لطفاً بی توجه نباشید
خانم ، خانم
گفتم: بله
گفت : امکانش هست گوشیتون رو بهم بدید گوشیم خاموش شده تماس فوری دارم لطفاً ...
بدون اینکه سوالی بپرسم گوشی را دادم ، خانمی که گوشی را گرفت جلوی چشمانم قدم رو میرفت ، استرس عجیبی داشت و بعد از چند دقیقه به سمتم آمد و گفت : جواب نداد ، ممنون لطف کردین
گفتم: خواهش میکنم
به راهش ادامه داد ، صدای زنگ گوشی را شنیدم شماره ناشناس بود
گفتم: بفرمایید
گفت : شما تماس گرفتید؟
در آن لحظه متوجه شدم که آن طرف خط چه کسی حضور دارد ، بدون معطلی گفتم: صبر کنید
اطرافم را نگاه کردم، به نقطه ای تبدیل شده بود با تمام سرعت دنبالش دویدم و فریاد زدم : خانم خانم ، صدایم را شنید به سمتم برگشت ،من که نفس نفس میزدم با همان صدای بریده بریده گفتم : با شما کار دارند حرفی نزد و گوشی را گرفت
بلافاصله بعد از گرفتن گوشی فریاد زد : اصلا متوجه شرایط هستی ، فقط کارت شده بی توجهی و نادیده گرفتن از بس بهت زنگ زدم گوشیم خاموش شد دیگه از رفتارات خسته شدم علی خسته تمومش کن
من ناخواسته مکالمه این زن و مرد را شنیدم و نوشته ای آشنا که بارها خوانده بودم در ذهنم تداعی شد:
مرد و زن ندارد! آدمها با بیتوجهی و نادیده گرفته شدن، از درون میمیرند. درون هر انسان یک کودک معصوم و بیگناه نشسته که حواسش به جزئیترین رفتار آدمها هست و از بیتوجهی و تبعیض، مچاله میشود در خودش و از دنیا میترسد و هرچه بیشتر میترسد، بیشتر فاصله میگیرد و فرق است میان زمانی که آدمی تنهایی را انتخاب میکند با زمانی که آدمی تنهایی را ترجیح داده! در ترجیح، یک نوع اجبار و گریز هست که در انتخاب نیست.مرد و زن که ندارد، آدمها را ببینید، وقتی میخندند، وقتی حرف میزنند، وقتی تلاش میکنند و وقتی با تمام اشتیاق، شما را برای معاشرت و همصحبتی انتخاب کردهاند.نگذارید آدمی از درون بشکند و شما بزرگترین دلیلش باشید...