلب فرمانهای اجرایی ترامپ برای لغو مقررات و قوانینی بوده که در دوره ریاستجمهوری اوباما اجرا شده است و اخیرا بهدلیل نگرانیها درباره سیاستهای داخلی و بینالمللی ترامپ، شاخصهای مالی در بورس آمریکا کاهش یافتهاند و بعید نیست این روند ادامه پیدا کند؛ زیرا به باور اکثر کارشناسان، اقدامات ترامپ به ضعف اقتصاد آمریکا در فصول آینده منجر میشود.
دومین حوزه، حذف مقررات دست و پاگیر و فقدان شفافیت است. ترامپ در ماههای نخست ریاستجمهوری به برنامه حزب جمهوریخواه در حوزه حذف مقررات پایبند بود و نیز روند کلی اقدامات او به سمت کاهش شفافیت بهویژه در درون دولت بود. او ابتدای سال گذشته میلادی اعلام کرد، به ازای هر قانون جدید که پیشنهاد میشود، باید دو قانون برای حذف پیشنهاد شود. طی ماههای بعد، شرکتها بیش از ۱۶۰ پیشنهاد برای حذف مقررات به دولت ارائه کردند و این روند در ماههای اخیر ادامه پیدا کرده است. البته نکته مهم این است که بسیاری از این پیشنهادها از سوی گروههای فشار تجاری مطرح شده است و حذف مقررات یادشده در آینده به زیان فعالیت شرکتهاست.
در حوزه شفافیت نیز دولت ترامپ بسیار کمتر از دولتهای قبلی خود را به حفظ مسوولیتپذیری و شفافیت در اقداماتی که انجام میدهد، ملزم و پایبند میداند. از دید فعالان اقتصادی فقدان مسوولیتپذیری در این حوزه تبعات منفی برای اقتصاد آمریکا و سرمایهگذاری خارجی خواهد داشت و میتواند به کاهش جذابیت آمریکا برای آنها منجر شود.
سومین حوزه تجارت است. در ماههای نخست سال گذشته، ترامپ بر کاهش کسری تجاری تمرکز کمتری داشت، اما در ماههای اخیر این وضعیت تغییر کرده است. به این معنا که آمریکا بر میزانی قابلملاحظه از کالاهای صادراتی چین تعرفه اعمال و تهدید کرده بر کل کالاهای صادراتی این کشور تعرفه تعیین خواهد کرد. مگر آنکه چین تغییراتی در رویههای تجاری خود ایجاد کند. البته چین تاکنون به درخواستهای آمریکا توجهی نکرده و در عوض بر کالاهای صادراتی این کشور تعرفه اعمال کرده است. توجیه ترامپ برای آغاز جنگ تجاری علیه چین، اتحادیه اروپا و چند کشور دیگر این است که با اعمال تعرفه به اقتصاد آمریکا و بازار کار این کشور کمک میکند و کسری تجاری را کاهش میدهد، اما در ماههای اخیر بهرغم اجرای برنامه اعمال تعرفه بر کالاهای صادراتی چین، کسری تجاری آمریکا تغییر معنادار نداشته و گاه افزایش یافته است.
از سوی دیگر اعمال تعرفه به افزایش قیمت کالاهای مصرفی در آمریکا در ماههای آینده و رشد نرخ تورم منجر میشود و بانک مرکزی آمریکا مجبور خواهد بود، همچنان نرخهای بهره را بالا ببرد و این یک عامل برای ضعف اقتصاد آمریکا و جهان است. نکته مهم دیگر این است که سیاست ترامپ در حوزه تجارت عملا به تضعیف مقررات و پیمانهای سازمانهای تجارت جهانی منجر میشود و ادامه این وضعیت سبب خواهد شد دیگر کشورها نیز خود را در زیر پا گذاشتن مقررات تجارت جهانی مجاز بدانند و در نهایت اجرای سیاستهای حمایتگرایانه از جمله اعمال تعرفه بر کالاهای صادراتی از تاثیرگذاری آمریکا بر اقتصاد جهان میکاهد و تبعات این کاهش در آینده بیشتر خواهد شد. البته اخیرا ترامپ توانست توافقنامه جدید با کانادا و مکزیک در حوزه تجارت آزاد منعقد کند که جایگزین پیمان نفتا خواهد شد، اما وضعیت کانادا و مکزیک با چین و اتحادیه اروپا بسیار فرق دارد.
چهارمین حوزه، تمایل ترامپ به تهدید و استفاده از نیروی نظامی است. بودجه نظامی آمریکا افزایش یافته و ترامپ همواره بر ضرورت افزایش توان نظامی آمریکا تاکید کرده است. این در حالی است که شواهد نشان میدهد اقدامات نظامی آمریکا در سوریه و عراق و دیگر کشورها هزینههای بسیار بالا داشته و نتیجه موردنظر آمریکا را محقق نکرده است. اساسا تهدید به اقدام نظامی یک پایه مهم ترامپیسم است و شخص رئیسجمهوری آمریکا معتقد است تهدید موثر خواهد بود، اما هر گونه افزایش در بودجه نظامی آمریکا سبب اقدامات مشابه از سوی رقبای این کشور از جمله روسیه و چین میشود.
یک سوال مهم برای سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی در اروپا مطرح است و آن اینکه روندهای پوپولیستی که به شکل ترامپیسم و برگزیت نمایان شده برای این قاره چه معنایی دارد؟ واقعیت این است که با آنکه پوپولیسم و ترامپیسم شکلهای نسبتا مشخص دارند و سیاستهایی که بر مبنای آنها اجرا میشود ناشناخته نیست، اما در ماهیت این طرز تفکر ابهام وجود دارد. برای مثال یکی از ویژگیهای منفی ترامپ که در نظرسنجیها مردم به آن اشاره کردهاند غیرقابل پیشبینی بودن اقدامات اوست. همین الگو در حوزههای دیگر از جمله خروج انگلستان از اتحادیه اروپا مشاهده شده است. موضعگیریهای نخست وزیر و اعضای هیات دولت انگلستان درباره این برنامه بارها تغییر کرده و سبب ابهام درباره افق اقتصاد انگلستان و اتحادیه اروپا شده است. در واقع برگزیت، ترامپیسم و ظهور احزاب پوپولیست در اروپا و برخی کشورهای دیگر شکلهای مختلف «ابهام» هستند که سبب میشود درباره کارآیی دموکراسی تردید بهوجود آید. تغییرات مکرر سیاستهای تجاری ترامپ موجب شده دولتهای اروپایی بهدنبال برنامههای جایگزین باشند. بهویژه در آسیا این تمایل قابلمشاهده است. از پیش الگوهای جدید در مبادلات ارزی و تجاری بین قدرتهای بزرگ آسیایی از جمله چین و روسیه در حال شکلگیری است.
ارسال نظر