مصرف در برزخ

به نظر می‌رسد اقتصاد ایران در چنین وضعیتی قرار گرفته است. نه در جهنم فقر مطلق، نه در بهشت ثبات و اطمینان. جامعه در فاصله‌ای مبهم میان اضطراب و رفاه زندگی می‌کند. میان ترس از آینده و میل به تداوم زندگی. رفتار مصرف‌کننده ایرانی در این میان، به‌روشنی تصویر همین برزخ است. خریدها نه از فراوانی، بلکه از بیم شکل می‌گیرند. تصمیم‌های روزمره، از جنس انتخاب نیستند، بلکه از جنس واکنش‌اند. واکنشی برای کاهش فشار ذهنی و جبران حس بی‌ثباتی.

در چنین فضایی، مصرف‌کننده نه در جست‌وجوی رفاه، بلکه در پی اطمینان است. اطمینانی که هرگز به‌طور کامل به دست نمی‌آید. این وضعیت، آغاز «برزخ مصرف» است. جایی که اقتصاد و روان جامعه در هم می‌آمیزند و رفتار اقتصادی دیگر تابع منطق عدد و نمودار نیست، بلکه بازتابی از اضطراب و ادراک جمعی است.

مصرفی که رفاه نمی‌آورد

در نظریه‌های کلاسیک اقتصاد، افزایش مصرف نشانه‌ای از رشد رفاه و اعتماد به آینده است. جامعه‌ای که بیشتر مصرف می‌کند، معمولا جامعه‌ای است که به ثبات اقتصادی و تداوم درآمد خود اطمینان دارد. اما در اقتصاد ایران، این رابطه وارونه شده است. هرچه مصرف افزایش یافته، احساس امنیت اقتصادی کاهش پیدا کرده است.

در رفتار مصرفی جامعه نوعی تناقض دیده می‌شود؛ مصرف در حال افزایش است، اما احساس رفاه در حال فرسایش. در سال‌هایی که تورم یا انتظارات تورمی بالا بوده، تقاضا برای کالاهایی چون لوازم خانگی، طلا و حتی پوشاک ناگهان جهش کرده است. بررسی روند بهره‌مندی خانوارهای شهری ایران از کالاهای بادوام و لوازم خانگی، تصویر روشنی از تغییر الگوهای مصرفی در سال‌های اخیر ارائه می‌دهد. بر اساس داده‌های هزینه‌ - درآمد خانوار مرکز آمار، برخی وسایل مانند ماشین لباسشویی در آستانه‌ اشباع قرار گرفته‌اند: سهم خانوارهای دارای ماشین لباسشویی از ۸۴.۵درصد در سال ۱۳۹۵ به حدود ۸۹.۶درصد در سال ۱۴۰۳ رسیده است.  کالاهایی نظیر مایکروویو، ماشین ظرف‌شویی و خودروی شخصی نیز همچنان در مسیر رشد قرار دارند.

سهم خانوارهای دارای مایکروویو از حدود ۱۰درصد در سال ۱۳۹۵ به ۱۶.۱درصد در سال ۱۴۰۳ افزایش یافته و میزان برخورداری از ماشین ظرف‌شویی از ۵.۸درصد به ۹.۶درصد رسیده است. همچنین، نسبت خانوارهای دارای خودروی شخصی از ۴۷.۶درصد در سال ۱۳۹۵ به ۵۴.۹درصد افزایش یافته است.

این ارقام نشان می‌دهد حتی در دوره‌ای که احساس امنیت اقتصادی کاهش یافته، تقاضا برای کالاهای بادوام همچنان در حال رشد است. خرید این کالاها، به‌ویژه خودرو و لوازم خانگی مدرن، بیش از آنکه صرفا تابع افزایش رفاه باشد، به شکلی از واکنش در برابر نااطمینانی اقتصادی و تلاش برای حفظ ثبات ذهنی و مالی تبدیل شده است.

این الگو نشان می‌دهد مصرف در ایران بیش از آنکه تابع میل باشد، تابع ترس است؛ تلاشی برای حفاظت از ارزش پول، نه تجربه‌ رفاه. خرید، در این معنا، بیش از هر چیز نقش «پناهگاه روانی» پیدا کرده است.

