زنجیره تخریب
رابطه محیط زیست با مدیریت منابع آب و تشدید خشکسالی و بیابانزایی چیست؟
این کشورها حتی در درون خود توجهی به مسیر طیشده در نقاط برخوردار خود نیز ندارند و مناطق توسعهنیافته این کشورها بدون عبرتگیری از دیگر مناطق برخوردارتر کشور همان مسیر طیشده دیگر مناطق را طی میکنند یا مسیر انتخابشده خود را ادامه میدهند. در واقع یک عدم عبرتآموزی عمیقی نسبت به مسیرهای مدیریتی و توسعهای طیشده چه با نگرش به داخل و چه با نگرش به خارج در این جوامع وجود دارد. امری که فارغ از دستیابی یا عدم دستیابی به اهداف اقتصادی و توسعهای آن بیشک ماحصل آن تخریب و نابودی محیط زیست و منابع طبیعی آن کشور خواهد بود. عطش توسعهیافتگی و تلاش در جهت درآمد بیشتر برای این کشورها به گونهای است که مفاهیمی چون پایداری توسعه را یا به عنوان مانعی بر سر راه خود نادیده میگیرند و سعی میکنند آن را پدیدهای ضدپیشرفت معرفی کنند یا آن را مفهومی لوکس و فانتزی تلقی کرده و در سیاستگذاریهای خود فاقد موضوعیت میدانند.
این حذف یا نادیدهانگاری توسعه پایدار سبب شده تا این کشورها با شدیدترین و بزرگترین چالشها و بحرانها در منابع طبیعی و محیط زیست خود مواجه شوند و بهرغم عدم دستیابی به توسعهیافتگی مدنظر با مجموعه عظیمی از مشکلات گوناگون زیستمحیطی و منابع طبیعی نیز مواجه شوند. از مهمترین بخشهای منابع طبیعی این کشورها که بیشترین آسیب را از این مقوله دیده و میبیند بخش منابع آب است که بیشک چالشها و بحرانهای آبی خود زمینهساز معضلات و مشکلات عدیده دیگری در محیط زیست خواهد بود. در واقع بحران آب این کشورها که خود نشات گرفته از بحران مدیریت در این بخش است مسائل دیگری چون بیابانزایی و تخریب محیط زیست را شکل خواهد داد و این روند به شکل فزایندهای ادامه خواهد داشت. اما رابطه محیط زیست با این چالشها چگونه است و مدیریت منابع آب، تشدید خشکسالی و بیابانزایی چه ارتباطی با محیط زیست دارد؟
نقطه آغاز؛ بحران مدیریت
بحران در مدیریت وجه مشترک بسیاری از کشورهای در حال توسعه است. عدم علمنگاری مدیریت در تمامی جنبههای آن و مدیریت مبتنی بر آزمون و خطا نقطه اشتراک این کشورهاست. شرایط مدیریتی که باعث شده این کشورها در بسیاری از امور خود نقاط قوت را به نقاط ضعف و فرصتهای خود را به چالشها و بحرانهای عمیق تبدیل سازند و از آنجا که عمده درآمدهای این کشورها مبتنی بر منابع طبیعی و استخراج و فروش این منابع است، این چالشسازی مدیریتی در منابع طبیعی و محیط زیست شرایطی به مراتب نگرانکنندهتر و پرهزینهتر ایجاد کرده و بحران مدیریت منابع طبیعی بسیار شدیدتر از بحران مدیریتی در سایر امور است. مسالهای که باعث شده هرگونه پدیده و مخاطره طبیعی به سرعت تبدیل به یک بحران شده و از اینرو مدیریت بحران آشناترین واژه مدیریتی این کشورها تلقی شود. ضعف در مدیریت منابع طبیعی و خلأ یک مدیریت یکپارچه در منابع طبیعی خود زمینهساز و تشدیدکننده سایر بحرانها خواهد بود. چراکه در یک مدیریت منابع طبیعی یکپارچه است که علاوه بر آنکه اهداف تولیدکنندگان و مصرفکنندگان فراهم میشود، اهداف وسیعتری چون حفظ محیط زیست، حفظ منابع و در نظر داشتن رفاه نسلهای آینده مطرح میشود. تمرکز مدیریت منابع طبیعی یکپارچه بر پایداری و هماهنگی ذینفعان از سطح برنامهریزی برای کاهش تعارضات احتمالی آینده است. در واقع در این نوع مدیریت پایداری و حل تعارضات احتمالی آینده در نظر گرفته میشود. اما آنچه در عمل در این کشورها دیده میشود نقطه مقابل این نوع مدیریت است. مدیریتی بحرانزده که آغازگر بحرانها و معضلات بعدی خواهد بود. مدیریتی که محدودیتهای منابع طبیعی را بهخوبی نشناخته و در دستیابی به اهداف خود این محدودیتها را لحاظ نمیکند.
