نگاهی به تکوین حرفه مامایی بهعنوان یک دانش جدید
گذار علمی از «قابلگی»
مامایی در ایران باستان
سوابق ما در ایران در ارتباط با مامایی بسیار جالب است. آثار باقیمانده از دوره هخامنشی نشان میدهد که در ایران باستان ما در سه مرکز ری، همدان و تختجمشید آموزشگاههایی رسمی به منظور تعلیم پزشکی و مکانهایی به منزله پناهگاه بیماران وجود داشته است. این امر جدای بحث جندیشاپور و مسائل دیگر است. در عین حال در دین زرتشت در مقایسه با مسیحیت علاوه بر پزشکی ما شاهد هستیم که به بهداشت هم توجه ویژهای میشود. زرتشت بر پاکی چهار آخشیک (عنصر) یعنی آب، هوا، خاک و آتش تاکید میکند و معتقد است که باید بدن، جامه و خوراک را پاک نگه داشت. علم پزشکی ایران قبل از اسلام با این منظر که توجه ویژهای به این مسائل و تعالیم پزشکی و بهداشتی که داشته است، رونق خوبی دارد و از رشتههای پیشرفته این زمان محسوب میشود و نمود آن جندیشاپور یا گندیشاپور است که در بالاترین سطح دانش پزشکی جهان به شمار میرفت.
در ایران باستان همزمان با این بستر علمی ما به لحاظ اعتقادی نیز سمبل بسیار مهمی داریم که «آناهیتا» نام دارد. آناهیتا ایزدبانوی باروری است که نمادی از کمال زن است و از روزگاران بسیار کهن در ایران باستان مورد ستایش قرار میگرفت. همچنین «آناهیتا» به معنای بیآلایش، پاک و پالوده هم آمده و حتی در نفس این اسم شما تبلور این پاکی را مشاهده میکنید. وظایف آن فزایندگی گله و دارایی است و زایمان زنان که باید آسان شود. در حقیقت باروری و شیربخشی به زنان باردار از وظایف این ایزدبانو بوده است. بنابر مندرجات اوستا سقط جنین از جرایم غیرقابل بخشش است یعنی توجه به باروری و حفظ آن اهمیت دارد. به حکم اوستا نطفه بعد از گذشت چهار ماه و یک روز جنین شناخته میشود و این امر با آموزههای اسلامی ما بسیار شبیه است و مطابقت دارد.
تاثیر اسلام بر مامایی
بعد از ورود اسلام به ایران در سده چهارم هجری کسی به اسم «علی بن عباسمجوسی اهوازی» در کتاب خود به نام «کامل الصناعه» مطالبی در مورد بیماریهای زنان مینویسد. بعد از او «ابنخلدون» نیز فصلی از کتاب مقدمه خود را با عنوان «در صناعه مامایی» به موضوع مامایی اختصاص میدهد. وی در هرجا به مامایی اشاره دارد از تولد سخن میگوید. او درباره مامایی مینویسد: «و آن صناعتی است که تعریف آن چنین است: مامایی عبارت است از شناختن عملی که ماما هنگام زاییدن نوزاد آدمی را به رفق و نرمی از شکم مادر میگیرد و موجبات زاییدن را فراهم میکند و این هنر معمولا ویژه زنان است و کسی که این کار را انجام میدهد موسوم به قابله است.»
زنانگی عامل گسترش شغل
در دوره صفویه با توجه به شرایط حاکم بر جامعه و محدودیت ورود پزشکان مرد به حوزه بیماریهای زنان شغل پزشکی زنان رواج پیدا میکند و در این ایام اتفاقا ماماها احترامی بیش از پزشکان دارند چون حضور آنها بر حفظ بخش مهمی از نفوس جامعه حیاتیتر محسوب میشده است. حقالزحمه ماماها در این دوره مشابه حقالزحمه مردان پزشک بوده است. آنها جراحیهای مربوط به زنان را انجام میدادند مگر در موارد خاص مانند مرگ جنین در رحم مادر که مجبور بودند پزشک یا جراح رسمی را بیاورند و کار طبابت انجام دهد. در دوران قاجار این روال ادامه پیدا میکند، ولی در این دوره ما شاهد انجام جراحیهای کوچک از طرف زنان هستیم و تنها در موارد خطرناک از جراحان مرد کمک میگرفتند. قابلهها در زمان زایمان به زنان آبستن کمک میکردند و در شهرها نیز کار قابلگی بیشتر کار زنان یهودی و پیرزنان بود که کار معاینه داخلی را انجام میدادند و از مواد عجیبی چون تخم هویج، چای قابله، عصاره افسنتین و چیزهای عجیبی از این دست برای بهبود شرایط زایمان استفاده میکردند.
