گزاف نیست درگیری‌ها در اوکراین را محصول تضاد میان دو قدرت بزرگ یعنی آمریکا و روسیه بدانیم؛ نبردی که از نظر مقیاس نیروهای درگیر، سلاح‌های موجود و البته تلفات بسیار قابل ملاحظه است و حالا مدت زمان آن آرام‌آرام در آستانه دوسالگی قرار دارد. اگر گذری در سابقه تاریخی تقابل میان مسکو و واشنگتن داشته باشیم، شاید نزدیک‌ترین گزینه به درگیری‌ها در اوکراین، جنگ کره است که 70 سال پیش به پایان رسید. اگرچه جنگ کره از نظر تاکتیک‌های جنگی و تجهیزات نظامی بسیار متفاوت با درگیری‌های کنونی در اوکراین است؛ اما در جنبه سیاسی به آنچه امروز مشاهده می‌کنیم بسیار نزدیک بود. بدون شک مهم‌ترین وجه اشتراک آنها این است که یک قدرت سیاسی فرامنطقه‌ای مجبور می‌شود نیروهایش را به یک کارزار طولانی‌مدت با یک کشور منطقه‌ای غیرهسته‌ای بفرستد که از سوی یک قدرت سیاسی فرامنطقه‌ای هسته‌ای دیگر که در نگاه او متخاصم است، حمایت نظامی و سیاسی می‌شود.

بنابراین این موضوع آشکار است که یک قدرت فرامنطقه‌ای هسته‌ای (ایالات‌متحده) برای آنکه قدرت فرامنطقه‌ای دیگری (در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی و امروز فدراسیون روسیه) را در صحنه بین‌الملل به انزوا بکشاند، صحنه خصومتی را در کشور همسایه او پدید می‌آورد تا افکار عمومی بین‌المللی این‌طور قضاوت کند که یک کشور فرامنطقه‌ای هسته‌ای وارد تقابل با یک کشور منطقه‌ای غیرهسته‌ای شده است. در واقع واشنگتن با این صحنه‌آرایی یک تیر و چند نشان را هدف قرار می‌دهد: نخست مسکو را وارد یک جنگ فرسایشی می‌کند که بخش قابل ملاحظه‌ای از نیروها و تجهیزات نظامی‌اش را درگیر این منازعه می‌کند. دوم سبب می‌شود بازیگری کرملین در بعد فرامنطقه‌ای در حاشیه قرار بگیرد؛ در واقع درگیر شدن در کارزار نبرد به سرعت‌گیر قابل ملاحظه‌ای تبدیل می‌شود که نقش‌آفرینی او در دیگر موضوعات فرامنطقه‌ای را تحت تاثیر قرار می‌دهد. سوم و البته مهم‌ترین هدف کاخ سفید این است که انزوای روسیه در نظام بین‌الملل را رقم بزند.

بر این اساس می‌توانیم بگوییم که در هر دو مورد درگیری [چه در مورد کره و چه اکنون در مورد اوکراین] موضوع درگیری سرنوشت کشوری نیست که صحنه خصومت‌ها در قلمرو آن در حال وقوع است؛ بلکه آینده نظام بین‌الملل است و تلاش واشنگتن مبنی بر اینکه روسیه را حداقل در یوروآتلانتیک منزوی کند.

جنگ کره سه سال به طول انجامید و در آن هنگام آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت آمریکا تهدید به استفاده از بمب اتمی را بسیار جدی مطرح کرد و جنگ اوکراین اکنون در آستانه دوسالگی قرار دارد؛ اگرچه جو بایدن مثل دوایت آیزنهاور یک ژنرال پنج‌ستاره نیست، اما او نیز تاکنون از ارسال هیچ سلاح غیرهسته‌ای کم نگذاشته است که آخرین مورد موشک‌های «اتکمز» (ATACMS) با کلاهک‌های خوشه‌ای است که باعث نگرانی تیتوس پیچی از اعضای کمیته راهبردی ائتلاف آمریکا برای ممنوعیت مهمات خوشه‌ای شد که این اقدام را بازی با زندگی غیرنظامیان توصیف کرده است. در سوی دیگر میدان نیز روسیه موشک بالستیک قاره‌پیمای خود یعنی «سرمات» را که قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای دارد در حالت آماده‌باش جنگی قرار داده است.

