«دنیای اقتصاد» در گفتوگو با اقتصاددانان بررسی میکند
هزینه ها در تهران و شهرستان ها؛ گام به گام
این مساله تاثیرات روانی بسیاری نیز بر نیروی کار جامعه وارد میکند که درنهایت شکست اقتصادی در صورت توان به مهاجرت به خارج از مرزهای ایران به امید ساختن یک زندگی روزمره باثبات میاندیشد. به جهت بررسی موضوع فوق گفتگو کردیم با دو استاد اقتصاد که در ادامه مشروح آنها میخوانیم که در ابتدا پاسخ های دکتر مرتضی افقه،اقتصاددان و استاد دانشگاه و در ادامه متن گفتگو با دکتر ابراهیم رزاقی،استاد بازنشسته اقتصاد دانشگاه تهران را می خوانید:
در دو سال اخیر به علت افزایش شدید تورم هزینه زندگی در پایتخت حدودا بازندگی در دیگر کلانشهرها و شهرهای بزرگ یکسان شده است؛نتایج اجتماعی و اقتصادی این اتفاق برای شهرها و پایتخت را چگونه ارزیابی میکنید؟آیا دیگر شهر ارزان برای زندگی باقی نمانده است؟
به نظر من الان تورم بخصوص در بخش مسکن حداقل در کلانشهرها به سمت یکسان شدن هزینهها با پایتخت پیش میرود و این میتواند نتایج منفی بسیار زیادی داشته باشد قبلا گرانتر شدن شهرهای بزرگ میتوانست بر مهاجرت معکوس تاثیر بگذارد البته مهاجرت ناشی از نوع خدمات دولت و آمایش سرزمین است اما هزینهها نیز مثل بقیه کالاها میتواند تاثیری در تقاضا ایجاد کند و نرخ تورمی که دامنگیر همه بخشها و مناطق مختلف کشور شده است.البته من هنوز تصور میکنم جز در کلانشهرها و تهران مسکن هنوز یک عامل اصلی است که قیمت آن دافعه ایجاد میکند اما کسانی که میخواهند مهاجرت معکوس کنند موارد دیگر را نیز لحاظ میکنند.
یکسانی قیمت زندگی در تهران و شهرستانها باعث شده است تا حدودی زیست پذیری اقتصادی در سراسر ایران دچار خدشه شود؛به این معنا که فرد شکستخورده از زندگی اقتصادی در تهران ،هرکجای ایران نیز مهاجرت کند با چالشهای سخت همراه است؛دراینبین وظیفه دولت برای عبور از بحران زیست پذیری اقتصادی برای طبقات متوسط و فرودست چیست؟
قاعدتاً باید بحث آمایش سرزمینی که الگو جمعیت متناسب با امکانات زیربنایی و طبیعی را فراهم میکرد، مورد توجه قرار میگرفت اما، به نظر میرسد که دولتها و ساختارهای اداری و اجرایی کشور اصلا در فضای آمایش سرزمینی و استفاده از قابلیتهای مختلف نیستند و همین عامل باعث شده است چند نقطه اصلی کشور تراکم جمعیت داشته باشد و این تراکم فشار زیادی به محیطزیست وارد کرده است و مشکلات اجتماعی زیادی نیز ایجاد کرده و جاهایی که از نیروی انسانی تخلیهشدهاند زمینه گسترش کویرها را فراهم کرده است و این بیتدبیری که 50درصد جمعیت را در تهران و چند شهر دیگر متمرکز کند باعث وضعیت فعلی است.این بیتدبیری در توزیع امکانات بستر مهاجرت عظیم را ایجاد کرده است و کشور را به نقطهای رسانده است که زمینه مهاجرت معکوس هم وجود ندارد و همه جای ایران زندگی را دشوار میکند.
با توجه به خروج حداقل یکمیلیون و ششصد هزار نفر از جمعیت شاغل از بازار و ناامیدی از یافتن شغل به نظر شما آینده اشتغال در ایران با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد؟آیا شاهد مهاجرتهای معکوس خواهیم بود و کلانشهرها با کمبود نیرو مواجه میشوند؟
من یک نکته اساسیتر را عرض میکنم،بهنظر میرسد در نگرش تصمیمگیرندگان، معیشت و رفاه مردم جز اولویتهای بالا نیست و متاسفانه مسائل دیگری جز اولویت تصمیم گیران شده است و همین باعث شده به چنین وضعیت اقتصادی دچار شویم.تا زمانی که پول نفت وجود داشت این نگرش مشهود نبود اما حالا که پول نفت نیست و کشور نیاز به تولید دارد و با نیروهای خودش تولید کند نه اینکه منابع خود را بفروشد.به دلیل مهاجرت انبوه نیروی کار به خارج که بخشی از آن اقتصادی و فرهنگی و تنگنظریهای دولتی است باعث شده نیروهای اساسی کلانشهرها را ترک کنند و باقیماندگان از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند و کاری به دست نیاوردهاند و اینیک ناهماهنگی ایجاد کرده است.از طرف دیگر تخلیه شدن نخبگان در نقاط مختلف آنها را در یک دور محرومتر شدن قرار میدهد یعنی ضمن اینکه کشور باوجود نیروهای باتجربه نمیتواند از آنها استفاده کند از منابع نیز نمیتواند استفاده درست داشته باشد،جبران این ناهمگونی بسیار دشوار و پرهزینه و بلندمدت است هرچند وقتی نیروی انسانی نباشد امکان جبران آن سخت است.