در بین ایلات از قابله خبری نبود، شرایط زنان ایل متفاوت بود، چراکه زنان ایلی زمانی را برای استراحت، حضور قابله، زایمان و گذراندن دوره نقاهت نداشتند. این زنان روی گرده اسب زایمان میکردند و خودشان ناف بچه را میبریدند و در مسیر کوچ ادامه میدادند. شرایط در بین این زنان کاملا متفاوت بود و معمولا به تنهایی نوزادان خود را به دنیا میآوردند. در عین حال چون تقاضا برای داشتن بچه زیاد بود، سقط جنین هم کم بود. ما در دوره قاجار مگر به دلیل موارد خاص پزشکی یا مشکلات احتمالی سقط جنین نداریم و آمار مربوط به آن بسیار محدود است و اگر کسانی نیز به دلایلی مجبور به سقط جنین میشدند، از قابلههای سنتی استفاده میکردند و برای این کار از گیاهان مخصوصی مثل برگ تازه و کوچک درخت خرما بهره میبردند.
آغاز تحول حرفه مامایی
درحالیکه در دوره قاجار به شکل سنتی همان روند تداوم را داریم یک اتفاق جدیدی میافتد و آن آشنایی با طب جدید اروپایی در ایران است. تلنگر این آشنایی و برقراری ارتباط با حوزه پزشکی نوین به گشایش سفارتخانههای کشورهای فرانسه و انگلیس در اوایل قرن نوزدهم برمیگردد. پیش از این ما میدانستیم که طب متفاوتی در اروپا وجود دارد و این به جنگهای ایران و روس و شکست ما در این جنگها برمیگردد. درست است که در این جنگها ما به لحاظ نظامی ضعیف بودیم و اسلحه نداشتیم ولی بخشی از شکست ما ناشی از این امر بود که ما سریع زخمی میشدیم و بعد از زخمی شدن به سرعت میمردیم، چون هم در برابر اسلحههای آنان دوام نداشتیم و هم درحالیکه آنان اگر زخمی میشدند، میتوانستند دوا و درمان کنند، ما چنین امکانی نداشتیم. پس فهمیدیم چیزی وجود دارد که ما از آن اطلاع نداریم اما تصمیمگیری برای آنکه نمونهای از آن را در ایران داشته باشیم، تا زمان تاسیس سفارتخانهها در ایران به تعویق افتاد. در این زمان پزشکان سفارتخانهها تلاش کردند که خدمات خود را از سطح سفیر و اطرافیان آن به عموم مردم که شدیدا نیازمند بودند، بسط دهند. در واقع پزشکانی که در سفارتخانهها کار میکردند بهعنوان یک کار عامالمنفعه وارد کارزار طبابت جدید در بین مردم ایران شدند.
مامایی به مثابه علم
به این ترتیب در نتیجه جنگهای ایران و روس عباسمیرزا که متوجه پیشرفت غرب و عقبماندگی کشورش میشود، تصمیم میگیرد که اقداماتی از جمله پزشکی مدرن را انجام دهد. به همین دلیل پنج نفر محصل را به انگلستان میفرستند که دو نفر از آنها یعنی «حاج بابا افشار» و «میرزا جعفر طبیب» با همین نیت پزشکی خواندهاند. «حاج بابا افشار» بعدها پزشک مخصوص محمدشاه میشود. برای نخستینبار در دوره ناصرالدینشاه تاسیس مراکز پزشکی و خدمات بهداشتی در دستور کار حکومت قرار میگیرد و شخص شاه در تعامل با سفارت و انگلیسیها بودجههایی تخصیص میدهد و افراد را مجاب میکند که زمینهای خود را در اختیار قرار دهند تا بیمارستانهایی بسازند و این بیمارستانها فراتر از بیمارستانهای عمومی، مخصوص زنان هم تاسیس شوند.