در این میان اگرچه در سناریوی بدبینانه بسترهایی برای کشیده شدن بحران اوکراین به سوی یک جنگ هسته‌ای میان روسیه و آمریکا وجود دارد، اما بسیار دشوار است بخواهیم از عملیاتی شدن این سناریو سخن بگوییم و به نظر می‌رسد با وجود خصومت پررنگ میان کرملین و کاخ سفید در صحنه تاریک اوکراین، اما در عین حال طرفین همچنان خطوط قرمز کلیدی یکدیگر را درک می‌کنند. به یاد داشته باشیم در بحران کارائیب که به بحران موشکی کوبا شهرت دارد نیز تلاطمی پرمخاطره میان شوروی و آمریکا رقم خورد که آنها را در آستانه استفاده از سلاح‌های هسته‌ای قرار داد تا جایی که فیدل کاسترو در نامه‌ای به خروشچف نوشت که بهتر است ما در اقدامی پیش‌دستانه جنگ هسته‌ای را آغاز کنیم که با این پاسخ دبیرکل وقت شوروی روبه‌رو می‌شود: اصلاً می‌فهمی جنگ هسته‌ای یعنی چه! بنابراین انتظار می‌رود که در همین سان که وضعیت دشمنی این‌چنین پیچیده است، اما همچنان فهم‌پذیری سران روسیه و آمریکا حکم می‌کند که سلاح هسته‌ای تنها یک ابزار بازدارنده است و در مسیر به‌کارگیری آن پیش نروند.

جغرافیای منازعه

75

با این مقدمه اجازه بدهید به پرسش کلیدی این نوشتار بازگردم که سرنوشت جنگ به کدام‌سو پیش می‌رود؟ برای پاسخ بیایید توجهی به جغرافیای منازعه داشته باشیم؛ اکنون مناطق دونتسک، لوگانسک، مناطق زاپاروژیا و خرسون در قسمت جنوب رود دنیپر به خاک روسیه الحاق شده‌اند و اوکراین نیز به‌‌رغم حمایت‌های مالی و نظامی گسترده هیچ دستاوردی در ضدحمله‌ای که از ابتدای ماه مارس سخن می‌گفت نداشته است. حالا با گذشت هفت ماه از این زمان تقویم به آخر اکتبر رسیده است و سرمای هوا فرصت طلایی برای نیروها و تجهیزات نظامی روسیه است تا شانس خود را برای پیشروی امتحان کنند.

در سفری که در ماه می در فرمت امنیت غذایی به مناطق دونتسک و زاپاروژیا و مشخصاً خط تماس میان روسیه و اوکراین در زاپاروژیا داشتم، چند نکته را درک کردم که فکر می‌کنم متغیرهای مهمی در سرنوشت جنگ می‌توانند باشند. نخست اینکه بازسازی مناطق الحاق‌شده به روسیه در خوانش این کشور به سرعت جریان دارد و شهری همچون ماریوپل که به موجب درگیری‌ها تخریب شده بود، اکنون شاهد ساختمان‌های جدیدی است که دیگر رنگ و بویی از جنگ ندارد؛ یا دانشگاه دولتی ملیتوپل در منطقه زاپاروژیا اکنون میزبان ۱۰ هزار دانشجوی بورسیه است تا تاکیدی باشد بر جریان زندگی.

