یکی از نقدهایی که در این جلسه مطرح شد بحث نوسانات بازار بود که برخی از شرکت‌کنندگان این نوسانات را ذات بازارها دانستند و برخی دیگر از صاحب‌نظران تفاوت قائل شدن بین نوسانات بازارها در مقیاس خرد و کلان برای درک رابطه بین این نوسانات و بی‌اخلاقی در جامعه را ضروری عنوان کردند. نکته مهم دیگری که در مورد تاثیر نوسان‌های اقتصادی مطرح شد، محل تاثیر این نوسانات بود. برخی معتقد بودند که سیاست‌های اقتصادی ابتدا بر رفتار و سپس بر اخلاق تاثیر می‌گذارند. برخی از مخاطبان نیز خواهان یکسان‌سازی تعاریف مختلف برای شفاف شدن بیشتر موضوع بودند. یکی از این تعاریف، تعریف پدیده اخلاق بود و با توجه به اینکه حوزه‌های مختلف مانند جامعه‌شناسی و روانشناسی تعاریف خاص خود را از اخلاق را دارند، برخی معتقد بودند اقتصاددانان نیز باید تعریف خاص خود از اخلاق ارائه دهند. در ادامه این بحث دکتر داود سوری از صاحب‌نظران اقتصادی با تاکید بر این موضوع که بحث اخلاق در اقتصاد در همه جای جهان پدیده‌ای مهم است، به ذکر مثال‌هایی در این مورد پرداخت. حضور پر رنگ اخلاقیات در دوره‌های درسی در دانشگاه‌های معتبر جهان و کتاب‌های حوزه‌هایی مانند بانکداری، این موضوع را که اخلاق در اقتصادی جایی ندارد، رد می‌کند. یکی از مهم‌ترین بحث‌هایی نیز که در این نشست مطرح شد، لزوم طرح سوال درست در مورد رابطه بین سیستم اقتصادی و اخلاق بود. جواب این گزاره که اقتصاد به‌طور کلی امری غیر اخلاقی است، به تغییر انسان منجر خواهد شد. شاهد این ادعا تجربه اقتصادهای کمونیستی و سیستم‌های مشابه آنها در تاریخ است. اما نحوه دیگر طرح این موضوع به این صورت است که سیستم اقتصادی به چه صورتی طراحی شود که تمام انسان‌ها اعم از انسان اخلاقی و غیر اخلاقی مجبور به انجام عمل اخلاقی شوند. مساله تاثیر نظام‌های اخلاقی در ایجاد تمدن‌های بشری نیز موضوعی بود که در این نشست مطرح شد. نظام اخلاقی که برای هزاران سال و مبتنی بر غارت و قدرت بر جامعه جهانی حکمفرما بوده است، به هیچ عنوان عملکرد اقتصادی خوبی نداشته است و به‌عنوان مثال درآمد سرانه افراد در سطح پایینی باقی‌مانده است؛ اما در سده‌های گذشته با تغییر نظام اخلاقی و استقرار بازار، تمدن بشری پیشرفت‌های چشمگیری را شاهد بوده است.


