وضعیت معماری امروز به‌خصوص در اصفهان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

من اعتقاددارم که معمار پیش از همه از همه یک کنشگر است و این کنشگری باید به‌خصوص در حوزه‌های اجتماعی بروز و ظهور پیدا کند. متأسفانه نوع سازوکار موجود در حوزه حرفه‌مندی در معماری ایران از دانشکده‌های معماری گرفته تا حوزه کار حرفه‌ای به‌نوعی نقش معمار را صرفاً به برآورده کردن نیازها و منافع کارفرمایان محدود کرده است. منافعی که بخش عمده آن‌ها به کیفیت سکونتگاه‌ها و مکان‌ها توجه نمی‌کند و فقط به دنبال حداکثر منافع اقتصادی است و همین موضوع سکونتگاه‌های ما را دچار آسیب‌های جدی کرده است.

معماران به‌عنوان کسانی که وضعیت معماری امروز ما را تعریف می‌کنند از جمیع جهات به مهره‌های یک سیستم فاسد و ناکارآمد تبدیل‌شده‌اند که به‌خصوص شهرهای امروز ما را هر چه بیشتر به‌سوی عدم زیست پذیری سوق داده‌اند. اگر بخواهیم از سمت معماران نگاه کنیم دلیل چنین مساله‌ای این است که به نظر من معماران خود را در حد مهندسانی می‌بینند که باید صرفاً در آتلیه‌های طراحی با ضوابط و دستورالعمل‌هایی که معلوم نیست به چه صورت قرار است منافع شهروندان را در شهرها تامین کند، دست‌وپنجه نرم کنند. سازوکارهای موجود، ازجمله نهادی مثل نظام‌مهندسی در این مورد به نظرم نقش مهمی داشته‌اند، آن‌ها یک خط روی نقش معماران در طول تاریخ کشیده‌اند و نقش معماران را به مهندسان ساختمان تقلیل داده‌اند.

اما هنگامی‌که فرد به کنشگر اجتماعی تبدیل می‌شود نگاه انتقادی به وضعیت معماری و سکونتگاه‌ها پیدا می‌کند و این نگاه انتقادی باعث رسیدن به این جمع‌بندی می‌شود که علی‌رغم دستاوردهای بسیار باارزش تاریخ معماری ایران، امروز سکونتگاه‌های ما اولاً زیست پذیری خود را ازدست‌داده‌اند، دوم اینکه نتوانسته‌اند منافع همه گروه‌های اجتماعی را تأمین کنند و سوم، نه‌تنها باریشه‌های تاریخ معماری ما هیچ نسبتی برقرار نکرده‌اند بلکه حتی نتوانسته‌اند بادانش معماری جهان ارتباطی سازنده و بالنده برقرار کنند و به این خاطر است که می‌توان گفت معماری امروز ما به‌طورکلی از کج‌فهمی‌های رایج بسیار رنج می‌برد.

اصفهان نیز به‌عنوان یک کلان‌شهر تابعی از همان شرایط است، اما به‌طور خاص باید گفت که اگر به آوازه باغشهر اصفهان در جهان توجه کنیم و اینکه کالبد و فضای شهر اصفهان به‌خصوص از دوران صفویه به بعد، جهانی را ساخت که به نصف جهان معروف شد، وضعیت معاصر این شهر نه‌تنها مملو از مشکل بلکه اسفناک شده است. این شهر بااینکه ظرفیت‌های بی‌شماری برای تبدیل‌شدن به یک الگوی جهانی معاصر داشته، در حال حاضر جولانگاه ساخت‎وسازهای عمدتا بی‌کیفیتی شده است که نه‌تنها خارج از ظرفیت زیست‌محیطی منطقه توسعه اصفهان است بلکه باروحیه این شهر هیچ تناسبی ندارد. معماری این شهر نه‌تنها در امتداد گذشته خود عمل‌نکرده بلکه هیچ اصفهان معاصری را هم به نمایش نگذاشته است.

محوری پایین_2

مشکلات عمده این حوزه را چه می‌دانید؟

به‌طورکلی باید به ارتباط اقتصاد ازیک‌طرف و فضا و کالبد از طرف دیگر توجه کرد. در کشوری که اقتصاد آن به‌گونه‌ای است که مسکن و ساختمان نه یک کالای مصرفی، بلکه کالای سرمایه‌گذارانه است و این‌گونه حکم شده که سرمایه‌گذاری در حوزه ساخت‌وساز تنها سرمایه‌گذاری مطمئن در کشور است، همه سازوکارها ازجمله نظام مدیریت عمرانی کشور و مدیریت شهری به این سمت می‌رود که بتواند از فضا حداکثر منافع اقتصادی را کسب کند. در این میان آنچه اهمیتی ندارد کیفیت فضا و کالبد است و در زمان طرح  این موضوع هم تنها به منافع گروه خاصی (گروه‌هایی با ظرفیت اقتصادی بالا) توجه می‌شود.