یکسانی نسبی قیمتها در تهران و شهرستانها نتیجه چیست؟آیا وابستگی و تاثیر عمیق دلار بر تمامی کالاها در شرایط تحریمی باعث این وضعیت سراسری در تمام کشور شده است؟
دقیقا اتفاقا این نکته بهجایی است متاسفانه برخی اقتصاد خواندههای ما ارتباط تنگاتنگ معیشت کشور با تجارت خارجی و وابستگی به دلار را در تحلیلهای خود لحاظ نکردهاند و همین باعث شده است که الان ضمن اینکه نرخ دلار در کوچکترین کالاها نیز تاثیر بگذارد سرعت تأثیرگذاری هم بالا رفته است یعنی بهمحض اینکه یکسخن سیاسی مرتبط با مباحث سیاست خارجی که همان تحریمهاست مطرح شود بلافاصله بروز آن را در قیمت ارز میبینیم و پسازآن وقفهای که در اقتصاد در مورد قیمت ارز مطرح میکنند زمان آن نیز به حداقل ممکن رسیده است چون انتظارات روانی ایجاد میکند و چون تجربه کارگزاران اقتصادی این است که معمولا این افزایشها با کاهش همراه نبوده است هر تغییر در ارز بهصورت فراگیر تمام کالاها را دربرمی گیرد و باعث شده است قیمت کالاها در روستاها و تهران یکی باشد که فشار این وضعیت بر انبوه مردمی میآید که از سیاستهای غلط دولت دچار نابرابری و فقر شدهاند.
احساس شکست اقتصادی در نیرو کار،بدمسکنی،عدم زیست پذیری اقتصادی در شهرهای بزرگ و بعضا حتی بازگشت به روستاها در حال شکل دادن طبقاتی جدید در جامعه ایران است؟
در دهک دهم فاصله بین ثروتمندان زیاد شده است یعنی مجموعهای از ثروتمندان و اندکی از ابر ثروتمنداناند که بر بازار تأثیرگذارند و یک زنجیره بههمپیوسته مخربی در فرایندهای اقتصادی ایجادشده است که ریشه آن در نوع نگرش مسوولان است.وقتی طبقه متوسط شناختهشده و پذیرفتهشده دچار ریزش شود بنابراین به نظر میرسد که در حال رفتن به سمت یک طبقهبندی جدید است.
ابراهیم رزاقی،استاد بازنشسته اقتصاد دانشگاه تهران،سپس با نگاهی متفاوت به این موضوع به دنیای اقتصاد گفت: صرفنظر ازآنچه در بحثهای کلان وجود دارد پاسخ به این سوال سخت است.برخلاف تصور خیلی از مسوولان و صداوسیما که باید از کلان بینی استفاده شود این اتفاق نمیافتد.قانون اساسی ما در اصل 43 و 44 میگوید معاش برای تعالی انسان بهسوی خداست و برای این اتفاق دولتها باید برای همه مسکن،خوراک،پوشاک،بیمه و..تامین کند چون ایران یک کشور دینی است و همه در حالت تعالی هستند و میتوانند متعالی شوند اما راهش این است که گرسنه نباشند!مثلا در دوران جنگ مشکلی در تضاد اقتصادی بین شهرها نبود باوجوداینکه درآمد نفت هم کم بود مسوولان بهگونهای رفتار نمیکردند که به سمت سرمایهداری حرکت میکنند اما بعد از جنگ بود که دولتها به سمت سرمایهداری رفتند و وضعیت کنونی را رقم زدند و هدف زندگیشان جمعآوری ثروت شد و بیقانونیهای تبعیضآمیز هم شروع شد.ما با مفسدان اقتصادی مبارزه نکردیم نتیجهاش این شد گروهی به وجود آمدند که در نتیجه چاپ اسکناس و بالا رفتن تورم به ثروت دست پیدا کردند اما در عوض آن وضعیت زندگی در تمام شهرها سخت تر شد.
توجه کنید سرمایهداری به این فکر میکند که چه چیزی درآمد بیشتری برای او دارد، در ایران مهمترین منبع افزایش درآمد نفت خام است درحالیکه اگر نفت مدیریت میشد همه مردم شغل داشتند اما فقط سیاستهای قدیمی را طی کردند.در حال حاضر ساختاری به وجود آمده است که از تورم استفاده میکند و سرمایهداران از فقر جامعه برای بهبود وضعیت خود استفاده میکنند نتیجه این میشود که میلیونها نفر زیرخط فقر نسبی هستند.این وضعیت از زمان ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی آغازشده است و دولتهای پس از خود را کند کرده است و تولید را در این کشور از بین برده است.