 اهمیت جهانی اخلاق در اقتصاد

08

دکتر داود سوری

اقتصاددان

به نظر من آقای رحمانی روی نکته بسیار مهمی دست گذاشته‌اند. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم که ما دولتی بزرگ در کشور داریم که منشأ ایجاد بی‌ثباتی است و این دولت با سیاست‌گذاری‌های خود مفهوم اخلاق در جامعه با توجه به تعاریف عرفی آن را تضعیف می‌کند، باید به این نکته بپردازیم که اصولا چرا این مکانیزم شکل می‌گیرد و به چه دلیل دولت دست به چنین کارهایی می‌زند؟ چون در پیش‌فرض این موضوع مطرح است که قاعدتا این انحراف از اخلاق مقصود و هدف دولت نیست. جواب اینجاست که به دلیل اینکه دولت درآمد خود را از مردم کسب نمی‌کند در حقیقت نیازی نیز به آنها ندارد. دولت ما دولتی است که درآمد را از جایی به غیر از مردم کسب می‌کند و خود نیز مسوول توزیع این درآمد است. در این حالت است که مردم به جای اینکه بر رفتار دولت نظارت داشته باشند، سعی می‌کنند به دولت نزدیک‌تر شوند تا درآمد بیشتری به آنها تعلق بگیرد. دولتی که درآمد خود را از جایی به غیر از مالیات به دست می‌آورد مدام بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و فعالیت‌های اصلی خود را که برقراری قانون است فراموش می‌کند و این پدیده باعث به وجود آمدن اوضاعی می‌شود که اخلاق را در جامعه تضعیف کند. در مواردی مانند تورم که همیشه مطرح است منشأ بی‌اخلاقی کاملا مشخص است و تورم را سیاست‌های مالی و پولی دولت ایجاد می‌کند. این پدیده همان بی‌ثباتی است که آقای رحمانی نیز درباره آن صحبت کردند. درست است که بی‌ثباتی و نوسان ذات اقتصاد هستند، اما تفاوت در اینجاست که این نوسان باید پیش‌بینی‌پذیر باشد و از یک رفتار منظمی برخوردار باشد که افراد بسته به توانایی که دارند بتوانند آن را پیش‌بینی کنند. تمام این بحث‌ها مجددا به بحث دولت و بحث مالی دولت برمی‌گردد و همان دولتی که به دلیل کسب درآمد جداگانه خود را از مردم بی‌نیاز می‌بیند. مردم در این حالت این قدرت را در خود نمی‌بینند که بر رفتار دولت نظارت کنند. به عنوان مثال دوره‌ای از درس فاینانس در دانشگاه ییل وجود دارد و ویدئوی آن در دسترس است و استاد این درس رابرت شیلر برنده جایزه نوبل اقتصاد است. در جلسه اول این کلاس جناب شیلر دو ساعت کامل راجع به اخلاق صحبت می‌کند و برای دانشجویان خود مطرح می‌کند که با اینکه در مبحث فاینانس همواره به دنبال کسب پول بیشتر هستیم اما به دست آوردن پول بیشتر عملی ضد اخلاقی نیست. شیلر بیان می‌کند ما در نهایت نمی‌توانیم تمام این پول را خرج کنیم، اما چرخه فاینانس فرآیندی است که ایجاد ثروت می‌کند و این ثروت در نهایت برای جامعه مصرف می‌شود. نکته جالب اینجاست که در فاینانس و مباحث مالی تمام تمرکز بر پدیده بازار است و هیچ نظارت و مداخله‌ای از سوی دولت در آن وجود ندارد، اما این مبحث نهایتا اخلاق را نیز در خود دارد زیرا در نهایت می‌تواند وضعیت جامعه بشری را بهبود ببخشد. نکته دیگر که به نظرم جالب آمده است در حوزه بانکداری است. تقریبا تمام کتاب‌هایی که برای آموزش بانکداران در دنیا چاپ می‌شود، فصل اول خود را به بحث اخلاق اختصاص داده‌اند و این موارد را می‌توانیم شاهدی بدانیم بر اهمیت اخلاق در اقتصاد. این موضوع نه تنها در ایران بلکه در تمامی دنیا بسیار مورد توجه است و در کشور ما نیز جای کار بسیار بیشتری دارد.