بنابراین یک چیز کاملاً مشخص است: حداقل اینکه روسیه حتی یک درصد هم امکان نمی‌دهد که این مناطق را از دست بدهد و در مقابل تلاش دارد در قسمت شمالی مناطق زاپاروژیا و خرسون پس از رود دنیپر نیز پیشروی داشته باشد و به گمان من طی زمستان امسال بسیار تلاش خواهد کرد تا منطقه اودسا را نیز بگیرد. در این شرایط دسترسی اوکراین به دریا [دریای سیاه و دریای آزوف] به‌طور کامل مسدود و مهم‌تر اینکه امنیت منطقه کریمه تضمین می‌شود، چرا که امکان حملات شهپادی (پهپاد دریایی) به سوی منطقه کریمه نیز از بین می‌رود و در مسیر زمینی نیز منطقه خرسون حائل خواهد بود.

در جلسه‌ای که با یوگنی بالیتسکی، فرماندار منطقه زاپاروژیا داشتم این موضوع را دقیق‌تر فهم کردم که روسیه به هیچ عنوان و در هیچ شرایطی از این مناطق عقب‌نشینی نمی‌کند؛ دیدار ما در بهار در شهر ملیتوپل مرکز منطقه زاپاروژیا بود؛ درست زمانی که تمام رسانه‌ها و از جمله شخص ولودیمیر زلنسکی از ضدحمله گسترده اوکراین می‌گفتند؛ از او پرسیدم که اگر ضد حمله اوکراین اتفاق بیفتد، چه اتفاقی برای مردم این منطقه می‌افتد که در همه‌پرسی به الحاق به روسیه رای دادند و او با قاطعیت گفت امکان‌پذیر نیست. به خوبی درک می‌کنم که هیچ فرماندهی از شکست سخن نمی‌گوید، اما وقتی در کنار این صحبت‌ها موانع گسترده ضد تانک در سراسر خط تماس میان روسیه و اوکراین را در این سفر می‌دیدم، اگر او هم نگفته بود می‌توانستم حدس بزنم که اوکراین شانسی برای ضدحمله ندارد.

خصومت ابرقدرت‌ها

اجازه بدهید بار دیگر به این موضوع بازگردم که ما از خصومت میان آمریکا و روسیه در صحنه اوکراین صحبت می‌کنیم؛ بدون شک تیم بایدن به خوبی می‌دانستند با شکل‌گیری این جنگ، سرنوشت اوکراین دیگر مورد توجه نخواهد بود و هدف اصلی که دنبال می‌کرد انزوای روسیه در یورو آتلانتیک بود و در سوی دیگر اگرچه روسیه در ابتدا بر اجرایی شدن توافق مینسک تاکید داشت و استقلال مناطق دونتسک و لوگانسک، اما زلنسکی با حمایت تیم بایدن خصومت‌ها را به سمتی برد که دیمیتری مدودف، نایب‌رئیس شورای امنیت روسیه، صراحتاً گفت اوکراین تا دو سال دیگر وجود نخواهد داشت.

بنابراین یک سناریو پیش‌روی کارزار اوکراین می‌تواند رسیدن به آتش‌بس باشد با این تاکید که مناطق دونتسک، لوگانسک، خرسون و زاپاروژیا به روسیه الحاق شده‌اند. اما واقعیت این است که آتش‌بس در چنین شرایطی به مثابه آتش زیر خاکستر است که هر لحظه می‌تواند زبانه بکشد؛ بنابراین انتظار می‌رود روسیه به دنبال پیشروی در اودسا باشد و جدایی‌طلبان روس شرق مولداوی در منطقه ترانس‌نیستریا را نیز به این نوار اضافه کند.