سرایت بحران مدیریت به حکمرانی آب
در حکمرانی آب با استفاده از ابزارهای مدیریتی اهدافی چون تنظیم تخصیص و بهبود وضعیت برداشت و بهرهبرداری منابع آب دنبال میشود. در این حکمرانی سه پرسش اساسی مطرح میشود: ۱- تصمیمات چگونه اخذ میشوند؟، ۲- چه افراد یا بخشهایی و به چه میزان آب را مصرف کنند؟ و ۳- چگونه از پایداری منابع آب حفاظت میشود؟. وجود بحران در مدیریت بهخوبی خود را در این سه پرسش نشان میدهد. در پرسش اول مبنی بر چگونگی اخذ تصمیمات، در یک مدیریت بحرانزده تصمیمات نه بر مبنای اصول مدیریتی، قواعد علمی و آیندهنگرانه بلکه بر مبنای آزمون و خطا و دید کوتاهمدتی که در این نوع مدیریت وجود دارد اتخاذ میشوند. در بحث مصرفکنندگان آب از آنجا که این نوع مدیریت نه تمایلی به تغییر دارد و توانایی در آن دارد، افراد و گروههای مصرفکننده آب به همان روند و میزان شکلگرفته سابق به مصرف خود ادامه میدهند و مدیریت فاقد هرگونه عزم و توانمندی در ایجاد تغییر است. در چنین شرایطی بهرغم نامتوازن بودن مصرف بخشهای مختلف و بالا بودن مصرف توسط یک بخش (در اکثر کشورهای در حال توسعه بخش کشاورزی)، مدیریت از هرگونه تغییر سهم و مصرف مصرفکنندگان عاجز است. در بخش سوم نیز که پایداری منابع آب مطرح میشود، همانگونه که پیشتر عنوان شد در یک مدیریت غیریکپارچه منابع طبیعی پایداری فاقد موضوعیت است و هیچگونه نقش و جایگاهی ندارد. از اینرو بحران مدیریت به شکل جدی به حکمرانی آب سرایت میکند و یک حکمرانی بد یا ناقص را در زمینه منابع آبی ایجاد میکند و از آنجا که مدیریت و حکمرانی منابع آب بر سایر جنبههای طبیعی و انسانی اثرگذار است خود باعث تغییر این جنبههای مهم میشود.
حکمرانی بد آب و تخریب منابع آب
در گزارش توسعه آب جهانی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۹ از بحران حکمرانی آب به عنوان دلیل بحران آب یاد شده و در گزارش چشماندازهای جهانی آب علت اصلی مشکلات موجود در زمینه مدیریت منابع آب نهادهای ناکارآمد، حکمرانی بد، عدم انگیزش و تخصیص نادرست منابع آب عنوان شده است. از اینرو به باور بسیاری از کارشناسان و متخصصان حوزههای مختلف آب بهبود شرایط حکمرانی آب میتواند کلید حل مشکلات عدیده این بخش باشد و تا زمانی که این حکمرانی بد وجود داشته باشد بحران آب و عوارض آن تداوم خواهد داشت. حکمرانی بد چه در بخش عرضه و چه در بخش تقاضای آب چالش ایجاد کرده و هر دو بخش را به سمت بحران پیش میبرد. در شرایط حکمرانی بد آب در بخش عرضه آب این شرایط بسیار محتمل خواهد بود:
۱ در بخش منابع آب زیرزمینی با بهرهبرداری بیش از حدی که صورت میگیرد عمر این منابع به شدت کاهش یافته و با سرعت بسیار زیادی به سمت تمام شدن پیش میروند. در پی این برداشتهای بیرویه سایر منابع آبی وابسته به آبهای زیرزمینی مانند تالابها، چشمهها، قناتها و... خشک شده و به سرعت از بین میروند. از اینرو در یک حکمرانی بد آب برنامه مشخص و مدونی برای کنترل برداشت آبهای زیرزمینی وجود ندارد و تعداد چاههای عمیق و نیمهعمیق مجاز و غیرمجاز به شدت افزایش یافته و کنترل و نظارتی بر این برداشتها وجود ندارد. دولتها بهرغم اینکه خود منتقد استخراج بسیار بالای منابع آب هستند اما به دلیل شرایط موجود حکمرانی آب عملاً توانایی در ایجاد تغییر ندارند.
