خاطرات چارلز براور از ۶ دهه فعالیت در دیوان بینالمللی دادگستری - لاهه
جاسوسها و کلاهبردارها
من که مشتاق بهدست آوردن تجربههای بیشتر بودم، از همان ابتدا تاکید کردم که میخواهم برای چنین ماموریتهایی در نظر گرفته شوم. در ابتدا، موکلانی که به این روش بهدست آوردم، مجرمان معمولی بودند: دزدان کیفقاپ، معتادان، زورگیران خیابانی، قوادها و غیره. برای کسی مانند من که از شهر کوچکی آمده بود، این تجربهها بسیار آموزنده و چشمگشا بودند. در سومین سال کاریام بهعنوان یک همکار، رمان نیمهخود زندگینامهای کلود براون با نام «مرد کوچک در سرزمین وعدهها» منتشر شد که در آن دوران کودکی نویسنده در فقرزدگیهای هارلم را توصیف میکرد؛ جایی که او دزدی را در پنج سالگی شروع کرد، در سیزدهسالگی مورد تیراندازی قرار گرفت و تنها بهدلیل ناتوانی در تحمل مواد مخدر از اعتیاد نجات یافت. وقتی کتاب منتشر شد، آن را خواندم و بلافاصله جهانی را که بیشتر موکلان فقیرم از آن آمده بودند، شناختم.برای مصاحبه با موکلانم، مرا به مکانهایی بردند که به «قفسها» معروف بودند؛ سلولهای بزرگ زندان که پر از افرادی بود که به اتهام مواد مخدر دستگیر شده بودند و در مراحل مختلف ترک قرار داشتند. بین دیدن زندانیانی که در عذاب روی کف بتنی میپیچیدند، شنیدن نالههای آنها و بوهای نامطبوع، قفسها تا حدی به تصویر دانتهای از جهنم شباهت داشت که من با چشمان خودم دیدهام.
در دادگاههای جنایی نیویورک، من تمام ترفندهای یک وکیل دادگاه سرسخت را آموختم. کدام یک از دادیاران منطقهای قابل اعتماد بودند و کدام دروغگوی حرفهای. چگونه میتوان با دعوت از کشیشان و معلمان برای بیان نظرات مثبت درباره متهم بهعنوان شاهدان اخلاقی، دادگاه را تحت تاثیر قرار داد. همچنین به بررسی این نکته پرداختم که چگونه در دادگاه تجدیدنظر، دستورالعملهای قاضی به هیات منصفه را دقیقا بررسی و نقد کنم. من به زودی شروع به کار روی پروندههای جنایی مهمی در دادگاههای فدرال کردم و دو مورد خاص برجسته بودند. در سالهای ۱۹۶۴ و ۱۹۶۵، من وکیل نلسون کورنلیوس دراموند بودم، یک سرباز با تجربه از نیروی دریایی ایالات متحده که به جاسوسی متهم شده بود. شواهد قوی علیه او وجود داشت. اولینبار بود که در یک پرونده جنایی از مدارک ویدئویی استفاده میشد. دراموند درحالیکه مدارک بسیار محرمانهای را از یک منطقه امن در پایگاه نیروی دریایی در رود آیلند برمیداشت، فیلمبرداری شد. او این اسناد را به یک کافه در حومه نیویورک برد؛ جایی که دو مقام از ماموریت شوروی در سازمان ملل منتظر او بودند. در همین حال، چندین مامور افبیآی نیز آنجا منتظر بودند. در دادگاه، دراموند دفاع کرد که او اسناد را فقط بهعنوان طعمه استفاده کرده تا ماموران شوروی را به دام بیندازد و آنها را بهعنوان یک عمل وطنپرستانه از بین ببرد؛ اما این دفاعیه پذیرفته نشد و او به حبس ابد محکوم شد.
وکلای White & Case در مرحله تجدیدنظر پرونده وارد شدند. در آن زمان، پرونده معروف Miranda v.Arizona در حال رسیدگی به دیوان عالی بود. این پرونده منجر به تثبیت الزام ارائه هشدار معروفی شد که همه ما از تماشای برنامههای پلیسی میشناسیم: «حق سکوت دارید..». دراموند این هشدار را دریافت نکرده بود و ما در دادگاه تجدیدنظر فدرال منطقه دوم، در برابر پانل معمول سه قاضی، استدلال کردیم که باید چنین هشداری دریافت میکرد. با توجه به دیگر دعاوی مربوط به Miranda که در برابر دیگر پانلهای سهنفره دیوان منطقه دوم در جریان بود، قاضی ارشد تصمیم گرفت که پرونده را بهصورت en banc، یعنی با حضور همه هشت قاضی دادگاه تجدیدنظر، مورد رسیدگی قرار دهد، نه فقط سه قاضی که ابتدا آن را شنیده بودند. با وجود اینکه اکثریت به ضد ما رأی دادند، اما یک نکته مایه افتخار تیم White & Case بود: سه قاضی که به نفع ما اظهارنظر داشتند، همان سه قاضی بودند که پیش از این در برابر آنها حاضر شده و استدلال کرده بودیم.
