بخش صد و چهل و یکم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
کتاب او علاوه بر آنکه یک اقدام سپاسگزارانه بود، یک خطابه یا گفتار هم بود: دعوت به عمل. او میگفت بازیابی باید در داخل شروع شود یعنی جایی که ایدهآل آمریکایی باید برای یک جامعه شهریِ صنعتی به روزرسانی شود. سوپاپ اطمینان مرزهای غربی دیگر کافی نبود. به مساله قشربندی اجتماعی، [یعنی] «قدرت اجتماعی و سیاسی کنترلنشده ثروت»، باید به شیوه فعالتری پرداخته شود. «میلیونها آمریکایی از ایمنی و راحتی طبقه متوسط که به شیوه و سبک زندگی در آمریکا تبدیل شده محروم هستند.» بازاندیشی تقریبا در هر جنبه از زندگی ملی لازم بود: تولید، توزیع، آموزش، مسکن، حمل و نقل، «ماهیت اهداف عمومی و استانداردهای فکری». و هیچ مساله داخلی فوریتر از تضمین و تامین برابری برای اقلیتهای نژادی نبود. مورگنتا بدون اینکه خاص باشد در حال رادیکال شدن بود اما برای اهدافش چنین نبود. هدف او همانا بیدار کردن آمریکاییها از «خودخشنودی» شان از طریق عزم راسخ و تعهد اراده به برابری در آزادی بود. اینکه دقیقا چگونه این ایدهآل به لحاظ داخلی دنبال میشود موضوعی بود که مورگنتا خوشحال میشد آن را به کوششگران سیاسی با نقشهها و آمارهایشان واگذارد تا روی آن کار کنند. به ناگزیر، اختلافاتی در مورد بهترین راه برای ادامه دادن وجود داشت. آنچه برای او اهمیت داشت این بود که سیاستگذاران در مسیر درستی در حال حرکت بودند که همانا «مجبور کردن قدرت عمومی به شکلی عمیقتر از قبل برای توسعه دست حمایتیاش بود». از این نظر، هیچ مناقشهای نمیتواند در ذهن مورگنتا وجود داشته باشد. عقبنشینی به ذهنیت لیبرتارینی مرز غربی مسالهای غیرقابل پرسش و دور از ذهن بود. قدرت سیاسی به واقعیت زندگی تبدیل شده بود، چنانکه مدتها برای اروپاییان چنین بود و برای تمام مشکلاتی که ارائه میداد و تمام خطراتی که از سوی دولت قدرتمند مرکزی مورد تهدید قرار میگرفت، آمریکاییها فقط باید میآموختند که با آن تعامل ورزند. «از این معضل، هیچ گریزی نیست.» هیچ چارهای نبود. «بقای آمریکا و بقای تمدن مدرن به آن بستگی داشت.»
مورگنتا در امور خارجی نیز نه از طریق جنگهای صلیبی ویلسونی برای دموکراسی در خارج بلکه مطابق با روح فرمولدهندگان سیاست مهار خواستار بازتایید اراده ملی شد. مشکلات خاص روابط بینالملل نیاز به پاسخهای خاص داشت نه ایدئولوژی یا لفاظی، نه اتکای ناخودآگاه و بدون تعمق به تسلیحات نظامی یا باور مغرورانه به اینکه ایالات متحده میتواند تا هر زمانی که عزم داشته باشد به هر آنچه میخواهد برسد. نزد مورگنتا آن مشکل خاص که بر تمام مشکلات دیگر ارجحیت داشت همانا اشاعه هستهای بود. اگر این مساله بدون مانع به حال خود رها میشد، کشورهای بیشتر و بیشتری به تسلیحات هستهای دسترسی مییافتند تا اینکه در نهایت یک فاجعه گریزناپذیر میشد. مورگنتا راهی برای جلوگیری از فاجعه ذیل سیستم کنونی دولتهای ملی نمیدید و در ایدهآلترین حالت خود، خواستار یک سیستم «فراملی» بود که این سلاحها را تحت کنترل بینالمللی قرار دهد.