نقد و نظر مخاطبان

 مهندسی اخلاق: یکی از مواردی که در صحبت‌ها مطرح شد و به آن توجه زیادی نشد بحث مهندسی بود. می‌توان مبحث اخلاق را به صورت مهندسی فرموله کرد، به عنوان مثال در قوه‌قضائیه می‌توان فرآیندها را به صورت مهندسی تحلیل کرد تا به منشأ بی‌اخلاقی‌ها رسید. اگر از این روش به کنکاش اخلاق بپردازیم احتمالا به امور روانشناسی می‌رسیم و باید تحلیل شود که فرد از لحاظ روانی اوضاع سلامتی دارد یا نه و این موضوع که در چه خانواده‌ای پرورش پیدا کرده است. به هر حال یکی از روش‌هایی که می‌توان اخلاق را موشکافی کرد از طریق‌ روش‌های مهندسی است.نوسان؛ ذات بازار: دکتر رحمانی قیدی را لحاظ کردند که آن بحث ثابت در نظر گرفتن دیگر شرایط بود. اگر ما با فرض ثبات سایر شرایط تنها تاثیر بی‌ثباتی اقتصاد کلان را بر اخلاق بسنجیم مسلما به نتیجه می‌رسیم ولی شاید دیگر شرایط نیز در این موضوع دخیل باشند. ولی موضوعی که در این بحث مغفول مانده است این است که نوسان ذات هر بازاری مانند بازار مالی است و هر فعالیت و کسب‌وکاری در عمر خود نوسان خواهد داشت. مثال‌هایی که آقای رحمانی مطرح کردند، به نظر اگر در بازار شفافیت و دسترسی به اطلاعات برای همه افراد وجود داشته باشه کسی که قرار است پولی را که قرض گرفته پس دهد، با احتمال بیشتری به وفای خود عمل خواهد کرد.

تفاوت رفتار و اخلاق: یکی از موضوعاتی که مطرح است و موجب سوال گشته، این است که اقتصاددانان آیا باید به حوزه اخلاق ورود پیدا کنند یا نه؟ برای پاسخگویی به این سوال ابتدا باید بین دو مفهوم رفتار و اخلاق تمایز قائل شد. اقتصاددانان و سیاست‌گذاران اقتصادی می‌توانند با وضع سیاست‌هایی موجب بروز رفتارها در جامعه شوند و این رفتارهاست که پس از عبور از گذرگاه‌هایی مانند سنت و دین و عرف تبدیل به اخلاق می‌شوند. به عنوان مثال اگر بهای کالای اساسی مثل برق را به جای اینکه به صورت واحدی حساب کنند، به صورت محله‌ای حساب کنند، نتیجه این سیاست‌گذاری افزایش فساد خواهد بود و این موضوعی است که می‌توان در باره آن مطالعه کرد. یا به عنوان مثال سیاست‌گذاری به نحوی باشد که تمایل مردم را به اسراف بیشتر کند. همین مثال قیمت‌گذاری کمتر برای کالاهایی مانند برق و گاز تمایل به مصرف بیشتر را افزایش می‌دهد. این سیاست‌ها رفتارها را ایجاد می‌کنند و این رفتارها به مرور زمان تبدیل به استخوان‌بندی سختی خواهد شد که اخلاق را شکل می‌دهد. سوالی که مطرح است این است که اگر از جامعه عبور کنیم و تمرکز را روی نهاد دولت بگذاریم مشاهده خواهد شد که همانطور که جامعه دچار بی‌اخلاقی می‌شود دولت‌ها هم به مرور دچار اخلاق نادرست می‌شوند؛ اقتصاددانی که خارج از دایره سیاست‌گذاری جامعه است، باید چه رویه‌ای را پیش بگیرد تا بتواند رفتار و اخلاق دولت را اصلاح کند؟

شاخص گستردگی دولت: موضوع اول این است که برای بحث بی‌ثباتی اقتصاد کلان زمان کوتاه‌تری می‌طلبد، ولی بحث اخلاق و فرهنگ به دلیل اینکه مفاهیمی انتزاعی هستند، برای تغییرشان زمان زیادی لازم است. سوالی که به نظرم در بحث مغفول ماند این است که گستردگی دولت در ایران چه مفهومی دارد؟ این سوال به این دلیل مطرح می‌شود که اگر ما شاخصی مانند نسبت مخارج دولت به تولید ناخالص داخلی را حساب کنیم درصد این شاخص برای ایران در حدود نصف کشورهایی مانند ژاپن و ترکیه و آلمان است. به این معنی که با توجه به این شاخص‌ها دولت ایران دولت کوچک‌تری نسبت به کشورهای مذکور است. شاخص دیگری که از آن برای اندازه‌گیری حجم دولت استفاده می‌شود نسبت کارکنان دولت به جمعیت است که با این شاخص دولت آمریکا از دولت ایران بزرگ‌تر است. پس سوال اول این است که ما برای تعریف گستردگی دولت ایران از چه شاخصی بهره می‌بریم؟ موضوع بعدی این است که بهتر نیست به جای استفاده از اندازه دولت به تعریف الگوی حکمرانی اشاره کنیم و از این طریق درباره گستردگی و مداخله دولت در کشور صحبت کنیم؟