ذهنیت معماران به‌عنوان کنشگران اجتماعی به‌جای اینکه با این سازوکار مقابله کند و حق شهروند را برای زندگی باکیفیت طلب کند، از دانشگاه گرفته تا محیط کار به‌گونه‌ای تربیت‌شده که این منافع اقتصادی را تأمین کند. متأسفانه نگاه حاکم باعث شده که معماران برای دستیابی به این هدف باید با یکدیگر به رقابت بپردازند. همین تنزل معماری به این حد، دیگر جایی برای اندیشه‌ورزی باهدف خلق محیط‌های باکیفیت نمی‌گذارد.

مساله دوم این است که ما در تولید دانش معماریِ کاربردی بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم. ما در معماری اتفاقاً تولید دانش داریم و طی چند دهه اخیر خیل بزرگی از کتاب‌ها و مجله‌های معماری منتشر و پایان‌نامه‌های معماری بی‌شماری ارائه‌شده است، ولی وضعیت پدیداری معماریِ امروزِ سکونتگاه‌های ما نشان می‌دهد که این تولید دانش حداقل به‌طور عموم کاربردی نداشته است. دانش کاربردی، یعنی دانشی که اولاً با یک نگاه راهبردی، مقاومتی را در مقابل جریان غالب معماری کردن در ایران ایجاد کند و دوم اینکه بتواند به معماران نشان دهد که چگونه می‌توانند برای «شهروندان» و نه‌فقط گروه خاصی از کارفرمایان معماری کنند. مساله آخر این است که چگونه می‌توان از دستاوردهای تاریخ معماری ایران بهره برد، این موارد برای معمار امروز مهم هستند وگرنه که در حوزه تکنیک و دانش ساخت که مربوط به حوزه مهندسی معماری می‌شود همه‌چیز تقریباً بادانش روز دنیا در دسترس است.

آیا رویکرد و نگاه خاصی بر معماری امروز حاکم است؟

امروز در دوران پست‌مدرن، دنیا پس از گذر از سبک‌های مختلف معماری، سبک‌گرایی‌ها را کنار گذاشته است و ما با جهان معماری طرف هستیم که در حال بهره‌برداری مجدد از همه دستاوردهای معماری به‌خصوص در قرن بیستم است و این بهره‌برداری با هماهنگی و به‌روز کردن فنّاوری مرتبط با معماری همراه است. اما طی چند دهه اخیر، ورود مباحثی مثل جامعه‌شناسی و روان‌شناسیِ محیطی به معماری و برنامه‌ریزی ‌شهری باعث تغییر در یک رویکرد کلی حاکم در قرن بیستم میلادی شده است.

این رویکرد قائل به این بود که فضا و کالبد با طراحی کردن، موجب ایجاد محیط اجتماعی و روانی جدید می‌شود. درواقع در این نگاه، اصالت و اهمیت با فضا و کالبد است، اما با جدی شدن مباحث جامعه‌شناسی و روان‌شناسی محیطی، این جامعه است که فضا و کالبد را می‌سازد و نقش معماری در این رویکرد، همسویی با این نگاه است. درواقع ما دیگر با مفهوم معمار پیامبری که امثال «لوکوربوزیه» به آن باور داشتند طرف نیستیم. این نگاه بیشتر در کشورهای توسعه‌یافته دیده می‌شود.

در ایران نیز ما متأثر از آن نگاه جهانی هستیم، اما با توجه به مشکلات موجود در حوزه توسعه اندیشه معماری، این نگاه جهانی اگر هم تاثیری بگذارد با ترجمه‌ای غلط همراه است. معماری در جهان حاصل نظر ورزی‌های فلسفی، جامعه‌شناختی و هنری است و ما غالباً با نگاهی سطحی و صرفاً ظاهری با آن برخورد می‌کنیم. مثلاً در حوزه جامعه‌شناسی و روان‌شناسی صرفاً موضوع در حوزه‌های آکادمیک و در حد شعارهای مدیریت شهری مطرح‌شده و کمتر نمود بیرونی پیدا می‌کند.

