بررسی آرا و اندیشههای اقتصادی میرزا ملکمخان
ملکم مینویسد: «برای اینکه یک متاع بهوجود بیاید سه شرط لازم است؛ اول اسباب طبیعی اگر آفتاب، خاک و آب نباشد گندم به عمل نمیآید. دویم کوشش تا آدم کار نکند نه گندم بهعمل میآید و نه ساعت ساخته میشود. سیم سرمایه.» ملکم سرمایه را شامل دو چیز میداند؛ اول «ابزار تولید.» دوم «ثروت و نقود.» ابزار تولید غیر از اینکه اسباب و آلات کار را در بر میگیرد همچنین لوازم زندگی؛ لباس، خوراک و منزل که وسیله معیشت و احتیاجات روزمره کارگر را فراهم میآورد نیز شامل میشد. بهعلاوه برخورداری از علوم و فنون جدید را هم جزء وسائل و اسباب تولید قرار میدهد: «کار کسی که گندم میکارد یا ساعت میسازد تا منزل، خوراک و لباس، آلت کار، یک مقدار علم و یک منبع پول نداشته باشد گندم و ساعت به عمل نخواهد آمد.» ملکم در ادامه مینویسد: شرط اول؛ منابع طبیعی یعنی آب، خاک و هوا و شرایط جغرافیایی مناسب در ایران به اندازه کافی موجود است و خاک و زمین ایران توانایی تولید هر نوع کالایی را دارد. شرط دوم؛ نیروی کار انسان، در ایران افراد کارکن و زحمتکش زیاد داریم. اما شرط سوم؛ سرمایه در ایران به مقدار کافی موجود نیست. ۱- پول و سکههای طلا و نقره به اندازه کافی نداریم. ۲- علم و دانش ما به حدی نیست که بتوانیم در تولید مصنوعات صنعتی و محصولات کشاورزی بهکار بریم. ۳- ابزار وآلات و اسباب کار ما نیز خیلی ابتدایی و پیشپا افتاده است. ۴- لوازم زندگی مردم ایران نیز خیلی ساده و محقرانه است؛ «شرط سیم یعنی ابزار کار و لوازم زندگانی، پول، علم در ایران زیادتر از حد کم است.»
برای تولید کالا باید هر سه عامل در کنار همدیگر باشند؛ اگر یکی از این عوامل نباشد کالایی تولید نمیگردد؛ «تا این قرار طبیعت، آدم کار کن با سرمایه یعنی لوازم کار هیچ نشود حصول امتعه ممکن نخواهد شد.» ملکم معتقد است اگر نیروی کار انسان باشد و منابع طبیعی هم در دسترس موجود باشند ولی تا سرمایه نباشد هیچکار مفیدی صورت نمیگیرد و نتیجهای حاصل نمیشود. در ایران نیز چون سرمایهای نیست پس نمیتوان صحراها و زمینهای لمیزرع را آباد کرد، معادن را استخراج و کارخانههای صنعتی تاسیس کرد. سوال اینجاست؛ حال که ایران سرمایه ندارد به کدامین شیوه باید سرمایه را تامین کرد؟ آیا این امکان دارد که مردمان ایران با کار بر روی منابع طبیعی موجود، تولید سرمایه کنند و با همان سرمایه اندک چرخه اقتصادی کشور را بگردانند یا اینکه این روش غیرممکن است و باید سرمایه را همانند سایر کالای مورد نیاز از خارج وارد کرد؟ در باب پاسخ ملکم به این مساله در فقرات ذیل به آن اشاره خواهد شد. ملکم سرمایه را اولین وسیله اجتهاد بشر و پیشرفت و ترقی کشور قرار میدهد؛ «سرمایه اولین آلت اجتهاد بشری است.»
