اثری برای علاقه مندان به جامعه شناسی اقتصادی
کتاب جامعهشناسی اقتصادی
در مقدمه کتاب «جامعهشناسی اقتصادی» میخوانیم: «همانطور که خوانندگان ملاحظه خواهند کرد و ریچارد سوئدبرگ هم متذکر شده است، مقالۀ سخت و پیچیدهای است، اما خواندن آن برای فهم تفاوت اقتصاد نهادگرای جدید و اقتصاد نوکلاسیک از یکسو و جامعهشناسی اقتصادی جدید از سوی دیگر لازم است. ضمن اینکه مترجم مقدمۀ مختصری در تمایز پارادایم نظری اقتصاد نوکلاسیک و جامعهشناسی اقتصادی در ابتدای کتاب افزوده است. ریچارد سوئدبرگ در این کتاب اصول جامعهشناسی اقتصادی جدید را بهدقت تشریح کرده است. وی در سراسر فصول کتاب میان اندیشه اقتصاد نوکلاسیک و اقتصاد نهادگرایان جدید از یکسو و جامعهشناسی اقتصادی از سوی دیگر تمایز قائل میشود و بهدقت وجوه هرکدام را توضیح میدهد تا جایگاه جامعهشناسی اقتصادی جدید را در مطالعه پدیده اقتصادی روشن کند. بهعلاوه در ادغام نظریه منفعت در نظریات جامعهشناسی برای استفاده از این مکاتب اقتصادی تلاش میکند. همچنین سوئدبرگ حفرههای ساختاری را نیز در جامعهشناسی اقتصادی جدید نشان داده است. تشریح این حفرهها برنامه تحقیقی خوبی را پیشروی محققان علوم اجتماعی میگذارد تا جامعهشناسی اقتصادی جدید را هرچه بیشتر توسعه دهند»
ساخت اجتماعی و کنش اقتصادی
کتاب مذکور با نام کامل تر جامعهشناسی اقتصادی: ساخت اجتماعی و کنش اقتصادی یکی از کتابهای مهم درزمینۀ جامعهشناسی اقتصادی جدید محسوب میشود که برای مطالعه پدیدههای اقتصادی خرد و کلان از منظر جامعهشناسی بسیار راهگشاست.
مارک گرانووتر (Mark Granovetter) و ریچارد سوئدبرگ (Richard Swedberg) در این کتاب جامعهشناسی اقتصادی جدید را بهصورت دقیق بررسی و تشریح کرده است. نویسندگان در همهی فصلهای کتاب جامعهشناسی اقتصادی (Principles of Economic Sociology) بین جامعهشناسی اقتصادی از یکسو و اندیشه اقتصاد نوکلاسیک و اقتصاد نهادگرایان جدید از سوی دیگر تمایز قائل میشوند و بهدقت هرکدام را تشریح میکند تا جایگاه جامعهشناسی اقتصادی جدید را نمایان سازند. همچنین حفرههای ساختاری را نیز در جامعهشناسی اقتصادی جدید نشان میدهند که برنامه تحقیقی خوبی را پیشروی محققان علوم اجتماعی میگذارد تا جامعهشناسی اقتصادی جدید را هرچه بیشتر گسترش و توسعه دهند.
نقطه اشتراک مکاتب اقتصادی و جامعهشناسی اقتصادی، تلاش برای فهم بیشتر پدیدههای اقتصادی است. یک کار عمده جامعهشناسی اقتصادی جدید در سالهای اولیه تولدش، مقایسه خود با علم اقتصاد رایج بود. چاپ و انتشار «راهنمای جامعهشناسی اقتصادی» توسط نیل اسملسر و سوئدبرگ در همان ابتدا تمایز خود را با علم اقتصاد نشان داد.
برای شناخت هر چه بیشتر جامعهشناسی اقتصادی به مقایسه آن با علم اقتصاد رایج میپردازیم. یکی از مزیتهای این مقایسه این است که تفاوتها و مرزهای میان نظریه اقتصادی و جامعهشناسی اقتصادی بهوضوح روشن میشود. بهعلاوه این کار باعث باز شدن گفتوگویی کاربردی بین جامعهشناسان اقتصادی و اقتصاددانان خواهد شد و به آنها نشان میدهد باوجود اختلافاتی که بین خوددارند چگونه میتوانند بهوسیله اشتراکات و با حفظ و رعایت مرزها به شناخت پدیدههای اقتصادی بپردازند. همچنین انحصار اقتصاد خرد بر سر تحلیل مشکلات اقتصادی را میشکند.
