نوروز و ایرانیان / خوراک
سفرههای سنگین و رنگین
پلو غوره: گوشت گوسفند غوره و دانه پیاز و نخود و برنج.
ملمع پلو: گوشت مرغ و کشمش سبز و مغز پسته و مغز بادام و خرما و انجیر و شاه بلوط و زرشک و نخود.
جمالى پلو: کبکی که شکم آن را با دانه انار و کشمش سبز و ادویه و پیاز قیمه پر میکردند و جدا میپختند و روی پلو میگذاشتند.
دلمه پلو: گوشت دنده گوسفند را میپختند و روى پلو میگذاشتند.
قاورمه پلو: گوشت شیشک و پیاز و ادویه جدا پخته روی پلو میگذارند.
بریان پلو: روی بره را ماست میمالند و در تنور بریان کرده با پلو در شیر پخته میخورند.
نرگسى پلو: گوشت کوفته ریزه و پیاز و ادویه و نخود و پلو بود.
سنجرى پلو: مرغ شکم پر از دانه انار و پیاز و کشمش و فلفل با پلو
ترکمان پلو: گوشت و نخود درسته و پیاز و ادویه با برنج دم میکردند.
لقمه پلو: رشته و کوفته ریزه و عدس و هویج و کلم و اسفناج را باهم پخته و در آن روغن بسیار میریختند.
لیموپلو: مرغ و نخود پوست کنده و دارچین و آب لیمو و غیره بود.
بهلیمو پلو: شبیه لیموپلو است با لیموى ورق ورق شده.
آش عاشورا: از گندم و گوشت دنبهدار ونخود و باقلا و عدس و لوبیا و لوبیاى چشم بلبلى تشکیل میشد.
بورانى بادمجان: گوشت و دنبه و نخود و پیاز آبپز با بادمجان سرخ کرده و کشک و آبلیمو مخلوط میکنند.
بورانى خیار: گوشت قیمه و کشک و مویز سیاه و مغز گردو و سیر و آلبالو نیاز داشت.
قبولى مرصع: پختن آن در روزهاى جشن پادشاهان از واجبات بود.
آداب غذا خوردن
شاردن مینویسد: «ضیافتها و بزمهای طبقه اعیان و اشراف از بامداد تا شامگاه ادامه داشت. کشیدن چپق و قلیان، گوش دادن به اشعار حماسی که خوانندگان خوشآواز آن را میخواندند و پایکوبی رقاصهها از تفریحات این بزمها بود... در خانه ایرانیان هنگام صرف ناهار یا شام به روی همگان باز است، نهتنها همه کسانی که در خانهاند از غذا سهم دارند، بلکه نوکرانی که بیرون منزل اسب سواری را نگه میدارند یا کسانی که در آن هنگام بهطور غیرمترقب وارد خانه میشوند به خوشرویی و گرمی پذیرایی میشوند؛ چون ایرانیان به طبع، کم غذا میخورند، هرچند نفر که که بیگاه میهمان بر آنها وارد شوند بینصیب نمیمانند... ایرانیان در فضیلت میهماننوازی حکایتها میدانند...» شاردن همچنین در مورد یکی دیگر از مرسومات میان مردم عادی که بسیار جالب است، این چنین میگوید: «بسیاری از مردم عادی به دلیل کمبود هیزم در خانه آشپزخانه نداشتند و از آشپزخانههای عمومی شهر استفاده میکردند.