۲ در بخش آبهای سطحی حکمرانی بد آب سبب میشود طرحهای مدیریتی منابع آب مانند سدسازی و انتقال آب بینحوضهای بدون توجه به جنبههای گوناگون اقتصادی، زیستمحیطی، اجتماعی و... به شدت توسعه یافته و منابع آب سطحی صرفاً به ابزاری برای تولید انرژی یا تامین نیازهای صنعت تبدیل شود. نادیدهانگاری اثرات زیستمحیطی در حکمرانی بد آب بهگونهای است که حتی شوری آب رودخانهها ناشی از جانمایی اشتباه سدها چندان اهمیتی پیدا نمیکند. از سوی دیگر دریاچههای عظیم این سدها میلیونها مترمکعب آب را در کیلومترها مسافت پشت خود نگه میدارند و سالانه حجم بسیار بالایی از این آبها تبخیر و از دسترس خارج میشود و در عین حال اهمیتی به این مقوله داده نمیشود. در یک حکمرانی بد آب است که لایروبی رودخانهها و مسیلهای آب اهمیت چندانی نداشته و حریم رودخانهها که بخش اعظم آن به خاطر مدیریت غلط منابع آب سطحی کمعرضتر شده به ساختوساز تخصیص داده میشود.
۳ حرکت به سمت منابع آبی جدید در دستور کار قرار میگیرد. با حکمرانی بد آب و تضییع حجم بالایی از منابع آب سطحی و زیرزمینی این جوامع به سمت منابع جدید آبی میروند. شیرینسازی آب دریا و آبهای ژرف دو گزینه دارای اولویت این جوامع هستند. از آنجا که در حکمرانی بد حکمران تسلطی بر تخصیص بهینه آب ندارد و از سوی دیگر باید آب مورد نیاز مصرفکنندگان را تامین کند به سمت منابع جدید آبی پیش میرود. شیرینسازی آب دریا و استخراج آبهای ژرف هر دو هزینههای خاص خود را دارند. اثرات زیستمحیطی شیرینسازی آب دریا بسیار بالاست و آبهای ژرف هزینه استخراج بسیار بالایی دارند. این مساله در حالی اتفاق میافتد که در جوامع با حکمرانی بد آب، قیمت آب بسیار پایین است و ایجاد منابع جدید آبی مانند شیرینسازی آب دریا یا استخراج آبهای ژرف به لحاظ اقتصادی توجیهپذیر نیست. این در حالی است که حجم بسیار بالایی از منابع آب این کشورها به دلیل عدم بازچرخانی آب از دسترس خارج میشود. آبی که میتواند بخش زیادی از نیاز آبی این جوامع را با هزینهای به مراتب کمتر از منابع جدید رفع کند اما به دلیل شرایط حکمرانی آب این جوامع چنین اقدامی صورت نمیپذیرد.
در بخش تقاضای آب نیز در یک حکمرانی بد آب مسائل و مشکلات خاص خود وجود خواهد داشت. در این جوامع یکی از عوامل اصلی اتلاف منابع آب در بخشهای مختلف کشاورزی، صنعتی و شرب عدم قیمتگذاری مناسب آن است. قیمت پایین آب باعث شده اتلاف آن هزینه زیادی ایجاد نکرده و این هدررفت بسیار کمهزینه باشد. کشاورزی ناکارا آببر عمده بخش مصرف آب این جوامع است. اقتصاد کشاورزی معیشتمحور این کشورها سبب میشود بخش بسیار زیادی از آب مصرفی این کشورها در این حوزه مصرف شود و آبی که بزرگترین محدودیت محسوب میشود به تولید محصولاتی برسد که به هیچ وجه تولید آن توجیه اقتصادی و زیستمحیطی ندارد. در حالی که با وجود یک حکمرانی خوب آب تخصیص بدون توجیه و بدون در نظر گرفتن تمامی جوانب آن امری پذیرفتهشده نیست.
