رابطه بانک و بنگاه
ورشکستگی بانک چه اثری روی بنگاه دارد؟
یکی دیگر از مهمترین نقشهای بانکها، تامین امنیت مالی افراد و سازمانهاست. آنها با ارائه خدمات امنیتی مثل حسابهای بانکی، کارتهای اعتباری و سایر خدمات مالی، به نگهداری پول و داراییهای مشتریان کمک میکنند. بنابراین، بانکها به عنوان عوامل اصلی اقتصادی در هر کشور نقش اساسی و حیاتی دارند و اهمیت بسزایی در حفظ و توسعه اقتصاد کشور و حتی بنگاههای کوچک دارند. از اینرو، ورشکستگی بانک میتواند دامنه وسیعی از تاثیرات منفی بر بنگاهها داشته باشد. به عنوان مثال، اگر بانکی که بنگاه از آن استفاده میکرده ورشکسته شود، بنگاه ممکن است دچار مشکلات بزرگی در دسترسی به منابع مالی شود که میتواند به کاهش سرمایهگذاری و رشد آن منجر شود.
از طرفی، ورشکستگی بانک میتواند تاثیرات منفی بر اعتبار و بازار بنگاه داشته باشد. این ورشکستگی ممکن است باعث ایجاد ترس و نگرانی در مشتریان بنگاه شود و تاثیر منفی بر رفتار و روابط با آنها داشته باشد. علاوه بر این، ورشکستگی بانک بر مدیریت بنگاه و کارکنان آن به شدت تاثیرگذار است. وقوع ورشکستگی بانک میتواند فشار زیادی بر مدیران و کارکنان بنگاه ایجاد کند و تاثیر منفی بر عملکرد و بهرهوریشان داشته باشد بهخصوص اگر برای مدت طولانی برنامههای امنیتی و مزایای اجتماعی وجود داشته باشد و از چالشهای آنها باشد. با توجه به اهمیت این موضوع، مطالعات زیادی به بررسی رابطه میان بانکها و بنگاهها پرداختهاند.
یکی از تازهترین پژوهشهای انجامشده در این زمینه، مقالهای است که گروهی از پژوهشگران اقتصادی دانشگاه کالیفرنیا به نامهای گری ریچاردسون، مارکو دل آنجل و مایکل گو، با عنوان «ورشکستگی بانکها و فعالیتهای اقتصادی» در ماه گذشته، به چاپ رساندند. این پژوهشگران در مقاله خود به بررسی دورهای از تاریخ اقتصاد آمریکا میپردازند که در این دوران (1929-1900)، رشد اقتصادی سریع اما بیثبات بود. با توجه به رونق و رکود این دوران، آمریکا شاهد شکلگیری و شکست دهها هزار شرکت و هزاران بانک بود. این مقاله از دادهها و روشهای جدید برای شناسایی پیوندهای علی میان ورشکستگی بانکها و ورشکستگی شرکتها استفاده میکند. تجزیه و تحلیل این مقاله نشان میدهد که ورشکستگی بانکها باعث ورشکستگی شرکتهایی شد که برای دسترسی مداوم به اعتبار تجاری به بانکها وابسته بودند. اما شرکتهایی که برای اعتبار به بانکها وابسته نبودند پس از ورشکستگی بانکها یا در خلال هراس مالی، ورشکسته نشدند. در ادامه خلاصهای از این مقاله ارائه میشود.
رابطه بانک و بنگاه
کمک بانکهای تجاری به اقتصاد مدتهاست موضوع بحث بوده و هست. به گفته برخی از صاحبنظران، بانکها با دسترس قرار دادن منبع مالی، تسهیل پسانداز، نقش واسطههای مالی، تبدیل سپردههای نقدی کمبازده به بلندمدت، فعالیتهای اقتصادی را تسهیل کردند. واگذاری داراییها، غربالگری و نظارت بر گیرندگان این اعتبار و تامین مالی فعالیتهای اقتصادی بخش مهمی از اقتصاد است که در صورت نبود اقدامات بانکها صورت نمیگرفت. شکست بانکها این خدمات را بهطور کامل قطع کرده و تجارت و تولید را مختل میکند. برخی دیگر از افراد نیز معتقدند بانکها یکی از بسیاری از واسطههای مالی بودند. در غیاب آنها، سایر واسطههای مالی به آسانی پرداختها را پردازش میکنند، پسانداز و تامین مالی را تسهیل میکنند و فعالیت اقتصادی تقریباً ثابت باقی خواهد ماند. بنابراین ورشکستگی بانکها باید تاثیر کمی بر اقتصاد کل داشته باشد.
