مرجعیت تصمیمگیری در آمریکا از ساختار رسمی به «معامله با فرستادهها» منتقل شده است
ورود به عصر دیپلماسی دلالان قدرت
به گزارش فایننشالتایمز، «برایان مست»، نماینده جمهوریخواه کنگره و نزدیک به «کاخ سفید غیررسمی دوم» ترامپ در جنوب فلوریدا، نمونهای از این تغییر است. دفتر او در واشنگتن روزانه میزبان مهمانانی از سفارتخانهها و پایتختهای مختلف جهان است. این هیاتها از کشورهایی مثل نیجریه، ترکیه، آذربایجان، تایوان و دیگر نقاط میآیند و هدفشان روشن است: مذاکره با آمریکا بر سر آنچه در اختیار دارند. مست میگوید: «همه میآیند و میگویند بهترین کیفیت یک ماده معدنی یا توان پالایش آن را داریم.» او با خنده اضافه میکند: «این شده مد روز؛ همه این کیف را با خود میآورند.»
در دوران جدید سیاست خارجی آمریکا، دو ویژگی مهم برجسته شده است: «معاملهمحوری» و «فرستادهمحوری». در این رویکرد، تمرکز سیاست خارجی بر آن چیزی است که دیگران میتوانند به آمریکا عرضه کنند، نه بر آنچه آمریکا میتواند برای دیگران انجام دهد. مذاکره ابزاری برای کسب امتیاز و منابع است و هدف اصلی سود اقتصادی و سیاسی مستقیم آمریکا است. همزمان، افراد خاصی که به رئیسجمهور نزدیکند نقش تعیینکنندهای در این مذاکرات دارند و تصمیمها از طریق آنها شکل میگیرد، نه از طریق ساختارهای رسمی وزارت خارجه یا نهادهای سنتی.
به جای وزارت خارجه و گذراندن سلسلهمراتب طولانی، حالا افراد نزدیک به ترامپ نقش اصلی را دارند. استیو ویتکاف، سرمایهگذار املاک و دوست قدیمی رئیسجمهور، بهعنوان فرستاده ویژه مذاکرات صلح در نقاط مختلف جهان فعالیت میکند. جرد کوشنر، داماد ترامپ، با وجود نداشتن عنوان رسمی دولتی، در گفتوگوهای صلح خاورمیانه و اوکراین نقش پررنگی دارد. تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و حامی مالی کارزار ترامپ، در میانجیگریهای مربوط به سوریه و لبنان فعال است. مسعد بولوس، پدرزن تیفانی دختر ترامپ، با سابقه تجارت در غرب آفریقا، بهطور طبیعی نماینده ترامپ در امور آفریقا شده است.
یک مقام پیشین آمریکایی که سابقه خدمت در چند دولت را در کارنامه خود دارد، میگوید: «کانالهای سنتی مشاوره و نظارت و سلسلهمراتب تعاملات سیاستی عملا کنار گذاشته شدهاند. امروز دیپلماتهای حرفهای و کارشناسان متخصص دیگر نقش اصلی را ندارند و تعداد افرادی که واقعا تاثیرگذار هستند، به شدت کاهش یافته است.» معاذ مصطفی، مدیر اجرایی کارگروه اضطراری سوریه، نیز تاکید میکند: اگر دوست قدیمی ترامپ باشید، در حلقه اصلی تصمیمگیری قرار میگیرید و حتی وزیر خارجه و معاون رئیسجمهور هم یک پله پایینتر هستند.
این تغییرات باعث شده است که دسترسی به مقامات دولت جدید دشوار شود. مذاکرهکنندگان کرهجنوبی مجبور شدند سفرهای طاقتفرسای ۳۰ ساعته به واشنگتن انجام دهند تا مستقیما با ترامپ صحبت کنند. یک دیپلمات ژاپنی میگوید: «در ابتدا اندیشکدهها و لابیها مدعی ارتباط نزدیک بودند، اما خیلی زود مشخص شد که این ارتباطها یا قطع شده یا اصلا وجود ندارند.» از سوی دیگر، کشورهایی که با سبک «ترکیب شخصی، سیاسی و اقتصادی» ترامپ سازگارند، سریعتر توانستهاند خود را تطبیق دهند. این گروه شامل دولتهای کشورهای حاشیه خلیجفارس و برخی کشورها در آسیا و آمریکای لاتین است. به گفته یک مقام آسیای جنوبشرقی: «کانالهای دسترسی کم شده است، اما تکیه بر روابط شخصی برای ما ناآشنا نیست.»
یکی دیگر از ویژگیهای این دوره، نقش هدایا و امتیازات تجاری در سیاست خارجی است. ساعتهای لوکس، کاهش تعرفهها، فرصتهای سرمایهگذاری و دسترسی به منابع معدنی، همه بهعنوان ابزار مذاکره مورد استفاده قرار میگیرند. یک وزیر خارجه اروپایی تحلیل خود را پیرامون شرایط امروز اینطور جمعبندی میکند: «همه چیز مشروط است. اگر چیزی روی میز نگذارید، چیزی به شما داده نمیشود.»
حامیان دولت میگویند این رویکرد به نفع مردم آمریکاست، زیرا بدهی را کاهش میدهد و منابع حیاتی مثل مواد معدنی و انرژی را تامین میکند. منتقدان اما هشدار میدهند که حذف روندها و نهادهای رسمی و تمرکز بر افراد خاص، راه را برای گره خوردن منافع تجاری شخصی با سیاست خارجی باز کرده است. سناتور کوری بوکر، دموکرات، گفته است که از نحوهای که مقامات خارجی اکنون منافع تجاری رئیسجمهور را در مذاکرات لحاظ میکنند، شگفتزده شده است.
برای متحدان سنتی آمریکا که همیشه به کانالهای رسمی عادت داشتهاند، شرایط تازه چالشبرانگیز است. مذاکرهکنندگان مجبورند ارتباط شخصی با حلقه نزدیک رئیسجمهور پیدا کنند تا تاثیرگذار باشند. خاویر میلی، رئیسجمهور آرژانتین، با حضور مداوم در کنفرانسهای محافظهکاران و ایجاد روابط شخصی توانسته است به حلقه نزدیک ترامپ راه پیدا کند. حتی ارتباط معاون وزیر اقتصاد آرژانتین با اسکات بسنت، وزیر خزانهداری آمریکا، کمک کرده است تا حمایت مالی واشنگتن از بوینوسآیرس تضمین شود.
در نهایت، همانطور که برایان مست میگوید، پرسش راهبردی دولت ترامپ ساده اما تعیینکننده است: «ما از یک کشور یا منطقه چه میخواهیم؟ آنها از ما چه میخواهند؟ اگر چیزی بدهیم، آیا آنچه را که میخواهیم، دریافت میکنیم؟ اگر نه، دوباره سر میز مذاکره مینشینیم.» این دیدگاه نشان میدهد که سیاست خارجی آمریکا دیگر به تحلیلهای پیچیده دیپلماتیک متکی نیست و بیشتر بر ارزیابی سریع منافع و مذاکره مستقیم با افراد کلیدی بنا شده است. با این رویکرد، سیاست خارجی آمریکا به عصر معامله با فرستادهها وارد شده است؛ عصری که در آن ارتباطات شخصی، منافع تجاری و معاملههای بهموقع بیش از هر چیز اهمیت دارند و کانالهای سنتی تنها نقش فرعی ایفا میکنند.