از بین رفتن منابع آب و بیابانزایی
بیابانزایی را میتوان فرآیندی دانست که در اثر افزایش فشار انسان در استفاده از اکوسیستمهای حساس ایجاد و باعث کاهش بازدهی تولید و برگشتناپذیری میشود. از بیابانزایی به عنوان یکی از تهدیدهای گسترده و پیچیده زیستمحیطی یاد میشود که با دارا بودن ابعاد مختلف فنی، اقتصادی و اجتماعی پس از تغییر اقلیم و کمبود آب سومین چالش مهم جهان در قرن بیست و یکم محسوب میشود. این پدیده حاصل عوامل انسانی و طبیعی متعددی است. به نحوی که میتوان آن را به دو بخش بیابانزایی محیطی و بیابانزایی انسانی دستهبندی کرد. عوامل بیابانزایی محیطی پدیده جدیدی نبوده و ریشه در تغییرات طبیعی زمین داشته و در طول عمر زمین همواره وجود داشتهاند. عوامل اقلیمی نیز این امر را تقویت کرده و با تشدید شدن این تغییرات این نوع بیابانزایی شدت یافته است.
در زمینه بیابانزایی انسانی نیز یکی از مهمترین و اثرگذارترین بخشها در این زمینه برداشت بیرویه و تخریب منابع آب زیرزمینی است. برداشتهای بیرویه از سفرههای زیرزمینی و آلودگی آبهای زیرزمینی از طریق پسابهای صنعتی و شهری دو عامل اساسی در این زمینه هستند. برداشتهای بیرویه از آبهای زیرزمینی علاوه بر آنکه به از بین رفتن بسیاری از چشمهها، قناتها، تالابها و فرونشست بسیاری از دشتها منجر شده باعث شده است تا بسیاری از این تالابها و دریاچهها به کانونهای گرد و غبار تبدیل شوند. از سوی دیگر با افزایش برداشتها از آبهای زیرزمینی و کاهش این آبها و در نتیجه نیاز به برداشت از عمق بیشتر، به تدریج کیفیت آبها کاهش یافته و به مراتب آبی شورتر استخراج میشود. امری که منجر به شور شدن اراضی کشاورزی شده و میتواند با سرعت بسیار زیادی، بسیاری از مناطق کشاورزی را تبدیل به اراضی بیابان کند. از اینرو از بین بردن منابع آب توسط مدیریت انسانی یکی از مهمترین عوامل بیابانزایی و گسترش آن است.
بیابانزایی، خشکسالی و تخریب محیط زیست
هرچند تغییرات اقلیمی در ایجاد خشکسالی بسیار اثرگذار است اما در ایجاد و تداوم خشکسالی رد پای انسان و مدیریت او بهخوبی قابل مشاهده است. خشکسالی را در یک طبقهبندی کلی میتوان به چهار بخش خشکسالی هواشناسی، خشکسالی کشاورزی، خشکسالی هیدرولوژیکی و خشکسالی اقتصادی-اجتماعی دستهبندی کرد. در خشکسالی هواشناسی، خشکسالی زمانی به وجود میآید که میزان بارندگی در بازه زمانی معین کمتر از حد آستانهای مشخص باشد. خشکسالی کشاورزی در اثر کاهش رطوبت خاک در دوره رشد و نمو گیاهان مطرح میشود. خشکسالی هیدرولوژیکی نیز حاصل کاهش منابع آب در یک دوره زمانی مشخص است و خشکسالی اقتصادی-اجتماعی پس از یک دوره بلندمدت خشکسالی هواشناسی و هیدرولوژیکی شکل میگیرد.