بحث تجربی در مورد این موضوع بر تاثیر ورشکستگی بانکها متمرکز است، زیرا مشارکت بانکها در اقتصاد ممکن است در مواقعی که بانکها بهطور ناگهانی از اقتصاد خارج میشوند قابل مشاهده باشد. اما مطالعات در این موضوع، به دلایل متعددی مبهم باقی مانده است. یکی از این دلایل، کمبود دادههاست. تحلیلگران دانشگاهی اطلاعاتی در مورد اینکه دقیقاً کدام شرکتها از بانکها وام گرفتهاند، ندارند، به ویژه در دورههای گذشته، مانند اوایل قرن بیستم، زمانی که بانکها نقش بزرگتری در سیستم اعتبار تجاری نسبت به اکنون داشتند. امروزه تحلیلگران فاقد اطلاعاتی هستند که به وضوح ورشکستگی بانکها و تغییرات در فعالیتهای تجاری را به هم مرتبط میکنند. واضح است رویدادهایی که بر یکی تاثیر میگذارد اغلب مستقیماً بر دیگری نیز تاثیر میگذارد و برخی از رویدادهای تاثیرگذار ممکن است از سوی محققان مشاهده نشود.
به عنوان مثال، تصمیمات شرکتها بر بانکها تاثیر میگذارد. شرکتها و بانکها در روابط متقابل شرکت میکنند، تصمیمات و رویدادهای آینده را پیشبینی میکنند و بر اساس این روابط متقابل، عمل میکنند. این به این معناست که علیت میتواند در جهات مختلف باشد: از بانکها به شرکتها، از شرکتها به بانکها، از گذشته به آینده، از پیشبینی آینده به حال، یا در همه این جهات به یکباره، که موجب ایجاد یک زنجیره علّی پیچیده میشود. در نتیجه، پژوهشگران برای تشخیص علت از معلول به طرحهای مطالعاتی نوآورانه نیاز دارند.
برای حل این پیچیدگی، این مقاله به نوعی هر دو طرف را بررسی میکند که باعث پیشرفت پژوهش در این زمینه شده است. این محققان رابطه میان ورشکستگی بانکها و فعالیتهای تجاری را بررسی میکنند. آنها با استفاده از منابع اولیه، دادههای جدیدی را جمعآوری میکنند که روابط میان بانکها و مشاغل را روشن میکند. اطلاعات دریافتی از خدمات درآمد داخلی (IRS) و اداره سرشماری، ویژگیهای شرکتهایی را نشان میدهد که فعالیت آنها یا نیاز به تامین مالی از بانکها داشته یا نداشته است. براساس دادهها، شرکتهای وابسته به بانک تقریباً همه شرکتهای تجاری (خردهفروشان و عمدهفروشان) و شرکتهای تولیدی کوچک را شامل میشد. بدهیهای آنها به میزان قابل توجهی از سپردهها در بانکها بیشتر بود. شرکتهای مستقل از بانک نیز شامل تولیدکنندگان بزرگی بودند که تقریباً همه آنها به میزان قابل توجهی بیشتر از وام بانکها سپرده داشتند. این پژوهشگران، از دو مجموعه داده استفاده میکنند تا ورشکستگی سهماهه شرکتهایی را که از بانکها وام گرفتهاند و شرکتهایی که این کار را نکردهاند، تعیین کنند.
تعیین علیت
این محققان متوجه شدند که ورشکستگی شرکتهای وابسته به بانک، بهطور قابل ملاحظهای پس از افزایش ورشکستگی بانکها افزایش یافته است، اما ورشکستگی شرکتهای مستقل از بانک اینگونه نبود و ورشکستگی بانکها تاثیر کمی بر روی این شرکتهای مستقل داشت. اما در طرف دیگر ماجرا، ورشکستگی بانکها پس از افزایش ورشکستگی شرکتهای تولیدی بزرگ که از بانکها وام اندکی گرفته بودند، بهطور قابل توجهی افزایش یافت، در حالی که ورشکستگی بانکها پس از افزایش ورشکستگیهای تجاری و شرکتهای تولیدی کوچک تغییر کمی کرد.