از زمان تاسیس دارالفنون به همت امیرکبیر طب فرنگی یا اروپایی بهصورت مدون در نظام آموزشی ایران قرار میگیرد و به جای طب سنتی بهکار میرود. تاسیس «انجمنهای حفظالصحه» در ایالتهای بزرگ ایران به منظور نظارت دولت بر کار بهداشت عمومی و نظارت بر کار پزشکان با ارائه گواهی تایید پزشکی از جمله اقدامات مهم زمان قاجار است که منجر به روند رو به رشد بهبود بیماریهای واگیر و مرگبار آن دوران میشود. ناصرالدینشاه تصمیم میگیرد که به شیوه بیمارستانهای اروپا بیمارستانی را در تهران تاسیس کند و نهایتا در سال ۱۲۸۴ه.ق مریضخانهای را افتتاح میکند که در سال ۱۲۹۰ه.ق بهعنوان مریضخانه دولتی رسما افتتاح میشود. این همان مکانی است که امروزه بهعنوان «بیمارستان سینا» میشناسیم. تحولی که از قابلگی سنتی به مامایی نوین شاهد هستیم به تحولات سیاسی و اجتماعی ما در ایران باز میگردد یعنی مقارن با انقلاب مشروطه که بهمنظور پیشرفت در زمینه پزشکی دو پزشک فرانسوی به نامهای «دکتر ژرژ» و «دکتر کاله» به استخدام دولت ایران در میآیند. استخدام همزمان این افراد اتفاقی است اما برای ما یک نقطه عطف محسوب میشود.
توسعه قوانین و زیر ساختها
در دوره دوم مجلس یعنی پس از استقرار حکومت پارلمانی در ایران، «قانون سیزده مادهای طبابت» در سال ۱۳۲۹ ه.ق به تصویب رسید. بعد از این قانون نامهای از سفارت فرانسه در تهران به وزارت امور خارجه میرسد که طی آن به ایران اطلاع میدهند که اداره خیریه فرانسه اجازه داده که دخترهای ملل خارجه (که ایران هم میتوانسته شامل آن شود). در مدرسه قابلگی عمومی پاریس قبول شوند. این اتفاق بسیار مهمی است اما جالب آن است که هیچ داوطلبی پیدا نمیشود. حدود ۶ سال بعد شخصی بعد از مشاهده بیمیلی دختران برای تحصیل پزشکی، طرحی را در ایران به این جهت پیاده میکند و بعدها جزو اولین کارهایی که انجام میدهد آن است که دختر خودش را به همین منظور به فرانسه اعزام میکند. این فرد «امیرخان امیراعلم» است که بیمارستان امیراعلم، مصداق بارز کاری است که وی به منظور ایجاد ساختار مامایی نوین در ایران انجام میدهد.
وی با تمهیداتی، زمینی را که از طرف دولت به وی هدیه داده بودند به ساخت بیمارستان اختصاص میدهد و «بیمارستان امیراعلم» را با داروخانه افتتاح میکند. این فرد همزمان مسوولیت مرکز شیر و خورشید سرخ را دارد و در آماری که دریافت میکند، مرگ و میر بسیار بچهها و زنان را گزارش میدهد. این زنان عمدتا به جهت بیسوادی ماما، کثیفی دست او و محیط زایمان و نرسیدن اکسیژن به بچه میمیرند و به راحتی با گفتن «آل برده» هیچ پیگردی وجود ندارد. وی با توجه به سیاستهای حکومت برای تربیت نسل جدید میگوید: «ما نسل جدید میخواهیم اما در عین حال نیازمند به قابله هستیم اما قابلهای که قابل باشد نه ناقابل» این امر تعریف مهمی در ساختار شیر و خورشید میشود. وی بیمارستانی تاسیس میکند و کلاسهای آموزشی به این منظور دایر میکند. نام این بیمارستان، نسوان است و از سال ۱۲۹۷ بهطور رسمی با بودجه ۲۰۰ تومان از محل عایدات اوقاف افتتاح میشود. رئیس این بیمارستان شخصی به نام دکتر «مهذب السلطنه» است.
در مرحله نخست ۵۹ زن بیمار در این بیمارستان بستری و مداوا میشوند. بستری شدن این زنها و مداوای آنها داستانهایی دارد که من بخشهایی از آنها را در کتاب آوردهام. مردم در این زمان به شدت در برابر بستری شدن زنانشان در بیمارستان مقاومت میکنند و از سوی دیگر پزشکان بیمارستان با ترفندهای مختلفی میکوشند که ثابت کنند اگر این زنان به بیمارستان بیایند و دارو بگیرند از مرگ نجات پیدا میکنند. در موارد اولیه تنها دلیل مراجعه زنان به بیمارستان این است که مرد، زن را بسیار دوست دارد و در حالیکه فکر میکند انجام این کار بیغیرتی است، زن را به بیمارستان میبرد و زمانیکه درمان با موفقیت انجام میشود، همین افراد به مبلغان بیمارستانهای جدید مبدل میشوند. بنابراین باید دقت داشت که تمامی این مراحل به سختی در جامعه پذیرفته شدهاند و عواملی از این دست به حکومت مربوط نمیشود، بلکه تفکر جامعه و خرافههای موجود در آن است که در مقابل آن دست به مقاومت میزند.
ارسال نظر