اقتصاد؛ علم بدون هنجار: وظیفه اصلی اقتصاد کشف قانون‌مندی‌ها در پدیده‌های اقتصادی است و از این رو علم اقتصاد نه اخلاقی است و نه غیر اخلاقی. مانند فیزیک که وظیفه اصلی آن کشف قانون‌ها در هستی مادی است و وارد مسائل اخلاقی نمی‌شود. ولی اگر منظور تاثیر اقتصاد روی اخلاق یا تاثیر اخلاق بر اقتصاد باشد، نکته‌ای که بسیار حائز اهمیت است، تقدم اقتصاد بر اخلاق است. به این معنی که این روش غلط است که ابتدا اخلاقیات به مردم آموزش داده شود تا اقتصاد آنها سروسامان بگیرد، بلکه برعکس ابتدا باید اوضاع اقتصادی سامان یابد تا اخلاق نیز بهبود یابد. حکومت‌ها باید به این نکته آگاه باشند که در حوزه اخلاق فردی حق دخالت ندارند و تنها عدم تضییع حقوق دیگران در حوزه مسوولیت آنهاست.لزوم تعریف اخلاق در اقتصاد: در این نشست برای اثبات تضعیف اخلاق در جامعه از تعاریف و تفاسیر جامعه‌شناسان استفاده شد؛ در حالی‌که جامعه‌شناسان به روش خود اخلاق را تعریف می‌کنند و هر حوزه دیگری مانند روان‌شناسان و فقها هم تعریف جداگانه‌ای از اخلاق ارائه می‌دهند و به نظر می‌رسد اقتصاددانان نیز باید تعریف خاص خود از اخلاق را داشته باشند و نباید به تعاریف حوزه‌های دیگر متوسل شوند. به طور کلی اگر تعریف دقیقی از اخلاق ارائه شود و سپس بیان شود که اخلاق در جامعه تضعیف شده است برای درک بهتر شنونده بسیار موثر است. سوال دیگری که در ذهن ایجاد می‌شود درباره رابطه علّی بی‌ثباتی اقتصاد کلان و بی‌اخلاقی در جامعه است و اینکه چگونه به این نتیجه رسیده‌اند که بی‌ثباتی اقتصاد کلان منجر به بی‌اخلاقی در جامعه می‌شود؛ در حالی که عوامل دیگر نیز می‌تواند در بی‌اخلاقی موثر باشد.