به‌طورکلی ما در ایران با رویکرد خاصی در مورد معماری مواجه نیستیم. به نظر، رویکردها را بیشتر مسابقات معماری و کارفرمایان خاص به جامعه معماری تحمیل می‌کنند و معماران و به‌خصوص معماران جوان و جویای نام نیز از همین رویکردها تبعیت می‌کنند که معلوم نیست آبشخور آن‌ها کدام حوزه‌های نظری است، مثلاً مسابقات معماری و اعطای جوایز به برخی آثار باعث شکل‌گیری نوعی ترویج سلیقه می‌شود و به‌ناچار نیز باید از آن تبعیت کرد. در حوزه دولتی نیز به نظر می‌آید اوج نوآوری در چند دهه اخیر در حوزه ساختمان، همان مسکن مهری است که یک شکست مطلق و فاجعه در معماری سکونتگاهی و در همه ابعاد است. نکته‌ای که باید به آن پرداخت بحث زمینه گرایی و منطقه‌گرایی در معماری و شهرسازی است که در دنیا به‌خصوص از بعد از دوران پست‌مدرن دارای اهمیت شده و ما تبعات آن را در ایران نیز می‌بینیم.

رویکرد زمینه گرایی به چه نگاهی می‌پردازد و چه نمونه‌هایی از این معماری در اصفهان وجود دارد؟

رویکرد زمینه گرایی در معماری، ریشه در تاریخ معماری دارد و به‌طورکلی هنگامی‌که در برنامه‌ریزی و طراحی یک محیط انسان‌ساخت که می‌تواند از مقیاس یک ساختمان تا شهر باشد، به جنبه‌های محیطی و بستری سایت توجه و تلاش می‌شود که آن زمینه و بستر در برنامه‌ریزی و معماری نمود پیدا کند، به آن زمینه گرایی می‌گویند. نظر ورزی‌ها در مورد زمینه گرایی و منطقه‌گرایی از طرف اندیشه‌ورزان معماری طی قرن اخیر رشد یافته و بلوغ پیداکرده است به‌طوری‌که در حال حاضر یکی از جریانات معماری در دنیا است.

برای بررسی نمونه‌های منطقه‌گرایی در اصفهان ابتدا باید بررسی کرد که کدام بناها با معیارهایی که می‌توان برای معماری زمینه گرایی تعریف کرد هماهنگی داشته و دوم اینکه همان معیارها باید چه باشد. برای مثال قطعا معیارهایی که در ایران برای معماری زمینه‌گرا تعریف می‌شود با ژاپن متفاوت است.

من به همراه دکتر محمدرضا قانعی (پدیدآورنده کتاب) در کتاب «جوهره مکان» (پژوهشی در باب معماری کردن در اصفهان) تلاش داشتیم که به همین پرسش پاسخ بدیم. این کتاب که با همکاری جمعی پژوهشگران منتشرشده است ابتدا به تبیین موضوع زمینه گرایی از حوزه نظری پرداخته و در ادامه تلاش کرده معیارهای زمینه گرایی در ایران  و اصفهان را شناسایی کند و درنهایت به معرفی، تحلیل و بررسی بناهایی که با این معیارها همخوانی داشته بپردازد. البته با یک رویکرد انتقادی .

زمینه گرایی تا چه اندازه می‌تواند در هویت‌بخشی و بهبود وضعیت معماری امروز موثر باشد؟

قطعاً بناهایی که ما شناسایی کردیم و به بررسی آن‌ها پرداختیم در زمان و مکان خود تاثیرگذار بوده‌اند. اصلاً رسالت نوشتن چنین کتابی همین بود که معماران به این بناها به‌عنوان مصادیق باارزشی از جریان معماری معاصر ایران که رویکردهای زمینه گرایی را می‌توان در آن‌ها دید، توجه کنند. این توجه قطعاً باید با چشم‌اندازی انتقادی نیز همراه باشد.

ما معتقدیم که با همه کمبودها گروهی از معماران معاصر از دهه چهل شمسی به این‌سو تلاش کردند دوباره به ارزش‌های معماری ایرانی در بستر شهر اصفهان توجه کنند و بناهای خود را با توجه به درکی که از این ارزش‌ها داشتند طراحی کرده و بسازند. در دو فصل آخر این کتاب ۱۰ بنا موردبررسی قرارگرفته است؛ این بررسی از ساختمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز و به بنای خانه آبان ختم می‌‎شود.