برای تایید جهت علیت، پژوهشگران از دو ابزار رایج در ادبیات استفاده میکنند: وحشت بانکی و رویکرد سهام بانکی. وحشت بانکی یا وحشت بانکداری یک بحران مالی است که هنگامی رخ میدهد که بسیاری از بانکها از هجوم بانکی همزمان رنج میبرند، در حقیقت این نوع بحران زمانی رخ میدهد که مردم بهطور ناگهانی میکوشند سپردههای در تهدید سوختشان را به پول نقد تبدیل کنند یا تلاش میکنند با همدیگر از نظام بانکی داخلی خارج شوند. محققان با استفاده از یک طرح دومرحلهای، ابزارهای شوکهای برونزا به ورشکستگی بانکها را شناسایی کرده و در مرحله دوم، نتایج مشابه با برآوردهای اولیهشان را بازیابی میکنند. آنها استحکام این نتایج را با استفاده از استراتژیهای شناسایی سریهای زمانی سنتی، بهویژه محدودیتهای زمانی در تحلیل خودرگرسیون برداری، بررسی میکنند.
تجزیه و تحلیل این مقاله بر روی دادههای آمریکا از سال 1901 تا 1929 متمرکز است؛ یک بازه سهدههای که با رشد سریع اقتصادی و رکودهای عمیق مشخص میشود. بررسی این دوران میتواند درسهایی برای امروز به همراه داشته باشد، زیرا نقش بانکهای تجاری در آمریکا و در بسیاری از کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه و در اکثر کشورهای در حال توسعه در آن زمان بسیار پررنگ بود. علاوه بر این، قانون ورشکستگی فدرال در سال1898 باعث ایجاد مجموعهای از پروندههای منحصربهفرد در دادگاههای ورشکستگی فدرال شد؛ راهآهنها و بانکها برای بازپرداخت بدهیها باید به دادگاههای ورشکستگی فدرال شکایت میکردند و طلبکاران شرکتهای تجاری و تولیدی، بانکهای تجاری بودند. بنابراین، ورشکستگی این شرکتها تا حد زیادی از تلاشهای بانکها برای وادار کردن مشاغلی که از آنها وام گرفته بودند به بازپرداخت بدهیهای سررسید گذشته، سرچشمه میگرفت. از اینرو، این دوره، زمان مناسبی برای بررسی سوال این تحقیق است.
چهار زمینه مرتبط با مقاله
این مقاله به چهار زمینه مختلف پژوهشی مرتبط است. اولین مورد، بررسی اثر شوکهای عرضه اعتبار بر فعالیتهای اقتصادی در اوایل قرن بیستم است. به عنوان مثال، مقاله برنانکی (1983) از مجموع دادههای سری زمانی استفاده کرد تا نشان دهد که بحران 1933-1930 با افزایش هزینه واسطهگری، فرآیند تخصیص اعتبار را مختل کرده که موجب انقباض اعتبار بانکی و کاهش تولیدات صنعتی شد. کالومیریس و میسون (2003) نیز از دادههای ایالتی استفاده کردند تا نشان دهند کاهش وامدهی بانکی با کاهش درآمد و رشد مجوزهای ساختمانی از سال 1930 تا 1932 مرتبط بوده است. مقاله ریچاردسون و تروست (2009) نیز از دادههای خرد در بانکها و مشاغل استفاده کردند تا نشان دهند تعلیق بانکها در دوران هراس، وامدهی به تجارت و صنعت را کاهش میدهد. رامیرز و شیولی (2012) از دادههای کلان برای نشان دادن همبستگی قوی میان ورشکستگیهای بانکی و تجاری از سال 1900 تا 1929 استفاده کردند. نویسندگان مقاله حاضر نیز شواهد جدیدی را معرفی میکنند که تاثیر شکست بانکها را بر شرکتهایی که از بانکها وام گرفتهاند و شرکتهایی که قرض نگرفتهاند نشان میدهد. دادههای جدید نشان میدهند که انگیزه زیربنای همبستگی شکست بانک و کسبوکار شکست طلبکاران بوده است. شکست بانکها باعث شکست شرکتهایی که از بانکها وام گرفتند شد، اما تاثیر بزرگی بر روی شرکتهایی که برای اعتبار به بانکها وابسته نبودند، نگذاشت.