هر کدام از این آشپزخانهها در واقع دکانهایی بودند که در مقابلشان چند دیگ بزرگ بود و هر دکه یک نوع غذا را طبخ میکرد و فضایی در آنها وجود داشت که تخت گذاشته بودند و مردم برای خوردن غذا که قیمت آن هم زیاد نمیشد، روی این تختها مینشستند.» تاورنیه مینویسد: هرکس به هنگام خوردن غذا با ایرانیان باشد با طیب خاطر به او غذا میخورانند و از عادت فرنگیان که هنگام خوردن غذا در را میبندند بسیار تعجب میکنند... میهمانیهای مردم عادی به این صورت بود که از صبح دور هم جمع میشدند و قهوه میخوردند و قصه تعریف میکردند و در طول روز نقل و میوههای فصل و مربا میخوردند. مردم ایران در زمان صفوی با دست غذا میخوردند؛ اگر چه با ادوات خوردن غذا ناآشنا نبودند و برای غذاهایی همانند سوپ از قاشق استفاده میکردند؛ اما برنج را با مشت و گوشت را با انگشتان بر میداشتند و لقمهای بسیار بزرگ که گاهی با ماست نیز مخلوط میشد درست میکردند و میخوردند، ایرانیان برای غذا خوردن معمولا روی زمین مینشستند.کارری مینویسد: پذیرایی در طبقه اعیان با ظروف طلا و زرین انجام میشد، با سفرهها و دستمالهای زربفت، غذاهای متنوع و لگنهایی برای شستوشوی دستها؛ اما وضعیت خوراک مردم عادی بهگونهای دیگر بود، اغلب در ظروف چینی، سفالی و مسی غذا میخوردند... در سر سفره آنکه بزرگتر و محترمتر بود با دست سهم غذای هرکس را در بشقابش میگذاشت.
فتحعلیشاه قاجار
«... هر تعداد که حاضر بودند میهمان تاجالدوله میشدند. در این سیزده روز در خدمت حضرت خاقانی تماما به عیش و استماع ساز و نواز و بازی مشغول بودند. تاجالدوله مرحومه به همگی آنها عیدی و تعارف میداد و مهربانی مینمود. اتاقها و میهمانداران متعدد برای هر یک به فراخور آنها موجود بود.»(تاریخ عضدی. ص۲۶.)
«بعد که کنیزها از آب بیرون میآمدند موقع شاباش میشد. خود خاقان بهدست مبارک شاهی زیادی میپاشیدند. همه اهل اندرون در آن موقع به هم میریختند. از خانمها و شاهزاده خانمها و خادمان حرم بلکه غلامبچهها و خانه شاگرد و خواجهسرایان بر کله یکدیگر میزدند. پول را از زمین میربودند. آن وقت شاهزادگان به حضور میآمدند. آش ماست مخصوصی که طبخ حضوری بود و دیگها بر سر بار بود یک گاودوش چینی یعنی کاسهای که دسته داشت و او را شیرخوری میگفتند هریک در دست داشتند و با همان ظرفش از دیگها برداشته میخوردند. غذا در آن روز منحصر به همین آش بود و به همین طریق مذکور خورده میشد... روز سیزده عید باید به این منوال بگذرد.»(همان. ص۵۴.)
ناصرالدین شاه
پولاک در سفرنامه اش مینویسد: «...ملتی که افتخاراتش بیشتر زاده اعمال و اقداماتی است که در گذشتههای دور انجام گرفته است ولی هنوز گرفتار کهولت نشده، بلکه کاملا لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و جهان آینده سهم بسزایی به عهده بگیرد...جشن سال نو در زندگی عمومی و خصوصی ایرانیان امری است بسیار مهم و از بعضی جهات میتوان آن را با جشن میلاد مسیح در چند کشور اروپایی قیاس کرد. از دو تا سه ماه پیش از عید تهیه مقدمات آن آغاز میشود. مقادیر معتنابهی شیرینی در شهرهای اصفهان و یزد ساخته میشود که آن را با کاروانها به سراسر مملکت میفرستند... اصولا ایرانیها در هر سن و سالی که باشند به شیرینی سخت علاقهمندند؛ اما در نوروز حتی فقیرترین افراد نیز باید انباری از شیرینی داشته باشند و همچنین برای دوستان و خویشاوندانشان از آن بفرستند. غیر از شیرینیها، باید از میوههایی که تا نوروزتر و تازه میدارند یاد کرد؛ مثلا خربزه اصفهان و قم، انگور، انار ساوه، گلابی نطنز، سیب دماوند را در بارهای بسیار بزرگ به دیگر نقاط ایران صادر میکنند. بر رسم قدیم بر بشقابی جو، گندم، و شاهی (تره تیزک) سبز میکنند و آن را مطابق با همان رسم در روز سیزده یعنی آخرین روز عید به کوچه (یا رودخانه جوی آب) میاندازند.» عموم مردم در این دوران بهویژه از اواخر دوره ناصری به بعد دچار فقر شدید و کمبود غذا بودند.
ارسال نظر