تبعیض از جنس آمریکایی

اختلاف درآمدها آنقدر شدید شده است که امروزه میانگین درآمدی دهک بالایی جامعه آمریکا چیزی بیشتر از ۹ برابر درآمد ۹ دهک باقی‌مانده است. این درحالی است که در مقایسه‌ای مشابه با این جمعیت، درآمد صدک بالایی به طرز بسیار چشمگیری بالاتر است، به نحوی که میانگین درآمدی این افراد در مقایسه با ۹ دهک پایینی، چیزی در حدود ۴۰ برابر است. این اختلاف در مقایسه با میانگین درآمد هزارک بالای توزیع درآمدی درآمد سربه فلک کشیده وچیزی بیش از ۱۹۸ برابر ۹۰ درصد جامعه است. یک درصد بالایی جامعه آمریکا در طول سالیان پس از میانه قرن بیستم، سهم خودرا  از کل درآمد ملی ۲ برابر کرده است.

 نابرابری در آمریکا در حال رشد است حتی در بالای جدول، درآمد ۱/ ۰ درصد بالای جدول در چند دهه گذشته بسیار سریع‌تر از سایر هم صدک‌های خود رشد داشته است، به‌طوری که بین سال‌های ۱۹۷۳ تا ۲۰۰۳ از ۸/ ۰ تا ۶ درصد افزایش و رشدی ۵/ ۷ برابری داشته است. هرچند که رکود اقتصادی بزرگ ۲۰۰۸ از سرعت این ۱/ ۰ درصد کاست اما این موضوع موقتی بود و حرکت رو به رشد این ۱/ ۰ درصدی‌ها دوباره از سر گرفته شده است.در سال‌های دهه ۹۰ درآمد ابرثروتمندان به‌شدت افزایش یافت. بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۲ به‌رغم ترکیدن حباب شرکت dot.com در سال ۲۰۰۰، درآمد ۴۰۰ نفر از ثروتمندترین‌های این کشور بیش از دوبرابر افزایش یافت. این روند تا سال ۲۰۰۸ ادامه داشت و درآمد این افراد به واسطه حباب شکل گرفته در بازار مسکن به چیزی حدود سه‌برابر رسید.

  نظام مالیاتی

دفتر بودجه کنگره درآمد ناخالص را این‌چنین تعریف می‌کند: مجموع آورده‌های فرد به علاوه تمامی منابع انتقالی دولتی. تحلیلگران راه‌های متفاوتی برای تعریف درآمد دارند اما همه آنها دریک نظر مشترک هستند که آن یک درصد بالای جدول در آمریکا از مسکن میزان نامتناسبی سود کسب می‌کنند، حتی در مقایسه با دیگر ثروتمندان! از سال ۱۹۷۹ درآمد ناخالص یک درصد بالایی خانوارهای آمریکایی بیش از چهار برابر سریع‌تر از درآمد دو دهک پایین جدول افزایش یافته است. همچنین دفتر بودجه کنگره درآمد خالص را به‌صورت: «درآمد ناخالص منهای مالیات‌های فدرالی» تعریف کرده است. بر اساس بررسی‌ها، درآمد صدک بالای جدول پس از کسر مالیات، سریع‌تر از درآمد ناخالص در حال افزایش است. میانگین رشد ناخالص این یک درصد از سال ۱۹۷۹ به ۸/ ۱۸۶ درصد و میانگین رشد درآمد خالص به ۲/ ۱۹۲ درصد رسیده است. یک نظام مالیاتی مترقی باید شکاف بین اقلیت ثروتمند و دیگر مردم را به حداقل برساند. در دهه‌های گذشته نظام مالیاتی آمریکا نیز این شکاف را کمتر نکرده است.

  اتحادیه‌های کارگری

امروزه در ایالات متحده اتحادیه‌ها نسبت به آنچه در دهه‌های گذشته انجام می‌دادند حضور اقتصادی بسیار کم رنگ‌تری دارند. یکی از نتایج حضور چنین اتحادیه‌هایی این است که مشاهده می‌کنیم شکاف دستمزد بین کارگر و کارفرما در سال ۲۰۱۶ نسبت به ۱۹۸۰ به میزان ۸ برابر بیشتر شده است. شکاف در مزایای بازنشستگی بین کارگر و کارفرما حتی بسیار بیشتر از شکاف در دستمزد‌ها است. تنها در پایان سال ۲۰۱۵ بودجه بازنشستگی ۱۰۰ مدیرعامل به ارزش ۷/ ۴میلیارد دلار بود (برابر با پس‌انداز بازنشستگی ۴۱درصد مردم ایالات متحده). خانواده‌هایی که کمترین پس‌انداز ممکن را انجام می‌دهند. با این حال کارگران آمریکایی باید خوشحال باشند که به واسطه طرح (K)‌۴۰۱ بخشی از بار مالی را به کارفرما منتقل کرده‌اند.