دانش اقتصاد برنامه تحقیقی متمایزی دارد که نشان میدهد به کدامیک از مشکلات اقتصادی باید توجه کرد و چگونه به برطرف کردن آنها پرداخت. ریشهها و پایه پارادایم اقتصاد خرد را باید در تغییراتی دید که در علم اقتصاد در دهه 1870 اتفاق افتاده است. درواقع این اقتصاد نوکلاسیکها بوده است که بر اقتصاد قرن بیستم به هر نحو مسلط شد.
این کتاب به ارائه مقدمهای کلی بر جامعهشناسی اقتصادی بهعنوان حوزهای جدید در علوم اجتماعی میپردازد که اهمیت آن در آمریکا و اروپا بهسرعت در حال رشد است. جامعهشناسی اقتصادی نوعی تحلیل از پدیده اقتصادی ارائه میدهد که در قرن بیستویک رقیبی برای تحلیلگران مکتب اقتصاد رفتاری، نوکلاسیک اقتصادی و نظریه بازی به شمار میآید.
در بخشی از کتاب جامعهشناسی اقتصادی؛ ساخت اجتماعی و کنش اقتصادی میخوانیم:
یکی از موفقترین پیشرفتها نهتنها در اندیشه حقوقی در امریکا، بلکه در اندیشه حقوقی بینالمللی چیزی است که به «حقوق و اقتصاد» مشهور شده است که خاستگاهش را باید در اوایل دهه 1960 در آمریکا ردگیری کرد (Mercuro and Medema, 1997). این نوع تحلیل دراثنای دوره نخست توسعه کاملاً بنیادین و رادیکال بود و اصرار بر این امر داشت که منطق اقتصاد نوکلاسیک میتواند برای حل تعدادی از مشکلات حقوقی، اقتصادی و غیراقتصادی مهم مورداستفاده قرار گیرد؛ اما بعداً حوزه حقوق و اقتصاد شروع به در برگرفتن تعدادی رهیافتهای جامعهشناختی، روانشناختی و نهادی کرد. به نظر میرسد دلیلی برای این مساله وجود ندارد که چرا نباید جامعهشناسی اقتصادی روزی بخشی از این حوزه شود (Ellickson, 1989; Macneil, 2000; Medema, Mercuro, and Samuels, 2000).
جنبش حقوق و اقتصاد معروف به «حقوق و اقتصاد شیکاگو» است. به این معنی که پایهگذاران آن در دانشگاه شیکاگو فعال بودند. یکی از این بنیانگذاران بدون شک ریچارد پوسنر است که باعث شد حوزه حقوق و اقتصاد رهیافتی عمومی در علم حقوق محسوب شود. بهعنوانمثال وی برای نخستین بار کتاب درسی را با عنوان تحلیل اقتصادی حقوق که هنوز مؤثر است، منتشر (1st ed. 1972, 5th ed. 1998) و تلاش کرد بهطور منظم پژوهشهایی برای انسجام این حوزه مطالعاتی انجام دهد. طبق نظر پوسنر اندیشه اصلی در حقوق و اقتصاد این است که منطق علم اقتصاد میتواند و باید تحلیل حقوقی و قانونگذاری را آگاه سازد. هر کنشگری بر اساس منفعت شخصیاش هدایت میشود تا مجرم یا قانونگذار و یا وکیل باشد. آنچه قضات و نظام حقوقی را در کل آگاه میسازد «بیشینهسازی ثروت» است (posner, 1990: 356). پوسنر میگوید دغدغه عدالت تقریباً همان دغدغه ثروت است. اگر شما بتوانید موقعیتی را به وجود بیاورید که طبق آن ثروت اجتماعی بیشتری تولید شود، باید این کار را بکنید. البته قضات نیز باید از دکترینهای حقوقی معمول پیروی کنند، اما این دکترینها اغلب در سالهای قرن نوزدهم که ایدئولوژی بازار باز در اندیشه حقوقی امریکا قوی بود، ایجاد شدند.