در چنین فضایی، مصرف‌کننده نه برای لذت، بلکه برای اطمینان خرج می‌کند؛ اطمینانی موقتی و پرهزینه. مصرف از شاخص اقتصادی فاصله گرفته و به شاخصی از وضعیت ذهنی جامعه تبدیل شده است، جامعه‌ای که برای لحظه‌ای احساس ثبات، آینده را خرج اکنون می‌کند.

سه چهره‌ مصرف ایرانی

رفتار مصرفی در جامعه ایران را می‌توان در سه چهره اصلی خلاصه کرد؛ الگوهایی متفاوت در ظاهر اما با ریشه‌ای مشترک: بی‌اعتمادی و ناپایداری ذهنی.

۱. مصرف حفاظتی

در این الگو، خرید نه از میل، بلکه از ترس شکل می‌گیرد. خانواده‌ها برای جلوگیری از کاهش ارزش پول، به کالا پناه می‌برند. در دوره‌های جهش ارزی، افزایش تقاضا برای طلا، لوازم خانگی، خودرو یا حتی کالاهای بادوام خانگی همین منطق را نشان می‌دهد. مصرف در این حالت شبیه پس‌اندازی است که شکل کالایی گرفته؛ کنشی برای حفظ ارزش، نه برای افزایش رفاه.

در منطق اقتصاد رفتاری، این رفتار بیشتر با زیان‌گریزی (Loss Aversion) توضیح داده می‌شود: افراد از «از دست دادن ارزش پول» بیشتر می‌ترسند تا اینکه به «به‌دست‌آوردن رفاه بیشتر» فکر کنند. به همین دلیل، خرید در این فضا یک انتخاب بهینه نیست، بلکه اقدامی پیش‌دستانه برای جلوگیری از ضرر است. در اقتصادهای تورمی، این رفتار کنار چیزی شبیه تقاضای احتیاطی قرار می‌گیرد؛ یعنی خانوار ترجیح می‌دهد دارایی‌اش را به کالایی تبدیل کند که تصور می‌کند در برابر تورم مقاوم‌تر است.

۲. مصرف نمایشی

در سطحی دیگر، مصرف به زبان منزلت تبدیل می‌شود. در جامعه‌ای با نابرابری محسوس، کالاها بیش از آنکه ابزار استفاده باشند، به نشانه‌های اجتماعی تبدیل می‌شوند. همان‌گونه که تورستین وبلن توصیف کرد، مصرف تظاهری تلاشی است برای دیده‌شدن، نوعی بازسازی جایگاه در بازار نابرابر منزلت. در بازار ایران، برند خودرو، نوع تلفن همراه، یا مقصد سفر خارجی، معنای نمادین پیدا کرده‌اند؛ بازتابی از رقابت ذهنی در فضایی که فرصت‌های واقعی رشد محدود است.

از دید اقتصاد رفتاری، این الگو به «اثر مقایسه اجتماعی» (Social Comparison Effect) وابسته است؛ افراد نه بر اساس نیاز، بلکه با مقایسه خود با دیگران تصمیم می‌گیرند. در چنین فضایی، مصرف به ابزاری برای جبران کمبود حس کنترل و احترام تبدیل می‌شود.

۳. مصرف اضطرابی

سومین چهره، مصرفی است که واکنشی به فشار روانی بی‌ثباتی است. اخبار گرانی، حتی پیش از وقوع، احساس خطر ایجاد می‌کند و تصمیم‌های خرید را تسریع می‌کند. ذهن، تهدید را پیشاپیش واقعی می‌پندارد.

اقتصاد رفتاری این پدیده را با مفاهیمی چون «زیان‌گریزی» (Loss Aversion) و «اثر در دسترس بودن» (Availability Heuristic) توضیح می‌دهد. فرد ترجیح می‌دهد امروز بخرد تا «احساس پشیمانی فردا» را تجربه نکند. خرید در این حالت، انتقال اضطراب به کنش است، نه درمان آن. مصرف اضطرابی در ایران اغلب در بازارهایی بروز می‌کند که مستقیما به تورم حساس‌اند، مثل ارز و طلا تا پوشاک و مواد غذایی. این رفتار، چرخه‌ای خودتقویت‌کننده ایجاد می‌کند: ترس از گرانی باعث خرید بیشتر می‌شود، خرید بیشتر باعث افزایش تقاضا و در نهایت گرانی دوباره.