  دستمزد و بهره‌وری

دستمزدها در ایالات متحده با در نظر گرفتن نرخ تورم برای بیش از سه دهه با عدم افزایش روبه‌رو بوده است. کارگران آمریکایی و مهاجران در این سال‌ها عملا افزایش  اندکی در دستمزد هفتگی داشته‌اند یا بسیاری از همین افزایش نیز بی‌بهره بوده‌اند. بین سال‌های ۱۹۷۹ و ۲۰۰۷ دستمزد یک درصد بالایی جدول در آمریکا بیش از ۲۵۶ درصد افزایش داشته است در حالی که ۹۰ درصد دیگر تغییرات اندک و غیرقابل ملاحظه‌ای در میانگین درآمدشان داشته‌اند، این افراد طی سال‌های ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۵ تنها ۲۱ درصد افزایش میانگین درآمد داشته‌اند. بهره‌وری از سال ۱۹۴۸ با شیب تقریبا ثابتی افزایش یافته است اما دستمزد کارگران آمریکایی نه. شیب خسارت ساعتی کارگر از میانه دهه ۷۰ میلادی با جدا شدن از شیب بهره‌وری تقریبا به یک خط افقی تبدیل شده است و از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۳ فقط ۱/ ۱۹ درصد افزایش داشته است، در حالی که بهره‌وری ۹/ ۱۳۲ درصد در همین دوره زمانی افزایش داشته است.

  مشارکت زنان

اکنون زنان آمریکایی تقریبا همچون مردان در بیرون از خانه کار می‌کنند اما سقف شیشه‌ای بلندتر از آن است که اکنون شکسته شود. امروزه زنان تنها ۲۷درصد دهک اول درآمدی در جامعه کارگری را تشکیل می‌دهند و این موضوع نشان می‌دهد حضورشان در گروه‌های درآمدی بالا اندک است. در صدک اول درآمدی کارگران، زنان کمتر از ۱۷ درصد آن را تشکیل می‌دهند و در گروه هزارک بالا تنها ۱۱ درصد شامل زنان می‌شود.

  سیستم پولی و مالی

بانک‌های وال‌استریت در سال ۲۰۱۶، مبلغ ۲۴میلیارد دلاری خود را به ۱۷۷ هزار کارمند خود در نیویورک اختصاص داده است که این مبلغ ۶/ ۱ برابر مجموع درآمد یک میلیون و ۷۵هزار آمریکایی است که با حداقل دستمزد قانونی ۷۵/ ۷دلار در هر ساعت کار می‌کنند. استخر جایزه وال‌استریت ۲۰۱۶ به اندازه کافی بزرگ بود تا تمام حقوق و دستمزد ۲/ ۳ میلیون کارگران فست فودهای آمریکا یا همه سرویس‌دهندگان رستوران یا تمامی باربرها را تا ۱۵ دلار در هر ساعت افزایش دهد. افزایش درآمد کارگران کم درآمد باعث ارتقای اثرات سودمند سود اقتصادی در مقایسه با افزایش پاداش ثروتمندان خواهد بود، زیرا فقرا تمایل دارند که تقریبا هر دلار را صرف کنند، در حالی که ثروتمندان می‌توانند پول بیشتری را صرف پرداختن به درآمد خود کنند.این تبعیض خود را در جنبش اشتغال وال‌استریت نمایان کرد و اشاره به اعتراض‌ها و گردهمایی‌های خیابانی داشت که از تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ در وال‌استریت نیویورک آغاز شد و تا ۲۴ مارس ۲۰۱۲ در جریان بود. خواسته اشغال‌کنندگان وال‌استریت عمدتا رفع نابرابری‌های اقتصادی، مبارزه با فرهنگ اقتصادی سرمایه‌داری و از بین بردن دسترسی و نفوذ دلالان شرکتی و غول‌های پولی در دولت آمریکا بود و در اعتراض به اوضاع وخیم اقتصادی و اختلاف طبقاتی آمریکا و سیاست کنونی این کشور دست به تظاهرات گسترده زدند.

سازمان دیده‌بان نابرابری

 

باشگاه اقتصاددانان