در زمینه دوم، پژوهشگران ادبیات مربوط به تاثیر بانکها و شرکتهای مالی بر اعتبار کسبوکارهای کوچک را گسترش میدهند. در همین زمینه مقاله چن، هانسون و استاین (2017)، شوک عرضه اعتباری را برای کسبوکارهای کوچک در ایالتهایی که از سال 2008 تا 2014 بیشتر در ارتباط با چهار بانک بزرگ آمریکا بودند، نشان میدهد. کورتس و همکاران (2020) نیز نشان میدهد بانکهایی که بیشتر تحت تاثیر آزمونهای انجامشده از سوی فدرالرزرو قرار گرفتهاند، وامدهی به مشاغل کوچک را کاهش داده و نرخهای بهره را از سال 2012 تا 2016 افزایش دادهاند. گوپال و اشنابل (2022) نشان دادند که وامدهندگان غیربانکی، وام دادن به مشاغل کوچک در آمریکا را در طول بحران مالی 2008 کاهش دادند. این مقاله اولین مطالعهای است که وام دادن به شرکتهای کوچک را در دادههای تاریخی متفاوت بررسی میکند. یک مقاله مرتبط نشان میدهد شرکتهای کوچک برای اعتبار تجاری در آن دوران به بانکها وابسته بودند. این مقاله نشان میدهد که در عصر پیشرو، مشکلات بانکی بر کسبوکارهای کوچک با سرعت و شدت بیشتری نسبت به دهههای اخیر تاثیر گذاشته است، که نشان میدهد طیف وسیعی از برنامههای فدرال طراحی شدهاند تا بنگاههای کوچک را از شوکهای عرضه اعتبار محافظت کنند.
سوم، این مقاله شواهد جدیدی را به ادبیات مربوط به اثرات کلان بحرانهای مالی اضافه میکند. مقاله جلیل (2015)، سری جدیدی از وحشت بانکی را برای سالهای 1929-1825 نشان میدهد و متوجه میشود که وحشت بانکی تاثیر منفی زیادی بر تولید داشته است. بارون، ورنر و شیونگ (2022) سری جدیدی از بازده سهام بانکی و وحشت بانکی را برای 46 کشور از سال 1870 تا 2016 مشاهده کردند و دریافتند کاهش بزرگ در ارزش سهام بانکها انقباضهای اعتباری و شکاف تولید را پیشبینی میکند. ژو (2022) نیز بررسی میکند که چگونه بحران بانکی 1866 که از لندن منشأ گرفته بود، بر تجارت جهانی تاثیر گذاشت. کشورهایی که در معرض ورشکستگی بانکها بودند، کاهش شدید و مداومی را در فعالیتهای صادراتی تجربه کردند. مقاله حاضر استدلالهای این نویسندگان را تایید میکند، ادعاهای آنها را در مورد علیت تقویت میکند، و سازوکاری را روشن میکند که از طریق آن وحشت بانکی بر فعالیتهای تجاری، بهویژه در طول بحرانهای مالی دوران مترقی تاثیر گذاشته است.
در نهایت، با بررسی اثر کوتاهمدت ورشکستگی بانکها بر ورشکستگیهای تجاری در دوره زمانی که اقتصاد بازار در آمریکا در حال ظهور بود، مقاله این محققان به ادبیات مربوط به ورشکستگی بانکها در بازارهای نوظهور مرتبط میشود. دل آنجل و ریچاردسون (2024) دادههایی را در مورد ورشکستگیها در سطح ایالتی ارائه کردند. گو و ریچاردسون (2011) دادههای جمعآوریشده بر اساس شاخصههای کسبوکار را معرفی کردند. این مقاله دادههای جمعآوریشده بر اساس اندازه شرکت (بزرگ و کوچک)، بخش اقتصادی (تولید و تجارت)، و وابستگی بانکی (یعنی وامگیرندگان و اعتباردهندگان بانکهای تجاری) را معرفی میکند. تقاطع بین ورشکستگی و موقعیت خالص اعتباری مستلزم تجزیه و تحلیل دادههای مربوط به ترازنامه شرکت است که در این مقاله انجام شده است.
پرده پایانی
همبستگی واضحی میان ورشکستگی بانکها و ورشکستگی شرکتها وجود دارد. با توجه به دادههای تاریخی اوایل قرن بیستم میلادی، با افزایش ورشکستگی بانکها، ورشکستگیهای تجاری نیز افزایش یافته است. این الگو از سوی مردم آن زمان و محققان پس از آن نیز تشخیص داده شده است. در همین راستا، نویسندگان این مقاله، سازوکاری را برای این همبستگی ارائه و ادعاهای مربوط به جهت علیت را تایید میکنند. آنها نشان میدهند که ورشکستگی بانکها باعث شکست شرکتهایی میشود که وجوهی را از بانکها وام گرفتهاند.