دو تا دختر نوجوان کنارم داشتن باهم حرف می‌زدند،دل نگرانی‌های کنکور انگار تمومی نداره صداشون بلند بود و شنیده می‌شد به دوستش گفت: پریا اگه قبول نشم چی میشه، پریا که خیلی خونسرد و خجسته بود

گفت: هیچی زندگی کن دنیا که به آخر نرسیده دوباره آزمون میدیم من که نگرانش نیستم.

مکالمه این دو تا نوجوون داستان بودا رو واسم زنده کرد.

روزی روزگاری زنی به نزد بودا آمد و گفت: «پسرم را از دست داده‌ام و هیچ چیز در زندگی‌ام درست نیست و من از این وضعیت خسته شده‌ام. آیا می‌توانی به من کمک کنی؟»

بودا به زن نگاه کرد و گفت: «بله، اما برای اینکه بتوانم به تو کمک کنم، باید به یک کار ساده انجام دهی. برو و یک دانه از یک خانواده‌ی سالم پیدا کن و بیاور. به هیچ‌وجه نباید دانه‌ای از خانواده‌ای که در آن کسی فوت کرده یا مشکلی داشته‌اند بیاوری.»

زن بلافاصله به راه افتاد و به خانه‌های مختلف رفت، اما هر خانواده‌ای که می‌دید یا کسی در آن فوت کرده بود یا مشکلات دیگری داشت. او پس از مدتی به نزد بودا برگشت و گفت: «پیدا نکردم. هیچ خانواده‌ای بدون مشکل پیدا نکردم.»

بودا لبخندی زد و گفت: «این نشان می‌دهد که درد و رنج بخشی از زندگی هر کسی است. هیچ کسی از مشکلات و چالش‌ها فرار نمی‌کند. فقط آنچه می‌توانی انجام دهی این است که در برابر مشکلات صبور باشی و با آنها مواجه شوی.»

درد و رنج جزء جدایی‌ناپذیر زندگی تمام  انسان‌هااست و هیچ‌کس از آن معاف نیست. آنچه مهم است، نحوه‌ برخورد با این مشکلات و پذیرش آنهااست، حق با بودا بود هرکس در زندگی با مشکلات متعددی روبرو است گاهی کنکور ذهن رو درگیر می‌کنه گاهی دل مشغولی روزانه اما مهم‌ترین موضوع پذیرش مسائل است که می‌تواند مسیر صحیح را به فرد نشان دهد کافیست بپذیریم که زندگی معاف از مشکل نیست...