البته این شرایط به نفع دراموند تمام نشد و حتی تصمیم بعدی دیوان عالی درباره پرونده Miranda نیز به او کمکی نکرد؛ زیرا اعلام شد که این تصمیم عطف بما سبق نمیشود. بنابراین ما نتوانستیم از زندانی شدن دراموند جلوگیری کنیم؛ اما توانستیم مجازات او را کاهش دهیم. در زندان لوئیزبرگ در پنسیلوانیا که زمانی میزبان افراد سرشناسی چون جیمز «وایتی» بالجر، جان گوتی و الجر هیس بود، دراموند بهعنوان زندانی نمونه شناخته شد. من پیش قاضی دادگاه، قاضی توماس مورفی، رفتم و از اعمال خوب دراموند گفتم: او نه تنها دبیر شخصی مدیر زندان شده بود، بلکه همچنین با سازماندهی همبندیهای خود، در ترتیب دادن فرزندخواندگی برای یتیمان کرهای به نفع خیریههای کاتولیک کمک کرده بود (که فکر میکردم این مورد میتواند برای قاضی ایرلندی-آمریکایی جذاب باشد). علاوه بر این، استدلال کردم که جاسوسی تنها جرمی است که شانس تکرار ندارد: زیرا زمانی که پوشش یک جاسوس لو میرود، دوران جاسوسی او به پایان میرسد. قاضی مورفی موافقت کرد تا اختیارات لازم را به هیات عفو برای پیش بردن تاریخ آزادی مشروط دراموند بدهد. در نتیجه، دراموند پس از تحمل تنها ۷سال از حکم حبس ابد، آزاد شد و مستقیما بهعنوان افسر آزمایشی در پنسیلوانیا مشغول بهکار شد. پرونده دوم ماجرایی متفاوت داشت؛ اما همچنان جذاب بود.لول مکآفی برل، یک بازرگان برجسته سهام در دهههای ۴۰ و ۵۰ میلادی بود که برای مدتی بهعنوان «جادوگر والاستریت» نامیده میشد. او فرزند یک کشیش سرگردان در میانهغرب آمریکا بود که توانست خود را از فقر نجات دهد، در سن ۱۸سالگی از دانشگاه سیراکیوز و در ۲۱سالگی از دانشکده حقوق دانشگاه میشیگان فارغالتحصیل شود و در شرکت معتبر Cadwalader, Wickersham & Taft به کار بپردازد.
او سپس وارد عرصه کسبوکار شد، کنترل چندین شرکت را به دست گرفت و بارها به ثروتی چشمگیر دست یافت. برل را خوشگذران صرف دانستن، کم لطفی در حق اوست. او در منهتن، دفتر کارش را در یک سوئیت مجلل در هتل پارک لین اداره میکرد. برل بهخاطر معاشرتهای شبانه با ستارگان سینما و ورزشکاران مشهور شد و شبهای زیادی را با آنها در کلاب لکلک معروف آن زمان، واقع در خیابان پنجاه و هشتم، به عیش و نوش گذراند. او چنان مشتری دائمی این کلاب بود که گاهی اوقات به او اجازه میدادند شب را همانجا بخوابد. گفته میشود مزرعه ۵۰۰هکتاری او در پنسیلوانیا، مجهز به یک دریاچه مصنوعی برای قایقرانی با کشتی تفریحیاش و همچنین «یک ردیف دستگاه اسلات [قمار] بود که گفته میشد به اندازه سهام بیارزش، پول پرداخت میکردند.» او یکسال برای کریسمس از همسرش یک کامیون آتشنشانی هدیه گرفت و سال دیگر، یک فیل!
در پشت این چهره خوشگذران و ظاهری که حکایت از موفقیت به سبک داستانهای انگیزشی داشت، برل یک کلاهبردار تمامعیار بود. او روزی به سرمایهگذاری که در رستوران برخورد کرد، گفت: «تو در یکی از شرکتهای من سرمایهگذاری کردی؟ اشتباه بزرگی بود آقا. هیچکس در شرکتهای من جز خودم، پولی بهدست نمیآورد.» برل با آب بستن به ارزش سهام، میلیونها سهم ثبتنشده برای خودش صادر میکرد و آنها را با قیمتهای بسیار بالا میفروخت. او مخفیانه داراییهای با ارزش شرکتها را تصاحب میکرد، ارزش سهام را بالا میبرد و قبل از فروپاشی شرکتها، سهام خود را میفروخت. برل تراکنشهای مالی خود را از طریق حسابهای بانکی سوئیس و واسطههایی در کوبا پولشویی میکرد. کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) او را «بزرگترین چهره دستکاریکننده ارزش شرکتها در دوران مدرن» لقب داد.
ادامه دارد
منبع: کتاب در دست انتشار
« قضاوت درباره ایران»، نوشته قاضی چارلز براور
ترجمه دکتر حمید قنبری