 تمدن بشر؛ حاصل تغییر نظام اخلاقی

IMG_0135 copy

محمد ماشین‌چیان

کارشناس اقتصادی

صحبت‌های خود را در ابتدا درباره نظام‌های اخلاقی شروع می‌کنم. نظام اخلاقی که تقریبا در طول تاریخ بشر غالب بوده معروف است به نظام اخلاقی غارت. روش کار این نظام به این ترتیب بوده است که افراد یا گروه‌هایی که قدرتمندتر بوده‌اند، با استفاده از زور و قدرت خود می‌توانسته‌اند به حکومت خود ادامه دهند. بعد‌ها سوالات زیادی پیرامون اتفاقاتی که در دوره این نظام اخلاقی شکل گرفت به وجود آمد. تمدن انسانی در حدود 10 هزار سال تا 100 هزار سال سابقه دارد و در تمام طول این مدت درآمد سرانه بشر در حدود یک یا 2 دلار بوده است و در بهترین حالت به 3 دلار رسیده است و در تمدن‌های مختلف از جمله مصر و ایران و چین هم تفاوت چندانی در این زمینه وجود نداشته است. بعد از آن شروع دوران نظام اخلاقی بازار است که بنیان اصلی آن مالکیت خصوصی و محور آن مالکیت قانون است و به طور کلی این تفاوت معادلات را تغییر داد. بر خلاف نظر برخی دوستان که این اتفاق موضوع ساده‌ای است، ده‌ها سال تاریخ‌دانان اقتصاد روی این موضوع کار کردند تا بتوانند به چنین نتایجی برسند. مطالعات مفصلی صورت گرفت تا تحلیلگران به این موضوع پی ببرند که اصول اخلاقی تاثیر وثیقی بر توسعه اقتصادی دارد. در نظام اخلاقی جدید که مالکیت و بازار مبنای آن هستند و  درآمد بشر با رشدی قابل ملاحظه به ۵۰ تا ۱۰۰ دلار و در برخی از کشورهای پیشرفته به ۱۴۰ دلار رسید، این موضوع که حدود ۱۰ هزار سال درآمد بشر یک یا ۲ دلار بوده است، ولی با تغییر نظام اخلاقی ظرف ۲۰۰ سال به ۱۰۰ دلار رسیده است که به هیچ وجه تصادفی نیست. این موضوع که پایه‌های اقتصاد مدرن را یک فیلسوف اخلاق پایه‌ریزی کرد هم تصادفی نیست و آدام اسمیت به هیچ وجه انسان متوهمی نبوده. انسان به هر حال پیگیر مطلوبیت شخص خود است؛ اما آن چیزی که معلوم می‌کند که این پیگیری نفع شخصی تبدیل به فضیلت یا رذیلت می‌شود، قوانین و نظام سیاسی و نظام حقوقی حاکم بر جامعه است. می‌توان نظامی را بر پا داشت که مردم همزمان با پیگیری نفع شخصی به یکدیگر نیز نفع برسانند و همچنین در نقطه مقابل نیز می‌توان نظام اقتصادی‌ای بر پا کرد که مردم برای افزایش نفع شخصی خود به دنبال رانت و در نهایت ضرر زدن به یکدیگر باشند. ده هزار سال در تمدن بشری مردم یکدیگر را غارت می‌کردند. نتیجه آن این بود که تمدن بشری هیچ توسعه‌ای پیدا نکرد و اگر در کشور ما نیز روند به همین صورت ادامه پیدا کند تا ده‌ها هزار سال دیگر هیچ اتفاقی نخواهد افتاد؛ مگر اینکه رویه عوض شود و نظام مبتنی بر مالکیت خصوصی جایگزین سیستم کنونی شود.


شکوفایی اقتصادی با رعایت اخلاقیات

1 (85) copy

 علی میرزاخانی

سردبیر  ارشد دنیای اقتصاد

 به نظر می‌آید سوءتفاهمی در ذهن افراد شکل گرفته است در مورد این موضوع که اقتصاد به صورت کلی امری ضد اخلاقی یا به عبارت دیگر غیر اخلاقی است. بهتر است مفاهیم و پدیده‌هایی مانند اخلاق را با مفهوم مخالف آن تعریف شود. به عبارت دیگر باید تعریف شود که عمل ضد اخلاقی چیست؟ این تعریف به ما کمک می‌کند پی ببریم به صورت کلی کار غیر‌اخلاقی به چه معناست و در نهایت کمک می‌کند تعریف بهتری نیز از اخلاق داشته باشیم. عمل ضد اخلاقی را در مفهوم استاندارد آن به صورت «تضییع حقوق دیگران» می‌توان تعریف کرد؛ البته این مفهوم می‌تواند ابعاد بسیار وسیع‌تری پیدا کند؛ ولی در این بحث چارچوب اصلی تعریف را برای امر غیر اخلاقی گزاره تضییع حقوق دیگران در نظر می‌گیریم. حال با این پیش‌زمینه و مطرح کردن تعاریف، سوال اصلی که شکل می‌گیرد این است که آیا اقتصاد به صورت کلی پدیده‌ای غیراخلاقی است یا سیستم‌های اقتصادی خاصی می‌توانند غیر اخلاقی باشند. به نظر من صحبت‌های آقای رحمانی در این چارچوب بود که سیستم‌های اقتصادی خاصی می‌توانند عمل غیراخلاقی را تشدید یا ترویج کنند. به طور کلی بحث در چارچوب اقتصاد کلان بود که برخی از حاضران حوزه آن را با حوزه اقتصاد خرد اشتباه تفسیر کردند. مسلم است که بازارهای مختلف دارای نوسان هستند؛ ولی منشأ تشدید عمل غیراخلاقی بی‌ثباتی اقتصاد کلان است نه نوسانات بازاری خاص. این دو سوال که آیا اقتصاد کلا غیراخلاقی است یا سیستم‌های خاص در اقتصاد غیر اخلاقی هستند به جواب‌های متفاوتی منجر خواهد شد.