در سوی دیگر سیاست خارجی بایدن که در آسیای جنوبی به دلیل خروج بی‌برنامه از افغانستان و روی کار آمدن طالبان با انتقاد روبه‌رو شد و در خاورمیانه هم ناکامی در موضوع احیای برجام انتقادهای دیگری را پیش‌روی او قرار داد؛ در ایستگاه سیاست خارجی در یوروآتلانتیک نیز حالا با انتقادهای گسترده‌ای روبه‌رو شده است. اگرچه او در ابتدا موفق شد به واسطه بحران اوکراین اروپا را در مقابل روسیه قرار دهد و روابط ناتو و روسیه را در یک مسیر تاریک برگشت‌ناپذیر قرار دهد، اما در عین حال برخلاف حمایت‌های مالی سنگین از زلنسکی، دستاوردی پیش‌روی کی‌یف نداشت. بنابراین بایدن اکنون نیازمند این است که زلنسکی تحرکی در میدان جنگ داشته باشد و او نیز از آتش‌بس حمایت نمی‌کند. در سوی دیگر زلنسکی نیز که چند ماه پیش از آغاز جنگ با زمزمه اعتراضات مردمی به دلیل مشکلات معیشتی روبه‌رو بود، اگر موفق شد به واسطه نادیده گرفتن توافق مینسک و بمباران مناطق دونتسک و لوگانسک با حمایت کاخ سفید، روسیه را تحریک کند تا به اوکراین ورود نظامی کند و سناریوی مطلوب بایدن رقم بخورد، اما در عین حال او نیز با گذشت دو سال از جنگ، با انتقادهای جدی از سوی مردم روبه‌رو شده است که اساساً چرا او اوکراین را در معرض چنین کارزاری قرار داد که نه فقط عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو حاصل نشده است، بلکه بخش‌های قابل ملاحظه‌ای از این سرزمین نیز از دست رفته است و مهم‌تر اینکه زلنسکی به بهانه شرایط جنگی انتخابات پارلمان را پاییز برگزار نکرد و ظاهراً قصد ندارد انتخابات ریاست‌جمهوری را نیز در بهار پیش‌رو برگزار کند؛ چرا که با توجه به ادبار مردم نسبت به او پیشاپیش نتیجه انتخابات را حدس می‌زند. بنابراین زلنسکی نیز برای باقی ماندن در مدار قدرت مخالف آتش‌بس است.

سناریوهای پیش‌رو

بنابراین در اینجا چند سناریو مطرح می‌شود.

نخست: روسیه منطقه اودسا را نیز بگیرد و سپس بر سر تضمین‌های امنیتی برای پایان منازعه با آمریکا مذاکره کند و بایدن امید داشته باشد که چهره‌ای پایان‌دهنده به جنگ برای خود رقم بزند؛ البته باید توجه داشت که با انتقادهای گسترده جمهوریخواهان روبه‌رو خواهد بود که این همه هزینه‌ای که صرف اوکراین شد، چه نتیجه‌ای داشت. مضاف بر اینکه گزارش‌هایی نیز وجود دارد که گروه‌های شبه‌نظامی در خاورمیانه سلاح‌های خود را از اوکراین خریداری می‌کنند که با توجه به تنش‌های میان حماس و اسرائیل انتقادهای جدی‌تری متوجه بایدن خواهد شد.

دوم: کارزار اوکراین تا انتخابات آمریکا ادامه یابد؛ طبیعتاً گزینه مطلوب برای روسیه به قدرت رسیدن ترامپ است؛ در این شرایط ترامپ که مخالف سیاست‌های زلنسکی و حمایت مالی و تسلیحاتی بیشتر از کی‌یف است، تمایلی به ادامه جنگ ندارد و اروپا نیز که با ترامپ ناسازگاری دارد و شاهد شکاف میان اروپا و کاخ سفید خواهیم بود، در این شرایط نه‌تنها جنگ اوکراین پایان می‌یابد، بلکه حتی انتظار می‌رود تا حدی از انجماد روابط روسیه و غرب البته به‌طور تدریجی کاسته شود.

سوم: طی دو سناریوی بالا ما از این موضوع صحبت می‌کنیم که اوکراین بخشی از خاک خود را از دست می‌دهد و پایان جنگ رقم می‌خورد؛ اما یک سناریو نیز با توجه به خصومت‌های پنهان میان لهستان و اوکراین که طی یک ماه گذشته آرام‌آرام آشکار شده است این است که مناطق غربی اوکراین نیز به لهستان الحاق شود و عملاً دیگر کشوری به نام اوکراین وجود نداشته باشد.