مهدی محمدی copy

تا اینجا هر چه گفتیم نوستالژی هست و قدرت خاطره اما به قول باکلاس‌ها، خودرو کلاسیک می‌تواند در زنجیره مصرفِ سبک زندگی شهروندان و اقتصاد شهری نقش مهمی ایفا کند، چگونه؟ پس با من همراه شوید!

در ابتدا یک نکته کلی پیرامون خودرو؛ نیاز کلی ایرانیان در سال یک و نیم میلیون دستگاه برآورد می‌شود، بخشی در داخل و حجمی هم از خارج وارد می‌شود، تا امروز هم وضعیت آن نه‌تنها بهبود پیدا نکرده که هرسال بدتر شده، ماشین‌های رنگارنگ،با آپشن های فراوان و البته نیازهای فنی گوناگون در کنار ناسازگاری برخی از مدل‌ها با آب‌وهوا و اقلیم کشور!

شاسی بلندهایی که برای خانواده‌های نه‌چندان بزرگ دو و سه‌نفره امروز، بیش‌ازحد جادار به نظر می‌رسند، در دیدگاهی متفاوت با کلاسیک خوانده‌های اقتصاد که مصرف و تقاضا را پیشران بازار می‌دانند، نوعی نگاه کم‌رنگ هم وجود دارد که این‌همه مصرف منابع را برنمی‌تابد، اگرچه در حوزه اقتصاد کلان حرفشان متین و منطقی است اما اقتصاد خرد می‌تواند پاسخ دهد در مورد کالایی که مصرفی و برای گذران روزمره شهروندان، جابجایی شهری و مانند آن است، خیلی نیاز نیست تا هرروز و سال، پی تعویض خودرو و روزآمد کردن آن باشیم، نویسنده اگرچه چندان دل‌بستگی با ضد مصرف‌های نوستالژیک باز ندارد اما منکر نمی‌شود که گاه پر بیراه هم نمی‌گویند، تجربه شخصی من و بسیاری دیگر می‌تواند گواه باشد که سرِ پا کردن ماشینی قدیمی اما فنی که هنوز تا اسقاط شدنش راه طولانی مانده، بیشتر دور ریختن منابع و تجربه‌ای است پای ساختن فلان مدل درست‌وحسابی کلاسیک گذاشته‌شده تازه وقتی مثلا بنز رفیقم را با یک مدل‌بالای متوسط و رند بازار مقایسه می‌کنم، می‌بینم این‌یکی بهتر به کار می‌آید، مصرفش فرق چندانی ندارد و استهلاک بالایی هم ندارد؛ اگر درست سرویس و مرمت شود، سواری و ایمنی آن گاهی لذت‌بخش‌تر و بیشتر هم هست.

زاویه دیگر می‌گوید،  با حضور جدی  خودرو کلاسیک در بازار مصرف، تعمیرکار، مرمت کار و نمایشگاه دار می‌توانند کاسبی داشته باشند، مجموعه‌دارها پای‌کار می‌آیند و  انتظار می‌رود همان‌طور که در برخی کشورها و  چند سالی هم در اصفهان، تهران و تبریز رویدادهای شهری با حضور چنین خودروهایی برگزار می‌شود، اکوسیستم جذابی پیرامون کلاسیک‌های تکرار نشدنی در اقتصاد شهری شکل بگیرد که به قول ظریفی، چهار نفر هم دو ریال گیرشان بیاید!

نکته مهم‌تر پیرامون مبحث خودروهای کلاسیک که حالا به یکی از کاسبی‌های جدید چینی‌ها تبدیل‌شده، آن‌ها ذائقه نوستالژی بازهای کشورهای توسعه‌یافته را شناخته‌اند، برایشان قطعه جانبی می‌سازند و بروبیایی راه انداخته‌اند که پای رسانه‌های مردم‌پسند جهان را به مساله بازکرده است، اینجا  منِ اصفهانی که توانایی‌های فنی اهالی شاپور و حومه را در اصفهان می‌شناسم، با لطایف‌الحیل می‌گویم آن‌ها موتور هواپیما هم بخواهید می‌سازند، قطعات ماشین کلاسیک که برایشان مثل آب خوردن است، با کنکاش در این حوزه می‌بینید اتفاقا کاروکاسبی خوبی است و نوعی رقابت در ساخت قطعه، مرمت و سرویس ماشین کلاسیک شکل‌گرفته که از اتفاق توانسته برخی تعمیرکاران قدیمی را وادار کند شاگرد جدید تربیت کنند و تجربه سال‌ها کار و تلاششان فراموش نشود.

حالا که پشت سر هم نکته‌گویی می‌کنم، بگذارید این را هم بگویم و خلاص! هر خودروی قدیمی، نمی‌شود به‌اصطلاح کلاسیک خوانده شود، بالاخره ماشین عمر مفیدی دارد و گاهی باید راهی سرزمین اسقاط شود اما زندگی شهری، اگر قرار باشد همه آن با خیابان‌های مملو از خودروهای قرن بیست و یکم پر شود، انگار گذراندش سخت می‌شود، هرازگاهی فولکس قورباغه‌ای کروک سوار شوید بد نیست، توی خیابان کادیلاک سویل ببینیم و برای صاحبش لایک نشان دهیم، حال هر دو نفر را خوب می‌کند، کلا ساده بگویم، نشاطی که ماشین باحال، خوش‌رنگ و تروتمیز قدیمی می‌تواند به شهرهای امروز بدهد، آن‌قدر ارزش دارد که آدم‌ها را دورهم جمع کند و برایش وقت گذاشته شود، البته به شرطی که به قول ما اقتصاد نویس ها، تصمیم‌ساز این‌یکی حوزه را از نظرات مشعشع و راه گشای خود محروم کند و خودتان بهتر می‌دانید، خیری نرساند!