شهر سوزنسازها به روایت شاه قاجار
امروز باید برویم به شفیلد، از خواب برخاستیم، نهار قلیان خوردیم... در کالسکه نشسته راندیم... به استاسیون [ایستگاه] دیگر میرویم که اسم آن رِدیچ است... از جاهای خوب گذشتیم به یک شهر کوچکی رسیدیم که هیچ همچو شهری نمیشود، شهر پریان بود، کوچهها کوچک و ظریف، با روح است، شهر بالای بلندی واقع شده منظر باصفایی دارد.
درهها و تپههای کوچک سبز و خرم، درختهای تکتک مثل بهشت و به قدری دختر و زن خوشگل دیدیم که اندازه نداشت، چه خوشگلها، اغلب گیسو را نبافته پشت سر انداخته بودند، به دوش آنها ریخته بود، مثل پری، بهطوری این شهر و این خوشگلها فریبنده بودند که ما میل کردیم در اینجا بمانیم. کار اهالی این شهر سوزنسازی است... اغلب سوزنهای عالم از اینجا میرود... از میان این شهر کوچک که میگذشتیم هورا زیاد کشیدند، اظهار خوشوقتی زیاد میکردند.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار، جمعه ۲۱ تیرماه سال ۱۲۶۸ شمسی