شیر سنگی همدان
«آن پرستشگاه بزرگ آفتاب که پلههای زرینش یکی بر زبر دیگری استوار بود، بر باد رفت؛ آن تالارهای زراندود و ایوانها و کاخها بر باد رفت؛ و اکنون باد شبانگاهی به یاد مادها مویه و شکوه میکند و همی گرید، تا بیگانگان به هوش آیند و بر گرد دیوارهای همدان گذر کردن کاروان و صف زائران را بنگرند. از آن همه فر و شکوه باستانی نشانی نیست، از آن همه زندگانی فراخ رنگارنگ که آکنده از شور و هیجان و آمیخته به شادیها و دردها بود نشانی نیست؛ مگر شیری از سنگ که خاموش و آرام غنوده و از دوران سه شاهنشاهی بر باد رفته- مادها، پارسها و پارتها- بر گرد دیوارهای همدان به یادگار مانده است.»
شیر مشهور اما در هم شکسته سنگی که در این اشعار بهعنوان تنها یادگار قرون و اعصار به آن اشاره شده است اکنون در همدان در دامنه مصلی نزدیک جاده اصفهان قرار دارد. این یکی از آثار مهم باستانی همدان است که میپندارند نماد محافظت و نگهبانی شهر است. حتی هزار سال پیش از این مسعودی آن را یکی از آثار بسیار کهن دانسته است و مینویسد که در کنار دروازه شیر (بابالاسد) بر تپه کوتاهی که مشرف بر راه ری به خراسان است، قرار دارد. وی از طبیعی بودن هیات شیر سخن میگوید و از نظر بزرگی جثه آن را به گاوی تنومند یا شتری خفته تشبیه میکند و مینویسد که آن را پس از بازگشت اسکندر از خراسان تراشیدهاند (بنابر روایات ملی بنای شهر همدان را به اسکندر نسبت میدهند) و بهعنوان طلسمی که حافظ باروی شهر و مردم آن سامان باشد بر پای داشتند و مقدر چنین بود که تا هنگامی که شیر را بر زمین نیفکنده و نشکسته بودند شهر همدان و مردمش از گزند حوادث در امان باشند.
مسعودی گوید که بهخاک افکندن شیر نزدیک به زمان او هنگامی که لشکر مرداویج دست به تسخیر همدان زد به شرحی که پیش از این گفتم صورت گرفت، و این دفعه مصیبتی عظیم بهبار آورد و آن پیشگویی که درباره شیر کرده بودند تحقق پذیرفت. بنابر افسانه دیگری که به قدمت همین افسانه است و یاقوت آن را نقل کرده است این مجسمه را بلیناس بهعنوان طلسمی برای محافظت از شر زمستانهای سخت همدان برپا کرد. اگر این طلسم و تعویذ موثر و مجرب باشد، تصور اینکه بیآن، شدت سرمای زمستان همدان به کجا میرسید مشکل است؛ زیرا همدان یکی از سردترین جاهای ایران است. از آنجا که تاریخ صحیح و دقیقی از این شیر و اصل و منشأ آن در دست نداریم، ناگزیر باید به افسانه و سنت توسل جوییم؛ اما عامه مردم اعتقادی عظیم درباره آن دارند و به چشم احترام و تکریم در آن مینگرند و تارهای فراوانی از اوهام و خرافات بر گرد آن تنیدهاند. مادران کودکان خود را وامیدارند که این جانور ستبر را نوازش کنند یا رویش را ببوسند. زنان نازا و عقیم بر جبینش دست میکشند تا از آفت نازایی برهند و زائران هدایایی از سنگ که پارهای از آنها کندهکاری است بهعنوان تاج بر سر آن مینهند یا بر قطعه سنگی که زیر دهانش قرار دارد، میگذارند.
ارسال نظر