از اینرو رفتار انسان چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم در شکلگیری خشکسالی اثرگذار و تعیینکننده است. این پدیده نهتنها بر انسان بلکه بر روی تمامی موجودات و گیاهان و جانوران اثرگذار است. خشکسالی که خود تا حد بسیار زیادی برآمده از رفتار انسانها بهویژه در بحث مدیریت اشتباه آب با تخریب تالابها و دریاچهها، گسترش بیابانها و تخریب منابع طبیعی است نیز مجدداً با کاهش منابع آب، بیابانزایی، تخریب اکوسیستمهای طبیعی و... اثرگذار بوده و روند تخریب محیط زیست را شدت میبخشد و دوچندان میسازد. در واقع خشکسالی با از بین بردن اکوسیستمهای طبیعی، نابودی جنگلها و مراتع، گسترش بیابانها، خشکی تالابها، رودخانهها، دریاچهها و در پی آن از بین بردن گونههای مختلف آبزیان و پرندگان، کاهش شدید سفرههای زیرزمینی و انقراض گونههای مختلف گیاهی و جانوری به شدت محیط زیست را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
جمعبندی
امروزه در اثرات و عوارض سوء بسیاری از پدیدههای طبیعی میتوان نقش و دخالت انسان را بهخوبی ملاحظه کرد. انسان با دخالت در محیط طبیعی منجر به ایجاد شرایطی میشود که بسیاری از رفتارهای محیطی تبدیل به مخاطراتی شدید میشود. در دوران مدرن جوامع مختلف با هدف بهبود وضعیت اقتصادی و ایجاد رشد اقتصادی همواره کوشیدهاند تا از تمامی داشتهها و ظرفیتهای طبیعی و انسانی خود به طور کامل استفاده کنند. رقابت ایجادشده در این راستا و در میان کشورها سبب شد تا بهکارگیری و استخراج منابع طبیعی به شکل بسیار فزایندهای به وجود آید. به مرور زمان و با شکلگیری و مشخص شدن اثرات سوء بهرهبرداریهای افسارگسیخته از منابع طبیعی، مباحثی چون مدیریت منابع طبیعی یکپارچه و مفهوم توسعه پایدار مطرح شد. اگرچه این مباحث و مفاهیم پس از پرداخت هزینههای بسیار بالایی توسط کشورهای توسعهیافته مطرح شد و این کشورها با هزینههای گزافی و به قیمت تخریب و تضییع بسیاری از منابع طبیعی خود به این مهم دست یافتند و در ادامه به تغییر رویکرد توسعهای خود پرداختند اما با وجود این روند توسعهای بسیاری از کشورهای در حال توسعه همچنان بر همان روال ناپایدار و نامتوازن توسعهای پیش است.
در جوامع در حال توسعه به دلیل آنکه اقتصاد بسیاری از این کشورها یک اقتصاد متکی بر منابع طبیعی است و مدیریت منابع طبیعی علمی نیز وجود نداشته و حکمرانی خوبی در زمینه این منابع و بهویژه منابع آب برقرار نیست در نتیجه منابع طبیعی در چرخه یک توسعه ناپایدار به مرور از بین رفته و این جوامع با مشکلات عدیدهای در زمینههای مختلف محیط زیست مواجه میشوند. این کشورها بهرغم وجود نمونههای بسیار کشورهای مختلف مسیری را برای رشد و توسعه انتخاب میکنند که نتایج و پیامدهای آن از قبل مشخص است. فدا کردن منابع طبیعی و محیط زیست در مسیر رشد و توسعهیافتگی این کشورها را به مراکز بحرانهای متعدد تبدیل میسازد. بحرانهایی چون خشکسالی، بیابانزایی، تغییر اقلیم، کاهش منابع آب و دیگر موارد مشابه به صورت مستقیم و غیرمستقیم ناشی از این نوع نگاه مدیریتی و خلأ کارکردی حکمرانی خوب در زمینه منابع طبیعی به وجود میآید. چالشهای مذکور نیز همافزایی داشته و به شدت یکدیگر را تقویت میکنند. نتیجه این امر آن خواهد بود که در این کشورها محیط زیست به شدت به خاطر عدم مدیریت صحیح و تاثیرپذیری از رویکردها و سیاستگذاریهای غلط آسیب خواهد دید و دچار مشکل خواهد شد. به عبارت دیگر در چنین شرایطی است که مدیریت نادرست منابع آب، خشکسالی و بیابانزایی، محیط زیست را به شدت با بحران مواجه ساخته و بحران محیط زیست مجدداً به افزایش چالشها و بحرانهای فوق منجر خواهد شد.
ارسال نظر