خاطرات ناصرالدین‌شاه اردوگاه شکار شاهی در دوشان‌تپه

حرم هم امروز بعد از ناهار تماما می‌آیند دوشان‌تپه، عزیزالسلطان جلو آمد، آمد پیش ما، امین السلطان هم کاغذهایش که تمام شد رفت شهر که ایلچی انگلیس را ملاقات کند، سر[اردوی] حرم هم از توی دروازه پیدا شد، تماشای غریبی داشت، به‌قدر هفتاد کالسکه پشت سرهم افتاده بود، حاجی سرورخان جلو بود، سایر خواجه‌ها. غلام بچه‌ها، این‌طرف و آن‌طرف کالسکه‌ها بودند، معرکه بود، از بالا آنها را تماشا می کردیم، عزیزالسلطان هم پیش ما بود، حرم وارد شد...، حاجی سرور آنها را پیاده کرده تپاند توی باغ...، کالسکه کوچک را هم که با دست می‌کشند آورده بودند، حرم تمام آمده بودند سوای انیس‌الدوله، امین اقدس و چند نفری دیگر باقی دیگر همه بودند بچه های ما بودند، عفت‌السلطنه والده ظل‌السلطان، والده نایب‌السلطنه، فروغ‌الدوله، افسرالدوله، شکوه‌السلطنه، تمام بودند. عزیزالسلطان هم با آقاعبدالله و آقا بشارت سوار اسب بودند، متصل توی باغ گردش می‌کرده و اسب می‎‌‌دواندند. خیلی گردش کردیم تا شیرخانه رفتیم با ببر دیوانه سر به سر گذاردیم حمله آورد، زن‌ها ترسیدند، خندیدیم، در حقیقت این سواری و آمدن حرم‌ها امروز عوض آمدن‌ها به فرنگستان است.

دو ساعت به غروب مانده سوار شده آمدیم شهر، یکسر رفتیم اتاق آبدارخانه آنجا نشستیم، کاغذ زیادی از وزیرخارجه جمع شده بود. امین خلوت آمد، نشست، تمام کاغذها را با امین خلوت خواندیم، جواب نوشتیم...، آن وقت برخاسته از اتاق آمدیم بیرون، ماه را به روی خط و شمایل جناب امیرمومنان (ع) دیده رفتیم اتاق برلیان، شام را زنانه در اتاق برلیان خوردیم این روزها تمام صحبت فرنگستان است، توی زن‌های اندرون و بیرون، مردها، همهمه غریبی است، هرکسی چیزی می‌گوید، وقتی که وارد اندرون شدم گفتند صبح توی این قال و مقال که حرم می‌آمدند دوشان تپه، ملکه کنیز ترکمانی داشته است که تازه او را خریده بوده و او را اذیت می‌‌کرده، چند روز پیش هم خودش را از بالاخانه‌های اندرون که پنج ذرع راه است پرت کرده پایش شکسته بوده است امروز به یک‌طوری توی این شلوغی به خیال اینکه می‌خواهیم برویم دوشان‌تپه چادر کرده فرار می‌‌کند، به حاجی سرورخان تاکید کردیم که او را پیدا کند، فرستاد او را پیدا کرده آوردند، حضرت عبدالعظیم بوده است، خانمش می‌گفت یک سر قلیان مرا هم دزدیده است، قال و مقال بود، حاجی سرورخان رفت سر قلیان را از توی اتاق آورد، معلوم شد کنیز ندزدیده است سی تومان دادم کنیز را خریده آزادش کردم.

 

روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر اول فرنگستان (روز شنبه ۲شعبان ۱۳۰۶)، به‌کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی، فاطمه قاضیها، تهران، سازمان اسناد ملی ایران