ذهنی که در تاریکی تصمیم می‌گیرد

در شرایط ناپایدار، تصمیم‌گیری اقتصادی به فرایندی روانی بدل می‌شود. ذهن برای کاهش تردید، از میان‌برهای ذهنی استفاده می‌کند؛ راه‌هایی سریع اما خطاپذیر. اقتصاد رفتاری این الگوها را «سوگیری‌های شناختی» می‌نامد؛ خطاهایی پیش‌بینی‌پذیر که رفتار جمعی را شکل می‌دهند.

در بازار ایران، اثر لنگر موجب می‌شود ذهن همچنان با قیمت‌های دیروز تصمیم بگیرد. زیان‌گریزی خریدار را به انتخاب‌های پرهزینه سوق می‌دهد تا احساس از دست دادن را تجربه نکند. اثر در دسترس بودن باعث می‌شود اخبار گرانی، حتی پیش از وقوع، احساس ناامنی واقعی ایجاد کند و ترس از جا ماندن (FOMO) خریدار را وادار می‌کند امروز بخرد، چون نمی‌داند فردا چه خواهد شد.

در مجموع، ذهن مصرف‌کننده بیش از آنکه محاسبه‌گر باشد، واکنشی است. تصمیم‌ها نه بر پایه تحلیل، که بر اساس حافظه و تجربه‌های تکراری از نااطمینانی گرفته می‌شوند. در چنین فضایی، «رفتار اقتصادی» بیش از آنکه منطقی باشد، شبیه تلاش برای حفظ تعادل در زمین لغزنده است.

در سطح روان‌شناسی، این تصمیم‌ها در تاریکی گرفته می‌شوند اما در سطح جامعه، همین تاریکی به یک وضعیت پایدار تبدیل شده است، برزخی میان ترس و رفاه.

 برزخ دانته و اقتصاد مصرفی ما

دانته در کمدی الهی، برزخ را جایی میان جهنم و بهشت می‌بیند. مکانی که در آن، روح‌ها هنوز در رنج‌اند، اما در مسیر رهایی‌اند.

اقتصاد مصرفی امروز نیز در موقعیتی مشابه قرار دارد، نه در جهنم فقر مطلق، نه در بهشت ثبات. جامعه در فاصله‌ای میان اضطراب و رفاه زندگی می‌کند. در حال مصرف، اما بی‌احساس امنیت. در این برزخ، هر تصمیم اقتصادی تلاشی است برای کاهش رنج ذهنی. خرید، شکلی از رفتارهای روزمره می‌شود؛ کنشی که در ظاهر مالی است اما در عمق، تلاشی برای بازسازی حس کنترل در جهانی ناپایدار. اگر در برزخ دانته، روح‌ها باید از هفت گناه بگذرند، در جامعه مصرفی ما نیز هفت وسوسه ذهن را درگیر کرده‌اند: ترس، طمع، مقایسه، تقلید، بی‌اعتمادی، بی‌دانشی و واکنش‌گرایی. این وسوسه‌ها نه گناه، بلکه الگوهای ادراکی‌اند؛ موانعی در مسیر روشن‌بینی اقتصادی.

برزخ مصرف، در واقع، برزخ ادراک است. جامعه هنوز از رفتار واکنشی فاصله نگرفته، اما در حال شناخت چرخه‌ای است که خود در آن گرفتار است. همین آگاهی نیمه‌کاره، شاید نخستین نشانه گذار باشد.‍

نوری در میانه‌ برزخ

رفتار مصرفی امروز، تصویری از جامعه‌ای است که تصمیم‌گیری اقتصادی در آن دیگر به معنای انتخاب میان گزینه‌ها نیست، بلکه واکنشی است به تداوم بی‌ثباتی. مردم نه در جست‌وجوی رفاه، بلکه در جست‌وجوی ثبات‌اند. ثباتی که هر روز شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد. در چنین وضعی، مصرف از منطق کلاسیک فاصله گرفته است. خرید نه نشانه‌ توان، بلکه ابزاری برای مدیریت فشار ذهنی است. هر تصمیم کوچک مالی، روایتی است از رابطه‌ای پیچیده میان ذهن و واقعیت. میان هراس از آینده و تلاش برای حفظ اکنون. در نهایت، جامعه در برزخ مصرف زندگی می‌کند. حرکتی مداوم میان شناخت و تکرار، میان ترس و امید.

* پژوهشگر اقتصاد رفتاری