فرمول ریشه کنی فقر
از آنجاییکه نظام مقابله با فقر، نظام کارآیی نبوده، حتی شناسایی جمعیت فقیر با درآمد حداقلی نیز انجام نشده و بنابراین کف درآمد خانوارها برای داشتن یک زندگی متوسط، محاسبه نشده تا بر مبنای آن بتوان خط فقر را محاسبه و برنامههای فقرزدایی مناسب و عملیاتی را تدوین کرد. به همین دلیل در طول سالیان، هر حمایتی که دولتها قصد داشتند از کمدرآمدها انجام دهند، به دلیل عدم شناخت دقیق قشر فقیر، به حمایتهای فراگیر تبدیل و فاصله غنی و فقیر را افزایش داد. در صورتیکه اگر حد و مرز فقیر و غنی مشخص میشد و دهکهای پایین جامعه تحت نظام تامین اجتماعی قرار می گرفتند، با حمایتهای کافی سطح درآمدشان افزایش مییافت و دهکهای بالا نیز با نظام مالیاتی دقیق، هزینه خدمات رفاهی و اجتماعی اقشار نیازمند را تامین میکردند. کمبودی که سالها باعث شد سیاستهای حمایت از قشر کم درآمد، به حمایت فراگیر از کل جامعه تبدیل شود، هنوز هم پابرجاست. در کشور فرمولی به غیر از بررسی حسابهای بانکی و خوداظهاری کشف نشده که این فرمول هم به جواب دقیق نمیرسد.
فقر چگونه ایجاد شد؟
متوسط نرخ بیکاری بلندمدت ایران ۱۲ درصد است. ولی متوسط نرخ بیکاری در دنیا ۶درصد برآورد میشود. رشد اقتصادی ایران با نوسانات زیادی طی سالها مواجه بوده که پس لرزه آن کاهش اشتغالزایی است. کاهش اشتغال، بیکاری و فقر را معنا میکند. امروز نسبت درآمد دهک اول به دهم کم است و نیلی، اقتصاددان و استاددانشگاه، این نسبت را یک به ۸۶ محاسبه کرده است.توضیحات او نشان میدهد اگرچه فقر در اقتصاد ایران در حال بازتولید نیست اما مکانیزمهایی که فقر را به سمت نقطه بهبود حرکت دهد نیز چندان فعال نیستند. به دلیل فقدان نظام اجتماعی مناسب، بیکاری در ایران با فقر برابری میکند. اما آنچه که امروز در کشور رواج بیشتری دارد، شاغلان فقیر است. این موضوع نشان میدهد که پیدا کردن شغل، نقطه مطلوب نیست و نمیتواند افراد را از فقر مطلق خارج کند. در واقع مشکل اینجاست که درآمد در کسبوکارهای بزرگ ایجاد میشود اما شغل در کسبوکارهای خرد. کسب و کار خرد نیز چون با بازار کوچکی طرف است نمیتواند درآمد خیلی زیادی حاصل کند بنابرای تنها راه، افزایش سطح درآمد شاغلان است.
چرخه معیوب مالیات
تنها مودیان خوش حساب جامعه، حقوق بگیران و کسبه هستند. همان افرادیکه به طور معمول کمترین سطح درآمد را دارند. ساده ترین فرمول برای پرداخت مالیات، ضعف نظام مالیاتی را نشان میدهد.اگر بتوان از دهک دهم مالیات گرفت و آن را در دهک اول تقسیم کرد، فقر مطلق، ریشهکن میشود. یعنی اگر به عنوان مثال از ۸۰۰ هزار نفر مالیات اخذ و بین ۸ میلیون نفر تقسیم شود، بدون اینکه کاهشی در سطح درآمد قشر متوسط رخ دهد، میتوان به سمت حذف فقر مطلق حرکت کرد.
مالیات در ایران، هیچگاه یک مالیات بازتوزیعی نبوده و همیشه در خدمت بودجه حرکت کرده، بنابراین تغییر مسیر نظام مالیاتی برای بازتوزیع درست درآمد یک ضرورت است. سیاستهای مالیاتی باید به گونهای تنظیم شوند که به صاحب سرمایه این پیغام را برساند که اگر درآمدش را به ثروت غیرمولد تبدیل کند، باید مالیات زیاد پرداخت کند. در مقابل اگر سرمایهگذاری کند از بخشودگی مالیاتی برخوردار میشود. این سیاست میتواند به محرکی برای منابع راکدی که در اقتصاد وجود دارد تبدیل شود، آن را به تکاپوی بیشتر وادارد، اشتغالزایی کند و نرخ بیکاری و فقر را کاهش دهد.
هر چند گفته میشود با افزایش درآمد ملی، نابرابری درآمدی نیز کاهش پیدا میکند اما نرخ بالای درآمد ملی به معنای کاهش نابرابری درآمدی نیست. در واقع الگوهای توزیع ثروت همزمان با رشد اقتصادی پیشنهاد میشود تا در عمل رشد فقرزدایی در کشور اتفاق بیفتد.