برطبق اندیشه لیبرالیسم اقتصادی، فزونی سرمایه سبب کار بیشتر میشود و هرقدر بر مقدار کار افزوده شود بر مقدار تولید کالا نیز به همان نسبت افزوده میشود. ملکم نیز افزایش تولید بیشتر را نتیجه افزایش سرمایه میداند؛ «زیادی سرمایه موجب زیادی کار و اسباب تکثیر امتعه است.» ملکم سعادت و رفاه مردم و رونق آبادی یک کشور را بر پایه میزان تولید کالای آن کشور قرار میدهد. هرقدر کالای بیشتری تولید شود به همان اندازه بر پیشرفت و ترقی کشور نیز افزوده میشود ولی در اندیشه وی تمایزی بین نوع و جنس کالای تولید شده نیست فقط اندازه و کمیت کالا مورد اهمیت است. برای ملکم فرقی بین طلا، الماس، آهن، ابریشم، تنباکو وگندم نیست و تنها مقدار تولید آنها مهم بود؛ «فرق در مبلغ امتعه است، نمیتوان گفت آن ملکی که طلا دارد یا آن ملکی که ابریشم به عمل میآورد غنیتر از آن ملکی است که گندم و تنباکو بهعمل میآورد.» اگر کشوری گندم بیشتری تولید کند و در مقابل کشور دیگر طلای کمتری تولید کند. بهنظر ملکم کشوری که گندم بیشتری تولید کرده، آبادتر و پیشرفتهتر از کشوری است که طلا تولید میکند. نکتهای که مورد غفلت ملکم شده این است، اختلاف بها و قیمت کالای تولید شده را مورد توجه قرار نداده است. شاید کشوری که صاحب معدن طلا باشد به نسبت کشور دارای گندم، طلای کمتری را تولید کند اما همان مقدارطلای تولید شده، چندین برابر گندم قیمت و ارزش دارد.
«یک ملک از معادن خود سالی صد کرور طلا حاصل میکند، ملک دیگر سالی دویست کرور تومان گندم به خارج میفروشد؛ بدیهی است که این ملک آخری دو مقابل غنیتر از ملک اولی خواهد بود.» ملکم حتی افکار قشر تولیدکننده جامعه؛ صنعتگران و مالکین و زارعین را به دیده نقد مینگرد، مهم نیست که هر کشور مستعد چه نوع تولید است بلکه مقدار تولید آن کشور اهمیت دارد. ولی همانطور که میدانیم محیط طبیعی، منابع طبیعی، وضعیت آب و هوایی و شرایط جغرافیایی بر میزان تولید و نوع و جنس تولید تاثیرگذار هستند؛ «این فقره را اهالی ایران هنوز نفهمیدهاند که از برای تحقق آبادی یک ملک لازم نیست که بدانیم در آن ملک چه نوع امتعه است؛ باید پرسید درآن ملک چه مقدار امتعه بهعمل میآورند.» ملکم مثال میزند «شما یک معدن الماس دارید، یک سال پنجاه هزار تومان اجاره میکنند و من یک معدن زغالسنگ دارم که سالی هفتاد هزار تومان اجاره میکنند پس معدن زغالسنگ من بهتر از معدن الماس شماست.»
در اینجا نیز ملکم دچار تناقض در مفهوم قیمت و ارزش کار، اجاره و رانت و بهره زمین شده است. در اندیشه اقتصادی قیمت هر کالا را براساس مقدار کاری که برای تولید آن صرف شده است، میسنجند مثلا در یک کارخانه صنعتی ارزش کار بهصورت «مزد» به کارگر داده میشود. هرقدر کارها تخصصی شود و از مقدار کار کاسته و با همان مقدار کار، کالای بیشتری تولید میشود، هر اندازه تولید افزایش یابد سود حاصل از آن نیز افزایش مییابد و صاحب سرمایه پس از صرف هزینه تولید مقداری از «سود» را بهدست میآورد. اما گاهی سرمایهدار ثروت و سرمایه خود از جمله معدن یا زمین یا هر چیز دیگری را بهصورت «اجاره یا رانت» در اختیار دیگری قرار میدهد، مبلغی را که دریافت میکند «بهره» سرمایهاش است.
ارسال نظر