اگر این سوال مطرح شود که اقتصاد به طور کلی غیراخلاقی است نتیجه آن حرکت به سمت تغییر نهاد انسان است و این عمل دقیقا همان کاری است که سیستم‌های کمونیستی و سیستم‌های مشابه سعی در انجام آن داشتند؛ تلاش‌هایی در جهت تغییر انسان به ابرانسان یا انسان ترازنوین، به معنی انسانی که کار غیر اخلاقی انجام نمی‌دهد. اتفاقا نتیجه این اقدامات در سیستم‌هایی که به دنبال تغییر انسان بودند نهایتا تشدید بی‌اخلاقی‌ها بود. نحوه دیگر مطرح کردن سوال این است که ما سیستم اقتصادی را به نحوی طراحی کنیم که به قول میلتون فریدمن آدم‌های اشتباهی یا به عبارتی آدم‌های غیراخلاقی هم مجبور به انجام عمل اخلاقی شوند. در حقیقت این کاری است که اقتصاددانان باید انجام دهند، یعنی حرکت به سمت سیستم‌های اقتصادی که توانستند انحطاطات اخلاقی را کاهش دهند و حتی انسان‌های غیر اخلاقی را مجبور به انجام عمل اخلاقی کنند. تنظیمات اولیه انسان در تمامی مکاتب و حتی ادیان مختلف به صورت غیر اخلاقی تعریف شده است. انسان به صورت ذاتی به دنبال منافع خود است و کار اقتصاددان این است که خصوصیات سیستم اقتصادی را به نحوی طراحی کند که این خصوصیات انسانی موجب غیراخلاقی شدن اقتصاد نشود. تمام تلاش اقتصاد در این مسیر صرف شده است و آدام اسمیت نیز در قدم اول یک فیلسوف اخلاق است.در نتیجه نمی‌توان گفت که علم اقتصاد به خودی خود غیر اخلاقی است و در حقیقت آن‌چیزی که غیر اخلاقی است و منشأ اعمال غیراخلاقی است خود انسان است. این انسان است که می‌تواند با اختیار خود سبک زندگی خود را انتخاب کند که یا به صورت اخلاقی باشد یا به صورت غیر اخلاقی. اما می‌توان سیستم اقتصادی را به نحوی طراحی کرد که هم انسان غیر اخلاقی و هم انسان اخلاقی مجبور به انجام کار اخلاقی شوند. سیستم اقتصادی با پاداش دادن به کار اخلاقی می‌تواند انسان‌ها را به این سمت سوق دهد. برای رفتار انسان در اقتصاد نیز خطوط قرمزی وجود دارد که همان حقوق دیگر انسان‌هاست. اگر انسان بدون تجاوز به حریم انسان‌های دیگر به دنبال منفعت شخصی خود باشد به هیچ عنوان این کار عملی غیر اخلاقی تلقی نمی‌شود. حقوق در اقتصاد همان حقوق اساسی است مانند حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی. نتیجه پیگیری منافع شخصی همزمان با رعایت خطوط قرمز خلق ثروت یعنی ایجاد ارزش افزوده است. یعنی وقتی شخص منافع شخصی خودش را پیگیری کرده است، اما منافع دیگران و جامعه نیز همزمان رعایت شده و این به معنای همسویی منافع شخصی و منافع عمومی است.

