آلاحمد، نویسنده تمام عیار
آلاحمد در بیشتر سفرنامههایش با تیزهوشی، دقت نظر و نثری چکشی و توصیفی فضای زندگی و کسبوکار مردم را شرح داده است. در اینجا بخشی از سفرنامه کرمان او را می خوانید که در فروردین ماه ۱۳۳۸ نوشته شده است: «سه و نیم بعد از ظهر کرمان بودیم. کولهبارها به دوش و از گاراژ پیاده به جستوجوی مسافرخانهای. خیابانها دریده به چالههای لولهکشی و چه خاکی به هوا. از گذر تنها «لندروور» که نفهمیدیم مال آب بود یا برق یا بهداشت. انگ را داشت، اما تند میرفت و خاک میکرد و بیشتر سرعت را نمایش میداد تا فلان اداره پرمدعا را. و ارزاقفروشیها بسته و فروشندگان لوازم برق و رادیو و خمیر دندان و OMO همه باز.
اما هیچ خبری از مشتری. و اینک مسافرخانه. کوچه درازی و بعد در خانهای و بعد دالانی و حیاط. اتاقها دورتادور. و ملافههای تخت به رنگ جای سیلی روی صورت. از امشب کیسههای خواب را به کار خواهیم برد که از میرزای توکلی عاریه کردهایم و گرچه دست و دلمان میلرزد اما چاره نیست و بعد آبی به سر و صورت و راه افتادیم توی شهر. در خلوت دم مغرب یک روز تعطیل رمضانی. شهر عبارت است از مجموعهای نیمه خرابه و گاهی خانهای رو به راه پادگانی یا ادارهای. ادارات گل و گشاد و با درهای بسته. هرکدام انگار که قلعهای ـ که هرکدام نماینده حکومت یا کاروانسرایی خالی. و بعد مسجدی با کاشیکاری فریادکننده سر در و بعد میدانی و بعد بقعه مشتاقیه۱. ایضا خلوت. و درخشش برق بر کاشیها یادآور همه خاکها و غبارها و خشکیها و کاهگلها. و بعد سوز اول شب و بعد غمی که بهصورت بعضی در گلو مانده بود. و بعد سوز که باد شد و تند شد و برگشتیم. سر راه حمامی بود که تپیدیم تو و بعد مسافرخانه. با فریاد رادیوش و بوی پیه سوخته در فضاش...»
ارسال نظر