احیای اخلاق با سیاست‌گذاری علمی

اگر علم اقتصاد مبنای سیاست‌گذاری‌های اقتصادی باشد، بی‌ثباتی اقتصاد کلان به حداقل می‌رسد و به همین ترتیب زمانی که علم اقتصاد مهجور بماند، ناگزیر بی‌ثباتی اقتصادی را در پی خواهد داشت. همان‌طور که مساله تورم در ۹۵ درصد کشورهای جهان کنترل شده، بی‌ثباتی اقتصاد کلان نیز مانند بیماری طاعون به تاریخ پیوسته است. چراکه علم اقتصاد بر سیاست‌گذاری‌های اقتصادی حاکم شده است.علم اقتصاد، علم خلق ثروت است. از همان زمانی که آدام اسمیت کتاب «منشأ ثروت ملل» را نوشت، اقتصاد به عنوان علمی که در راستای افزایش ثروت جوامع یا همان رشد اقتصادی به کار گرفته می‌شود، تعریف شد.درباره نسبت علم اقتصاد با اخلاق اجتماعی، باید گفت که اساسا فضیلت علم اقتصاد این است که رعایت اخلاقیات باعث رشد اقتصادی می‌شود؛ یعنی حفظ هنجارهای اخلاقی منجر به همان نتایجی می‌شود که از سیاست‌گذاری بر مبنای علم اقتصاد حاصل خواهد شد؛ اما چگونه و طی چه فرآیندی؟

برای ارائه تعاریف ساده از مفاهیمی چون اخلاق، می‌توان آن را در مقابل مفهوم متضادش تعریف کرد. یعنی به جای تعریف ایجابی، تعریف سلبی ارائه شود. بر این مبنا اخلاق یعنی «عدم انجام کارهای غیراخلاقی». به عبارتی اگر در جامعه‌ای اعمال ضداخلاقی انجام نشود، اخلاق اجتماعی حاکم شده است. اعمال ضداخلاقی، اعمالی هستند که منجر به تضییع حقوق دیگر انسان‌ها می‌شود. حقوق اساسی انسان شامل حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی است؛ تا فرد بتواند منافع خود را بدون تجاوز به حریم و حقوق دیگران پیگیری کند. تمام فضیلت علم اقتصاد همین است که اگر اخلاق (به معنای رعایت حقوق دیگران) را سرلوحه سیاست‌گذاری اقتصادی و سیاست‌گذاری حکمرانی قرار گیرد، همه نتایج ناشی از سیاست‌گذاری بر اساس علم اقتصاد، حاصل خواهد شد.به عنوان مثال «دروغ» که یک عمل غیراخلاقی است، با هدف کسب منافع شخصی از طریق تضییع حقوق دیگران صورت می‌پذیرد. وگرنه دروغ گفتن فی نفسه نمی‌تواند عملی لذت‌بخش باشد (مگر برای افرادی که دچار اختلالات روانی هستند)، مگر برای کسب منفعت صورت پذیرد.بنابراین در یک جامعه اعمال ضداخلاقی زمانی رواج می‌یابد که سیستم اقتصادی آن طوری تعریف شده است که عمل ضداخلاقی پاداش به همراه دارد. وقتی به اقدام غیراخلاقی پاداش تعلق گیرد، اصلا علم اقتصاد شکل نمی‌گیرد؛ چرا که روابط اقتصادی، بازی حاصل جمع صفر خواهد شد؛ من از جیب شما می‌دزدم، شما از جیب دیگری، دیگری از جیب من، همه از جیب دولت و دولت از جیب همه می‌دزدد. در سیستم اقتصادی این‌چنینی خلق ثروت و رشد اقتصادی حاصل نمی‌شود. علم اقتصاد زمانی شکل می‌گیرد که سیستم اقتصادی از بازی حاصل جمع صفر عبور کند و به بازی بُرد-بُرد، خلق ثروت یا رشد اقتصادی برسد.

Untitled-1